پنجشنبه: 30/فرو/1403 (الخميس: 9/شوال/1445)

14

چنانكه مىدانیم نظام امامت بعد از رحلت حضرت رسول اعظم(ص)  جز در مدت پنج ‌سال زمامدارى حضرت على و شش‌ ماه زمامدارى امام حسن مجتبى(علیهماالسلام)  استقرار نیافت، بنابراین آیا این نظام تا ظهور حضرت مهدى(ع)  و انقلاب جهانى آن حضرت تعطیل و از تصرف در امور ممنوع خواهد ماند و در این فاصله ممتد چگونه نظامى شرعى و اسلامى خواهد بود؟

پاسخ: امامت داراى ابعاد مختلف و شئون متعدد است كه از آن ‌جمله زمامدارى و اداره امور و قیام به برقرارى عدل و قسط و حفظ امنیت است. در سایر ابعاد تاحدى‌كه با این بُعد سیاسى امامت ارتباط نداشته یا كمتر ارتباط داشته است.

شكى نیست كه رهبران نظام امامت وظایفى را كه به ‌عهده داشته‌اند، انجام داده‌اند و در بُعد سیاسى نظام امامت هم، اگرچه مخالفت

 

سیاست‌مداران غاصب با اصل نظام و جلوه ابعاد متعدّد آن از بیم این بعد سیاسى بوده و هست، مع‌ذلك این مخالفت‌ها و ممانعت‌ها موجب بروز فترت و فاصله در این نظام نگردید و از اصالت و اعتبار واقعى و شرعى آن چیزى كم نكرد.

اصولاً استقرار نظام مكتبى به دو گونه و در دو بعد صورت مى‌گیرد: یكى به تبعیت و پیروى اختیارى گروندگان به آن نظام، كه مى‌توان گفت اصل استقرار نظام است؛ و سپس به قدرت اجرایى و نیروى نظامى و مادّى و تشكیلات رسمى.

بدیهى است به‌صورت دوم، حكومت و ولایت شرعى فقط در عصر حضرت رسول’ پس از هجرت آن حضرت به مدینه طیبه، و در دوره زمامدارى امیرالمؤمنین و  امام‌حسن مجتبى(علیهماالسلام)  استقرار یافت؛ امّا به شكل اوّل همیشه تا زمان ما و تا عصر ظهور استقرار خواهد داشت. هركس این نظام را مى‌شناسد و مؤمن به این نظام است، خود را تابع آن مى‌داند و از رهبر این نظام اطاعت مى‌نماید.

این نظام همیشه با نظام‌هاى غیرشرعى درگیر بوده و پیروان آن، نظام‌هاى غیرشرعى را رد مى‌كردند و موظف بودند در داخل، خود به‌حسب دستور امامان، امور خود را با این نظام تطبیق بدهند.

شهرهایى مثل «قم» در عصر پادشاهان بنى‌عباس، اگرچه به ‌ظاهر

 

تحت رژیم غیرشرعى آنان بودند، در باطن بیش از آنچه تحت ‌نفوذ رژیم بغداد باشند، تابع نظام امامت بودند. این ائمه بودند كه پیروان خود و مؤمنین به نظام امامت را مأمور كرده بودند كه در اختلافات و مرافعاتى كه برایشان پیش مى‌آید، به علما و حاملان علوم اهل‌بیت(علیهم السلام)  رجوع نمایند و به قضاوت آنها تسلیم باشند.

یگانه جمعیتى كه در اسلام رژیم حكّام جور و نظام‌هاى دمشق و بغداد و جاهاى دیگر را نپذیرفت، و همواره این رژیم‌ها از آنها در هراس بودند، شیعه و پیروان نظام امامت بودند، اینها بودند كه حكومت‌هایى كه بر این اساس نبودند، حكومت ظلمه مى‌دانستند.

این نظام همیشه دوام داشته و هیچ‌گاه منقطع نمى‌شود. مرحوم «سید محمّد مجاهد» و سایر علما به‌عنوان رهبرى این نظام (از جانب امام عصر(ع) ) فرمان جهاد با روس را صادر نمودند و خود شخصاً در آن شركت كردند. مرحوم «حاج میرزا مسیح تهرانى» در واقعه شورش علیه نفوذ روسیه در ایران، و قتل «گرى بایدوف» سفیر مقتدر و مطلق‌العنان روسیه، موضعش اتكا به این نظام بود. در مسئله تحریم تنباكو كه حكم قاطع «الیوم استعمال تنباكو در حكم محاربه با امام‌زمان(ع)  است» دماغ حكومت جبار انگلیس را به خاك مالید، نمونه‌اى از قدرت نظام امامت بود و «آیت‌الله میرزاى شیرازى» از

 

موضع نیابت عامّه حضرت ولى عصر(ع)  این حكم تاریخى را صادر كرد. در انقلاب مشروطه، قیام علما علیه استبداد شاه كه از عصر ناصرالدین شاه شروع شد، همه به استناد استمرار نظام امامت و نیابت عامة فقها بود.

مجاهدات شخصیتى مثل «سید شرف‌الدین» با استعمار فرانسه در سوریه و لبنان و انقلاب مرحوم «آقا میرزا تقى شیرازى» علیه استعمار انگلیس در عراق، كه به یك جهاد تمام‌عیار با انگلیس شكل گرفت، و موضع‌گیرى‌هاى «كاشف‌الغطا» بر ضد سیاست استعمارى انگلیس و «سید محمّد سعید حبوبى» و «آیت‌الله حكیم» علیه نظام مزدور عبدالسلام، و صدها حركات كوچك و بزرگ دیگر، و بالاخره انقلاب اسلامى ایران به رهبرى علما و فقها و مراجع بزرگ، على‌الخصوص امام‌خمینى+، همه وجود این نظام و بقا و نفوذ آن را نشان مى‌دهد و گواه این است كه این نظام هیچ‌گاه منقطع نشده است، هرچند پیروان آن از حیث كمّیت و كیفیت، به اختلاف اعصار و شدت سیاست‌هاى طاغوت‌ها و بعضى علل دیگر، یكسان نبوده‌اند. چنان‌كه در عصر اوّل بعد از رحلت رسول اكرم(ص) ، قلّت عدد آنها به نهایت رسید و در یك حساب، به سلمان و ابوذر و مقداد، و در حساب وسیع‌تر به عمار محدود شد. بالاخره جز گروهى از صحابه، و بعضى

 

مثل مالك بن نویره كه حتى به تهمت ارتداد كشته شد و همسرش مورد بى‌شرمانه‌ترین تجاوزها قرار گرفت،[1] افراد بیشترى باقى نماندند و یا اگر بودند، جرئت اظهار نداشتند. امّا به‌تدریج و مرور زمان گرایش مردم به این نظام زیاد شد و هرچه جلو آمدند، به سرّ برقرارى این نظام، و اینكه این امّت به این نظام و رهبرى این دوازده‌ نفر ارجاع شده‌اند، بیشتر پى‌ بردند.

پس هیچ موجبى براى منقرض‌شدن این نظام پیش نیامده و هیچ‌كس نخواهد توانست آن را منقرض سازد. چنان‌كه دیدیم بیش از نیم‌قرن رضاخان پهلوى، عامل انگلیس، و پسرش ـ نوكر سرسپرده آمریكا ـ براى از بین بردن نفوذ معنوى این نظام و حكومت آن تلاش كردند و چه جنایات هولناكى را كه مرتكب شدند و حتى محمّدرضا پهلوى در كتاب‌هایى كه به او نسبت مى‌دادند، به این افتخار مى‌كرد كه پدرم این كار را كرد؛ یعنى این نظام و حكومت را كه مردم كم‌وبیش به آن نظر داشته و حلال و حرام را از آنها مى‌گرفتند، از میان برداشت و حتى یكى از نوكران خودفروخته‌اش در كرج، طى یك سخنرانى افتخار مى‌كرد كه: دیگر زمان اجازه نمى‌دهد كه یك نفر سیّد در سامرّا با سیاست دولت مخالفت كند و با یك فتوا

 

و حكم، اوضاع را آن‌چنان عوض نماید. امّا على‌رغم این تلاش‌هاى استعمارگران و نوكران آنها كه قریب یك‌ قرن است علیه این نظام به‌شدّت ادامه دارد، در این انقلاب اسلامى با چنین جلوه تابناك و درخشانى ظاهر شد كه الحمدلله به‌صورت‌رسمى نیز امور را قبضه و نظام اسلامى را اعلام كرد.

اگر بقایاى آن رژیم و آن مزدوران انگلیس و آمریكا و دست‌پروردگان فرهنگ استعمارى و پیروان مكتب ماركس و لنین، و سرسپردگان به روسیه و چپ‌گرایان آمریكایى بگذارند و دست از تحریكات و تبلیغات سوء و كارشكنى بردارند و از پشت به اسلام و انقلاب خنجر نزنند، این انقلاب كه كارسازى اسلام و نظام سیاسى آن را نشان داد، امیدواریم مطلع حركات و جنبش‌هاى بزرگ براى بازگشت به اسلام در تمام جهان اسلام شود.

«وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلاّ بِاللهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»

خلاصه اینكه: این نظام از عصر خود پیغمبر’ تا حال باقیست، و در این عصر كه عصر غیبت است، در ولایت فقها و علماى عادل تبلور دارد و این نظامى است كه حدّومرز ندارد و در هركجا و هر نقطه از جهان، تحت هر رژیم و حكومت، یك نفر مسلمان باشد، باید از این نظام تبعیت داشته باشد و تابعیت واقعى او تابعیت از

 

این نظام باشد. این نظام است كه رمز وحدت سیاسى تمام شیعه در سراسر عالم است.[2]

 

 

 

 

[1]. طبری، تاریخ، ج2، ص3؛ ابن‌اثیر جزری، الکامل فی التاریخ، ج2، ص357 ـ 359.

[2]. پیرامون این بحث و بحث‌های مناسب آن، به كتاب‌های پاسخ به ده پرسش و عقیدة نجاتبخش نگارش نویسنده مراجعه شود.

نويسنده: