شنبه: 1/ارد/1403 (السبت: 11/شوال/1445)

پرسش هایى كه پیرامون دعاى ندبه مى‌شود[1]

 

پرسش‌هایى كه پیرامون این دعا مى‌شود، چهارده پرسش است به این شرح:

1 ـ اعتبار دعا از جهت سند

2 ـ جمله:

«لَیْتَ شِعْرِی أَیْنَ اسْتَقَرَّتْ بِكَ النَّوَى؛ بَلْ أَیُّ أَرْضٍ تُقِلُّكَ أَوْ ثَرَى؟! أَ بِرَضْوَى أَوْ غَیْرِهَا أَمْ ذِی طُوَى؟»؛

«اى كاش مى‌دانستم در كدام زمین قرار دارى، آیا در كوه رضوایی یا غیر آن یا در سرزمین ذى‌طوى هستی؟».

 

چه ارتباط به امام‌زمان(عج) دارد، و چرا سراغ آن حضرت را در «ذى‌طوى» و كوه «رضوى» مى‌گیرند، و حال آنكه به عقیدۀ فرقه كیسانیه، «رَضوى» جایگاه و محل اختفا و غیبت محمّد حنفیه است و معتقد بودند كه در این كوه از انظار مخفى و از آنجا ظهور خواهد كرد؛ و حال آنكه امام‌زمان×؛ نه در غیبت صغرى و نه در غیبت كبرى و نه پس از ظهور، هیچ رابطه‌اى با این كوه ندارد و اساساً غیبت آن حضرت به این صورت نیست كه در جاى مخصوصى قرار گرفته باشند؛ بلكه در همه‌جا و هر مكان بخواهند حاضر مى‌شوند و این ما هستیم كه آن ولىّ خدا را نمى‌شناسیم و تشخیص نمى‌دهیم.

بنابراین، سؤال از اینكه: تو در كدام جایگاه مخفى به‌سر مى‌برى؟ ظاهراً با نوع غیبت حضرت مهدى موعود از دیدگاه شیعه امامیه سازگار نیست؟

3 ـ از مطالعه دقیق متن دعا، كه از ائمه اثنى‌عشر(علیهم‌السلام) به تصریح و ترتیب نام برده نشده، و پس از حضرت امیرالمؤمنین×، كه به تفصیل از مناقب و فضایل آن حضرت سخن مى‌گوید، ناگهان و بی‌واسطه به امام غایب خطاب مى‌كند، باز این سؤال (سؤال دوم) بیشتر در ذهن طرح مى‌شود.

4 ـ جمله:

«وَعَرَجْتَ بِرُوحِهِ إِلَى سَمَائِكَ»؛

«و روح او را به آسمانت عروج دادى».

 

نیز با اجماع و اتفاق و آیات قرآن مجید و اخبار و احادیث كه دلالت بر جسمانى‌بودن معراج حضرت رسول خدا| دارند، مخالفت دارد.

5 ـ چگونه ممكن است این دعا منسوب به یكى از امامان باشد كه همه عاقل و كامل بودند؟ چگونه بااینكه هنوز امام‌زمان× به دنیا نیامده بود، در این دعا به او خطاب كرده‌اند:

«لَیْتَ شِعْرِی أَیْنَ اسْتَقَرَّتْ بِكَ النَّوَى...»؛

«كاش مى‌دانستم در كجا سكونت دارى...».

6 ـ دعاى ندبه بعد از رسول خدا و ائمه هدى^ پیدا شده و به ایشان نسبت داده شده و بدعت است؟

7 ـ این جمله دعا:

«وَسَأَلَكَ لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ، فَأَجَبْتَهُ وَجَعَلْتَ ذَلِكَ عَلِیّاً»؛

«و از تو براى خویش نام نیك بین آیندگان خواست، پس او را اجابت كردى و آن را عالى و بلندمرتبه قرار دادى».

با قرآن مخالف است؟

8 ـ جمله:

«وَأَوْطَأْتَهُ مَشَارِقَكَ وَمَغَارِبَكَ».

«و شرق و غرب عالم را تحت سلطه‌اش قرار دادی».

نیز مخالف با قرآن مجید است؟

 

9 ـ این جمله:

«وَأَوْدَعْتَهُ عِلْمَ مَا كَانَ وَمَا یَكُونُ إِلَى انْقِضَاءِ خَلْقِكَ»؛

«و دانش گذشته و آینده تا پایان آفرینشت را به وى ودیعه دادى»؛

نیز با قرآن مخالفت دارد؟

10 ـ این جمله:

«ثُمَّ جَعَلْتَ أَجْرَ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُكَ عَلَیْهِ وَآلِهِ مَوَدَّتَهُمْ فِی كِتَابِكَ...»؛

«سپس اجر محمّد(ص) را در كتاب خویش مودّت و دوستى و پیوند با ایشان قرار دادى...».

نیز با قرآن سازگار نیست؟

11 ـ پرسش دیگر این است كه: این دعا را در هزار مسجد و مكان مى‌خوانند. آیا امام× در همه‌جا حاضر و شنوا و لامكان و حاضر در هر مكان است، مانند خدا؟ البته خیر! پس اگر در همه‌جا حاضر نیست، چرا در دعا مى‌خوانیم:

«یَا ابْنَ السَّادَةِ الْمُقَرَّبِینَ! یَا ابْنَ النُّجَبَاءِ الْأَكْرَمِینَ!»؛

«اى زاده آقایان مقرّب درگاه خدا، اى زاده نجیبان گرامى».

 

پس این دعا خلاف عقل است؟

12 ـ یكى از موارد دیگر كه مخالف با عقل است، این جمله است:

«یَا ابْنَ یس وَالذَّارِیَاتِ! یَا ابْنَ الطُّورِ وَالْعَادِیَاتِ!»؛

«ای فرزند یاسین و ذاریات، ای فرزند طور و عادیات».

13 ـ خواندن غیرخدا شرك است و چون در این دعا، امام خوانده مى‌شود؛ پس خواندن آن كفر و شرك است؟

14 ـ خواندن این دعا، سبب ركود فعالیت‌هاى اسلامى و خمود و تخدیر افكار و اقناع نفوس به ندبه و گریه و مانع از اشتعال آتش ناراحتى‌ها و نارضایتى‌ها و انقلاب و قیام علیه اهل باطل مى‌شود و افراد را از امر به معروف و نهى از منكر و تلاش و كوشش براى برقراری نظم صحیح اسلامى و حركت و اقدام باز مى‌دارد؟

شاید پرسش‌هایى كه پیرامون این دعاى شریف مى‌شود، بیش از این چهارده سؤال نباشد كه ما به حول و قوه الهى، به هریک جداگانه پاسخ مى‌دهیم.

 

[1]. نكته‌اى كه در اینجا یادآورى آن مناسب است، این است كه: یكى از بیمارى‌هاى خطرناك و مسرى، بیمارى تردید و شك‌پذیرى در مسائل دینى و مذهبى است. مانند آنكه یك آمادگى و گرایشى به این پذیرش فراهم شده باشد، شبهه‌ها، شك‌ها و مغلطه‌كارى‌ها را بدون تحقیق و بررسى كامل مى‌پذیرند و به‌عكس در مسائل عصر و مباحث علمى و اجتماعى و تربیتى و آنچه به‌دروغ، تجدّد و ترقّى و محصول دنیاى مادّى و ماشینى و اجتماعات غربى و شكستن سدّهاى اخلاقى است، زودپذیرى و زودباورى رایج شده و حتى خرافات را به‌جاى حقایق مى‌پذیرند، و رفتارهاى ننگین و كردار زشت و ناپسند بیگانگان را به‌جاى آداب حسنه برمى‌گزینند و با افتخار و بى‌چون‌وچرا از آنها تقلید مى‌كنند.

در سنّت‌هاى دینى و دستورات اسلامى تا مى‌توانند خرده‌گیرى‌هاى ناهنجار و بى‌معنا مى‌نمایند و از فلسفه و فایده آنها مى‌پرسند؛ ولى عادات و آداب اجانب را در لباس و خوراك و مو و سبیل و امور اجتماعى و خانوادگى و فرهنگى ندانسته و بدون اینكه فایده‌اى از آن در نظر بگیرند، سرمشق خود قرار داده و بلكه غالباً با علم به ضرر، از بیگانگان پیروى مى‌كنند.

در احادیثى كه در كتاب‌هاى معتبر روایت شده و مردان خبیر و اهل فن و اطّلاع به آن اعتماد كرده‌اند شبهه مى‌كنند و نمى‌پذیرند درحالى‌كه خبرهاى مؤسسات خبرسازى و شایعه‌پردازى را با‌وجود هزار علّت و احتمال جعل و دروغ، قبول مى‌كنند.

بدیهى است این حال ناشى از ضعف اخلاق و جهل و غفلت و خودباختگى و تسلیم كوركورانه افكار و عادات بیگانگان بودن است.

پاره‌اى هم پیدا شده‌اند كه با القاى شبهه و استهزا و مسخره‌كردن آداب دینى یا خوددارى از انجام وظایف اسلامى، مى‌خواهند خود را در جمع روشنفكران وارد و اهل تحقیق و منطق معرفى نمایند.

این روش در سطح‌هاى مختلف و پیرامون موضوعات متنوع ظاهر مى‌شود. از مسائل اصول دین و الهیّات و محرمات و مستحبات و مكروهات سخنى مى‌گویند و به‌طور تحقیرآمیز و استفهام پرسش مى‌نمایند.

ما آنچه دیده‌ایم بیشتر این افراد یا از صلاحیت علمى محروم و عامى و بى‌سوادند و یا اینكه مى‌خواهند با این روش خود را نواندیش معرفى كرده و در جمع برخى جوانان و كسانى كه با مسائل دینى آشنایى كامل ندارند و باوركردن بسیارى از حقایق برایشان دشوار است، جایى باز كنند و صاحب مكتبى شوند.

اینها بیشتر براى فریفتن و اِغفال افراد خام و نپخته، حتى از الفاظ داغ و اصطلاحات و لغات انگلیسى و فرانسه و اسامى مكتب‌هاى گوناگون نیز استفاده كرده و كسانى را كه غرب‌زده و عاشق الفاظ فرنگى‌مآبانه هستند، فریفته و در اشتباه مى‌اندازند؛ چون اگر ساده و بى‌پیرایه سخن بگویند، مقاصدى كه دارند آشكار شده و بیشتر مردم ملتفت مى‌شوند و كالاى آنها را نمى‌خرند. پس افكارشان را در لابلاى الفاظ و لغات بیگانه یا اصطلاحات جدید مى‌گویند تا افراد غیروارد، گمان كنند سخن آنها مبتنى بر یك اساس مسلّم علمى جدید، و فلسفه پذیرفته‌شدة تازه است.

به‌هرحال، درعین‌حال كه معتقدیم باید باب بحث و نظر و پى‌جویى و تعقل و بررسى آزاد، به روى همه باز باشد و ازاین‌جهت از كسى گله نمى‌كنیم؛ بلكه از آن استقبال كرده و آن را سبب تنویر افكار و روشن‌شدن حقایق و تجلّى هرچه بیشتر انوار معارف اسلام مى‌دانیم، به این اشخاص نیز نصیحت مى‌كنیم كه آقایان! اشتباه‌كارى و تدلیس و اظهار شك و تردید، شبهه‌سازى و مسخره‌كردن حقایق و سست‌كردن عقاید عامّه از راه تمسخر و استهزا، و بیانات جسارت‌آمیز و حمله به این و آن، دشنام‌دادن و مردم را به‌هم بدگمان‌كردن و سرگردان‌نمودن و اندیشه‌هاى سوء را رشد‌دادن، كار آسانى است. آنچه مشكل و دشوار است و كار همه‌كس نیست مردم را بر یك اصول صحیح استوارداشتن، و متّحدكردن و از شبهه و شك خارج‌گردانیدن و به‌سوى یك مسیر معقول و مقرون به خیر و سعادت دنیا و آخرت راهنمایى‌كردن است كه فقط انبیا و اولیا و رجال الهى از عهده این خدمت برآمده‌اند و حتى فلاسفه و حكما نیز در جنبه ایجابى و مثبت این موضوع نتوانستند مقام سازنده و مؤثر داشته باشند.

آنان كه نقش مخرّب را بازى كرده و خواستند این كاخ باعظمت و این یگانه پناه‌گاهى را كه انبیا به امر خدا براى مردم ساختند خراب و ویران سازند، سرانجام جز ایجاد نابسامانى و بى‌مأخذى و بى‌مقصدى و لامسلكى چه دردى را درمان كردند؟ و بر كجاى این‌همه زخم‌هایى كه پیكر جامعه انسانیت از دست جهل و نادانى و فساد اخلاقى و تكبر و حسد و غرور و جاه‌پرستى برداشته، مرهمى گذاردند.

اگر در بیان این نكته بیش از حدّ این كتاب سخن طولانى شد، براى این است كه معلوم باشد حقیقت‌جویى و تلاش براى بالابردن سطح معرفت و بصیرت و روشن‌شدن اذهان و تحصیل یقین كامل‌تر و همچنین مجاهده براى جستن حقّ، یك مطلب است و شبهه‌سازى و مسخره‌كردن حقایق و اتّكا به غرور و دانستن یك سلسله الفاظ فریبنده و توخالى، مطلب دیگر است. آن كسانى كه رجال قهرمان آن میدان مقدّس هستند، با افرادى كه در میدان دوم خودنمایى مى‌كنند از زمین تا آسمان فرق دارند و نباید آنها را باهم اشتباه كرد و شبهه‌سازى را حقیقت‌جویى شمرد.

 اى بسا ابلیس آدم‌رو كه هست
اى بسا ابلیس آدم‌وار زشت
 

 

پس به هر دستى نباید داد دست
كه برد انسان به دوزخ نه بهشت
 

 

 

موضوع: 
نويسنده: 
کليد واژه: