پرسشهایى كه پیرامون این دعا مىشود، چهارده پرسش است به این شرح:
1 ـ اعتبار دعا از جهت سند
2 ـ جمله:
«اى كاش مىدانستم در كدام زمین قرار دارى، آیا در كوه رضوایی یا غیر آن یا در سرزمین ذىطوى هستی؟».
چه ارتباط به امامزمان(عج) دارد، و چرا سراغ آن حضرت را در «ذىطوى» و كوه «رضوى» مىگیرند، و حال آنكه به عقیدۀ فرقه كیسانیه، «رَضوى» جایگاه و محل اختفا و غیبت محمّد حنفیه است و معتقد بودند كه در این كوه از انظار مخفى و از آنجا ظهور خواهد كرد؛ و حال آنكه امامزمان×؛ نه در غیبت صغرى و نه در غیبت كبرى و نه پس از ظهور، هیچ رابطهاى با این كوه ندارد و اساساً غیبت آن حضرت به این صورت نیست كه در جاى مخصوصى قرار گرفته باشند؛ بلكه در همهجا و هر مكان بخواهند حاضر مىشوند و این ما هستیم كه آن ولىّ خدا را نمىشناسیم و تشخیص نمىدهیم.
بنابراین، سؤال از اینكه: تو در كدام جایگاه مخفى بهسر مىبرى؟ ظاهراً با نوع غیبت حضرت مهدى موعود از دیدگاه شیعه امامیه سازگار نیست؟
3 ـ از مطالعه دقیق متن دعا، كه از ائمه اثنىعشر(علیهمالسلام) به تصریح و ترتیب نام برده نشده، و پس از حضرت امیرالمؤمنین×، كه به تفصیل از مناقب و فضایل آن حضرت سخن مىگوید، ناگهان و بیواسطه به امام غایب خطاب مىكند، باز این سؤال (سؤال دوم) بیشتر در ذهن طرح مىشود.
4 ـ جمله:
«و روح او را به آسمانت عروج دادى».
نیز با اجماع و اتفاق و آیات قرآن مجید و اخبار و احادیث كه دلالت بر جسمانىبودن معراج حضرت رسول خدا| دارند، مخالفت دارد.
5 ـ چگونه ممكن است این دعا منسوب به یكى از امامان باشد كه همه عاقل و كامل بودند؟ چگونه بااینكه هنوز امامزمان× به دنیا نیامده بود، در این دعا به او خطاب كردهاند:
«كاش مىدانستم در كجا سكونت دارى...».
6 ـ دعاى ندبه بعد از رسول خدا و ائمه هدى^ پیدا شده و به ایشان نسبت داده شده و بدعت است؟
7 ـ این جمله دعا:
«و از تو براى خویش نام نیك بین آیندگان خواست، پس او را اجابت كردى و آن را عالى و بلندمرتبه قرار دادى».
با قرآن مخالف است؟
8 ـ جمله:
«و شرق و غرب عالم را تحت سلطهاش قرار دادی».
نیز مخالف با قرآن مجید است؟
9 ـ این جمله:
«و دانش گذشته و آینده تا پایان آفرینشت را به وى ودیعه دادى»؛
نیز با قرآن مخالفت دارد؟
10 ـ این جمله:
«سپس اجر محمّد(ص) را در كتاب خویش مودّت و دوستى و پیوند با ایشان قرار دادى...».
نیز با قرآن سازگار نیست؟
11 ـ پرسش دیگر این است كه: این دعا را در هزار مسجد و مكان مىخوانند. آیا امام× در همهجا حاضر و شنوا و لامكان و حاضر در هر مكان است، مانند خدا؟ البته خیر! پس اگر در همهجا حاضر نیست، چرا در دعا مىخوانیم:
«اى زاده آقایان مقرّب درگاه خدا، اى زاده نجیبان گرامى».
پس این دعا خلاف عقل است؟
12 ـ یكى از موارد دیگر كه مخالف با عقل است، این جمله است:
«ای فرزند یاسین و ذاریات، ای فرزند طور و عادیات».
13 ـ خواندن غیرخدا شرك است و چون در این دعا، امام خوانده مىشود؛ پس خواندن آن كفر و شرك است؟
14 ـ خواندن این دعا، سبب ركود فعالیتهاى اسلامى و خمود و تخدیر افكار و اقناع نفوس به ندبه و گریه و مانع از اشتعال آتش ناراحتىها و نارضایتىها و انقلاب و قیام علیه اهل باطل مىشود و افراد را از امر به معروف و نهى از منكر و تلاش و كوشش براى برقراری نظم صحیح اسلامى و حركت و اقدام باز مىدارد؟
شاید پرسشهایى كه پیرامون این دعاى شریف مىشود، بیش از این چهارده سؤال نباشد كه ما به حول و قوه الهى، به هریک جداگانه پاسخ مىدهیم.
[1]. نكتهاى كه در اینجا یادآورى آن مناسب است، این است كه: یكى از بیمارىهاى خطرناك و مسرى، بیمارى تردید و شكپذیرى در مسائل دینى و مذهبى است. مانند آنكه یك آمادگى و گرایشى به این پذیرش فراهم شده باشد، شبههها، شكها و مغلطهكارىها را بدون تحقیق و بررسى كامل مىپذیرند و بهعكس در مسائل عصر و مباحث علمى و اجتماعى و تربیتى و آنچه بهدروغ، تجدّد و ترقّى و محصول دنیاى مادّى و ماشینى و اجتماعات غربى و شكستن سدّهاى اخلاقى است، زودپذیرى و زودباورى رایج شده و حتى خرافات را بهجاى حقایق مىپذیرند، و رفتارهاى ننگین و كردار زشت و ناپسند بیگانگان را بهجاى آداب حسنه برمىگزینند و با افتخار و بىچونوچرا از آنها تقلید مىكنند.
در سنّتهاى دینى و دستورات اسلامى تا مىتوانند خردهگیرىهاى ناهنجار و بىمعنا مىنمایند و از فلسفه و فایده آنها مىپرسند؛ ولى عادات و آداب اجانب را در لباس و خوراك و مو و سبیل و امور اجتماعى و خانوادگى و فرهنگى ندانسته و بدون اینكه فایدهاى از آن در نظر بگیرند، سرمشق خود قرار داده و بلكه غالباً با علم به ضرر، از بیگانگان پیروى مىكنند.
در احادیثى كه در كتابهاى معتبر روایت شده و مردان خبیر و اهل فن و اطّلاع به آن اعتماد كردهاند شبهه مىكنند و نمىپذیرند درحالىكه خبرهاى مؤسسات خبرسازى و شایعهپردازى را باوجود هزار علّت و احتمال جعل و دروغ، قبول مىكنند.
بدیهى است این حال ناشى از ضعف اخلاق و جهل و غفلت و خودباختگى و تسلیم كوركورانه افكار و عادات بیگانگان بودن است.
پارهاى هم پیدا شدهاند كه با القاى شبهه و استهزا و مسخرهكردن آداب دینى یا خوددارى از انجام وظایف اسلامى، مىخواهند خود را در جمع روشنفكران وارد و اهل تحقیق و منطق معرفى نمایند.
این روش در سطحهاى مختلف و پیرامون موضوعات متنوع ظاهر مىشود. از مسائل اصول دین و الهیّات و محرمات و مستحبات و مكروهات سخنى مىگویند و بهطور تحقیرآمیز و استفهام پرسش مىنمایند.
ما آنچه دیدهایم بیشتر این افراد یا از صلاحیت علمى محروم و عامى و بىسوادند و یا اینكه مىخواهند با این روش خود را نواندیش معرفى كرده و در جمع برخى جوانان و كسانى كه با مسائل دینى آشنایى كامل ندارند و باوركردن بسیارى از حقایق برایشان دشوار است، جایى باز كنند و صاحب مكتبى شوند.
اینها بیشتر براى فریفتن و اِغفال افراد خام و نپخته، حتى از الفاظ داغ و اصطلاحات و لغات انگلیسى و فرانسه و اسامى مكتبهاى گوناگون نیز استفاده كرده و كسانى را كه غربزده و عاشق الفاظ فرنگىمآبانه هستند، فریفته و در اشتباه مىاندازند؛ چون اگر ساده و بىپیرایه سخن بگویند، مقاصدى كه دارند آشكار شده و بیشتر مردم ملتفت مىشوند و كالاى آنها را نمىخرند. پس افكارشان را در لابلاى الفاظ و لغات بیگانه یا اصطلاحات جدید مىگویند تا افراد غیروارد، گمان كنند سخن آنها مبتنى بر یك اساس مسلّم علمى جدید، و فلسفه پذیرفتهشدة تازه است.
بههرحال، درعینحال كه معتقدیم باید باب بحث و نظر و پىجویى و تعقل و بررسى آزاد، به روى همه باز باشد و ازاینجهت از كسى گله نمىكنیم؛ بلكه از آن استقبال كرده و آن را سبب تنویر افكار و روشنشدن حقایق و تجلّى هرچه بیشتر انوار معارف اسلام مىدانیم، به این اشخاص نیز نصیحت مىكنیم كه آقایان! اشتباهكارى و تدلیس و اظهار شك و تردید، شبههسازى و مسخرهكردن حقایق و سستكردن عقاید عامّه از راه تمسخر و استهزا، و بیانات جسارتآمیز و حمله به این و آن، دشنامدادن و مردم را بههم بدگمانكردن و سرگرداننمودن و اندیشههاى سوء را رشددادن، كار آسانى است. آنچه مشكل و دشوار است و كار همهكس نیست مردم را بر یك اصول صحیح استوارداشتن، و متّحدكردن و از شبهه و شك خارجگردانیدن و بهسوى یك مسیر معقول و مقرون به خیر و سعادت دنیا و آخرت راهنمایىكردن است كه فقط انبیا و اولیا و رجال الهى از عهده این خدمت برآمدهاند و حتى فلاسفه و حكما نیز در جنبه ایجابى و مثبت این موضوع نتوانستند مقام سازنده و مؤثر داشته باشند.
آنان كه نقش مخرّب را بازى كرده و خواستند این كاخ باعظمت و این یگانه پناهگاهى را كه انبیا به امر خدا براى مردم ساختند خراب و ویران سازند، سرانجام جز ایجاد نابسامانى و بىمأخذى و بىمقصدى و لامسلكى چه دردى را درمان كردند؟ و بر كجاى اینهمه زخمهایى كه پیكر جامعه انسانیت از دست جهل و نادانى و فساد اخلاقى و تكبر و حسد و غرور و جاهپرستى برداشته، مرهمى گذاردند.
اگر در بیان این نكته بیش از حدّ این كتاب سخن طولانى شد، براى این است كه معلوم باشد حقیقتجویى و تلاش براى بالابردن سطح معرفت و بصیرت و روشنشدن اذهان و تحصیل یقین كاملتر و همچنین مجاهده براى جستن حقّ، یك مطلب است و شبههسازى و مسخرهكردن حقایق و اتّكا به غرور و دانستن یك سلسله الفاظ فریبنده و توخالى، مطلب دیگر است. آن كسانى كه رجال قهرمان آن میدان مقدّس هستند، با افرادى كه در میدان دوم خودنمایى مىكنند از زمین تا آسمان فرق دارند و نباید آنها را باهم اشتباه كرد و شبههسازى را حقیقتجویى شمرد.
اى بسا ابلیس آدمرو كه هست |
|
پس به هر دستى نباید داد دست |