سه شنبه: 4/ارد/1403 (الثلاثاء: 14/شوال/1445)

رهبران دین و رهبران مادی

رهبران دینی و رجال الهی مانند علی، حسن و حسین^ در جنگ، صلح و دوستی و دشمنی به راه حقیقت می‏روند و سیاست‏های باطل و فریب مردم و دروغ و خیانت و مكر را نردبان نیل به مقاصد خود قرار نمی‏دهند.

امّا رهبران سیاسی و مادی برای رسیدن به مقاصد خود و جلب همكاری دیگران به هر وسیله و حیله و دروغ و خیانت متوسل می‏شوند. پول و رشوه و جاه و مقام در اختیار پول‌پرستان و جاه‌طلبان می‏گذارند و شرف و شخصیت و دین آنها را می‏خرند.

 

رهبران دینی مردم را از راه دعوت به حقیقت و فضیلت و ایمان، به‌سوی حق جلب می‏كنند، ولی رهبران سیاسی در موقع لزوم، حقیقت را پایمال و در خزانه و بیت‌المال را باز می‌گذارند تا برای اغراض خود آرای مردم را خریداری كرده و مناصب و مقامات را به هر‌كس كه بیشتر در كار باطل با آنها یار شود می‏بخشند. در قاموس آنها صلاحیت و عدالت و رفاه ضعفا و اصلاح و پرهیز از ظلم و شرارت وجود ندارد.

وقتی به تاریخ اسلام رجوع كنیم و وضع روحی جامعه را در زمان خلافت حضرت مجتبی(علیه السلام) ‏ و تغلّب معاویه مطالعه می‌نماییم در‌می‌یابیم حضرت مجتبی(علیه السلام) ‏ فاقد یاورانی بود تا بتواند با آنها فتنه معاویه را خاموش كند. بیشتر اطرافیان و سپاهیان ایشان مورد اعتماد نبودند. رهبری‏های مردمان نالایق و تربیت‌های غلط، جامعه را گرفتار انحطاط شدید اخلاقی ساخته بود.

كسانی كه مدعی جانشینی پیغمبر(ص)  شدند، راه ایشان را در تربیت نفوس و تكمیل مردم و بی‌اعتنایی به امور مادی، پیش نگرفتند و از همان آغاز كارشان، وارد یك سلسله اعمال زشت و هتك نفوس و اعراض دیگران گردیدند.

اشخاصی را از دستگاه‌های اسلام كنار نمودند و افرادی را كه طرف‌دار منافع آنها بودند بر سر كار می‏آوردند و مقام و رتبه می‏دادند. اسلام را از سادگی خارج نمودند، و به‌تدریج، كاری كردند تا

 

مسلمان‌هایی كه در زمان پیغمبر(ص)  دارای همت عالی و گذشت از دنیا بودند، و به امید ثواب و تقرب به خدا و اعلای كلمه اسلام، جهاد و جان‌نثاری می‏كردند، در این عصر بیشتر متوجه به دنیا، تجملات، خوش‌گذرانی، راحت‌طلبی، سودجویی و جمع مال و ثروت شوند.

معاویه هم از این فرصت حداكثر استفاده را نمود و دانست كه شرایط و وضع زمان برای تشكیل حكومتی كه هدف اوست، مهیاست زیرا مالك‌شدن شرف و دین و ایمان مردم، با دادن پول و وعدة ایالت و ولایت، ممكن است. معاویه از این راه پیش آمد و بر مركب مراد، سوار شد، و مانند عمروعاص و مغیره را مزدور خود ساخت، و از همین راه دست به كار توطئه علیه حضرت مجتبی(علیه السلام) ‏ و ایجاد هرج‌و‌مرج و اختلاف داخلی در بین اصحاب آن حضرت شد.

آنها را تطمیع كرد و وعده و نوید داد، برای بعضی از آنها رشوه فرستاد. یكی از معروف‌ترین فرماندهان لشكر امام(علیه السلام) ‏  را با دادن رشوه زیاد از آن حضرت جدا ساخت.

عمرو بن حریث، اشعث بن قیس و حجار بن ابجر و شبث بن ربعی را تطمیع كرد و وعده داد اگر امام(علیه السلام) ‏  را بكشند به هر­یك، صد هزار درهم و دختری از دخترانش را بدهد و به فرماندهی یكی از لشكرهای شام منصوب سازد.[1]

 

بعضی دیگر از اصحاب امام(علیه السلام) ‏  را به گرفتن رشوه متهم ساخت، نیرنگ‌های دیگر برای تخدیش اذهان مردم كوتاه‌فكر و ساده‌لوح به‌كار برد. اكثریت سپاه امام­حسن(علیه السلام) ‏ مردمی بودند كه بیست‌و‌پنج سال از تربیت صحیح اسلامی بر‌كنار مانده بودند، نتوانستند در برابر آنچه بر آنها عرضه شد مقاومت كنند و بسیاری از سرانشان خود را به معاویه فروختند. معلوم است كه اعتماد بر سپاهی كه حاضر باشد با گرفتن پول از دشمن با او همدست شود جایز نیست، و جلب آنها با پول بیت‌المال، و تطمیع به مقام و منصب و جاه، بر‌خلاف روش آل‌ علی(علیه السلام)  بود؛ زیرا موجب ترویج ظلم و بازگذاشتن دست ستمكاران و خیانت‌پیشگان می‏شد.

با این وضع و با این محیط، اگر امام­حسن(علیه السلام) ‏ صلح نمی‏كرد علاوه­ بر آنكه باقیمانده سپاهش به وضع موهنی شكست می‏خوردند، ممكن بود خود آن حضرت هم به‌وسیله بعضی لشكریان منافق مانند اشعث كه از زمان حضرت امیر(علیه السلام) ‏ با معاویه محرمانه همكاری می‏كرد كشته و یا دستگیر و تسلیم معاویه گردد و پس از یك سلسله توهینات خدعه‌آمیز كه مخصوص به معاویه بود آزاد شود و معاویه آن را نشانه حلم و بردباری قرار داده و منّتی از خود بر خاندان پیغمبر(ص)  و بنی­هاشم بشمارد و مهابت و جلالت و محبوبیتی را كه آن حضرت در نفوس داشت، از بین ببرد و سرانجام هم، با همان وضع فجیع، آن حضرت را مخفیانه به قتل برساند.

 

مسلماً لطمه‏ای كه از این وضع به اهل حق وارد می‏شد، قابل­جبران نبود و دیگر، زمینه‏ای برای قیام و اقدام حسین(علیه السلام) ‏ فراهم نمی‏شد.

 

[1]. مغنیه، الشیعة و الحاكمون، ص62.

نويسنده: