وقتی تهاون و سستی آنها در امر جهاد معلوم، و دانسته شد كه اكثریت او را تنها و غریب گذاردهاند، برای اتمامحجت و قطع عذر خطبهای خواند و در موضوع جهاد و صلح بهطور آشكار از آنها نظر خواست، آنان از اطراف فریاد برداشتند: ما حاضر به جهاد نیستیم؛ ما را هلاك نكن.
ابناثیر روایت كرده كه حضرت اماممجتبی(علیه السلام) بعد از حمد خداوند عزّوجلّ فرمود:
«به خدا سوگند! هیچ شك و ندامتی ما را از جهاد با اهل شام باز نداشته است، همانا در حال صبر و شكیبایی با اهل شام جنگ میكردیم درحالیكه از اختلاف و دشمنی در سلامت بودیم؛ پس سلامتی به دشمنی و صبر به ناشكیبایی تبدیل شد، در هنگام رفتن به صفین دین شما جلو دنیای شما بود، و امروز صبح كرده اید درحالیكه دنیای شما جلو دین شماست. آگاه باشید كه ما برای شما همچنان
هستیم كه بودیم، و شما برای ما آنچنان كه بودید نیستید».
در پایان خطبه فرمود: «معاویه ما را به امری فرا خوانده است كه در آن عزّت و انصاف و عدالت نیست، اگر آماده فداكاری و مرگ هستید پیشنهاد او را رد میكنیم و او را با شمشیر برای محاكمه بهسوی خدا میفرستیم، و اگر زندگی دنیا را میخواهید (و حاضر به جهاد نیستید) رضای شما را میگیریم».
فَناداهُ الْقَوْمُ مِنْ كُلِّ جانِبٍ البَقِیةَ الْبَقِیةَ؛ مردم از هر سو فریاد زدند ما را باقی بدار، ما را از ریشه بیرون نیاور!. فَلَمّا أَفْرَدُوهُ أَمْضَی الصُلْحَ؛ پس چون او را تنها گذاردند صلح كرد.[1]
[1]. ابناثیر جزری، اسدالغابه، ج2، ص13- 14.