پنجشنبه: 9/فرو/1403 (الخميس: 18/رمضان/1445)

انتحار یا شهادت

این مغلطه است اگر كسی بگوید با­اینكه كشته­ شدن امام(علیه السلام)  مبغوض خدا بود، چگونه امام(علیه السلام)  خود به‌سوی آن رفت؛ زیرا كشته­ شدن دو گونه‌ است: انتحار و شهادت. تصور می‌شود انتحار یعنی آنكه فرد عبث و بیهوده جانش را در معرض مرگ قرار دهد و شهادت یعنی آنكه بر اساس هدف و باور و بر­ پایه حفظ مصالح دین و جامعه با مرگ، هم‌آغوش شود. امام(علیه السلام) ، مرگ بی‌هدف و بی‌ثمر را مبغوض می‌دانست و تا توانست از آن مانع شد و برای اتمام­ حجت، آن ستمگران را موعظه

 

و نصیحت فرمود، ولی كشته­ شدن و شهادت در راه خدا، محبوب آن حضرت بود و آن را از اعظم وسایل كمال قرب و رستگاری می‏دانست و هر مؤمن و مسلمانی باید آرزومند و مشتاق شهادت باشد.

كشتن امام(علیه السلام)  و اسیر­كردن اهل‌بیت(علیه السلام)، مبغوض خداوند و از جنایات و گناهان كبیره بلكه از اكبر كبائر است و همان طور كه در خطبه حضرت سجاد(علیه السلام) ‏ در مدینه طیبه بیان شده ثلمه عظیمه و ضرر جبران­ناپذیر بود، ضرر و زیان آن برای عالم اسلام بیش از حد تصور می‌نمود و واجب بود كه آن اشقیا در اندیشه چنین جنایتی نیفتند، و اگر كوه‌های عالم را بر سرشان می‏زدند، متعرض آن حضرت نگردند، ولی بر حسین(علیه السلام) ‏ لازم نبود برای حفظ جان و دفع این ثلمه عظمی تسلیم آنها شود و با یزید بیعت كند؛ زیرا ضرر و زیان چنین بیعتی برای اسلام به­مراتب بیشتر از شهادت حسین(علیه السلام)  بود. بر این اساس مصلحت «حفظ دین» و «امتناع از تسلیم و بیعت» را به­قدری بزرگ می‏دانست كه در راه آن از جان خود و فرزندان و عزیزانش گذشت و در راه احیای اسلام و ابقای كلمه توحید همه را فدا كرد.

به‌‌عبارت‌‌دیگر: تكلیف مردم، اطاعت از امام(علیه السلام) ، یاری و دفاع از وجود مقدس او و ترك تعرض به حریم حرمت آن حضرت و تكلیف امام(علیه السلام) ، استقامت در راه عقیده و مقصد و تن­دادن به شهادت و مصیبت برای بقای اسلام بود. آیا چون مردم به تكلیف خود عمل نكردند،

 

امام(علیه السلام)  هم باید تكلیف خود را انجام ندهد و به ذلّت تسلیم شود و عقب‌نشینی نموده و دین و قرآن و شریعت را غریب و تنها بگذارد؟

داستان اصحاب اخدود[1] و آن مردان و بانوان با‌ایمان را در قرآن مشاهده كنید؛ خداوند چگونه از بصیرت و صبرشان یاد می‌كند و اینكه چگونه سوخته­شدن به آتش را بر ترك ایمان و بازگشت به كفر برگزیدند و از بوتة آن امتحان عظیم، بی‌غلّ‌و‌‌غش و خالص بیرون آمدند.

بنابراین ثبات و استقامت در راه عقیده، ایمان و دعوت به خدا، حفظ دین و هدف‌های اساسی و عالی انسانی با بصیرت و توجه و معرفت، مطلبی است و القای نفس در تهلكه، مطلبی دیگر. فداكاری و یاری خدا و دین خدا از كسی كه عارف به محل و موقع و احكام آن باشد، باعث سربلندی و افتخار است و به زبان علمی موضوعاً و تخصصاً یا تخصیصاً از القای نفس در تهلكه خارج می‏باشد.

بدیهی است دفع این اشتباه در مورد اقدام پیغمبر یا امام محتاج به این توضیحات نیست؛ زیرا چنانچه مكرر گفته شد: فعل و قول و تقریر (سنّت) امام نیز مانند پیغمبر از ادله احكام شرعیه است و در شأن ما نیست كه با اجتهاد خود، وظیفه امام را معین كنیم. بلی، از­نظر فقهی و استنباط و تعیین تكلیف خودمان، تعقیب این بحث، مفید و

 

سودمند است. به­هرحال در اعمال و روش انبیا و ائمه^ اسرار و حِكمی از امتحان عباد و اتمام­حجت و تكمیل نفوس و استصلاح بندگان و... مندرج است كه آشنایی فی‌الجمله به آن حكمت‌ها و مصالح، محتاج به غور و دقت بسیار در آیات و احادیث و حالات و رفتار ایشان است.

 

 

[1]. بروج، 4 - 8.

موضوع: 
نويسنده: 
کليد واژه: