سه شنبه: 29/اسف/1402 (الثلاثاء: 9/رمضان/1445)

سكوت حضرت علی(علیهالسلام)  در برابر خلفا

س. شیعه ادّعا مى‌کند که اکثر صحابه بعد از وفات پیامبرŒ مرتد شدند و وقتى از آنها پرسیده شود: مادامى که على با نصّ صریح پیامبرŒ جانشین وى معرفى شده بود، پس چرا بعد از وفات حضرت، ادّعاى خلافت و امامت نکرد؟ شیعیان در پاسخ به این سؤال دچار تناقض مى‌شوند و ادّعا مى‌کنند که على از ترس مرتدشدن صحابه سکوت نمود! در کتاب کافى از امام باقر روایت شده که «وقتى مردم بعد از وفات پیامبرŒ با ابوبکر بیعت کردند، تنها چیزى که باعث شد على مردم را به سوى خود نخواند این بود که مراعات حال مردم را کرد، زیرا ترسید که مردم مرتد شوند و به بت‌پرستى برگردند».

ج. حدیثی که در این سخنان به آن استناد کرده است، از احادیث بسیار پرمعنا و بیان‌کننده حقیقتی بزرگ است که مواضع حکیمانه امیرالمؤمنین‌(علیه‌السلام)  را در حفظ و حراست از اصل دین و پایه دین که بر آن سایر مطالب قرار دارد، بیان می‌کند.

حدیث را بخوانید تا بفهمید امیرالمؤمنین‌(علیه‌السلام)  در چه اوج و جایگاه رفیع ملک‌فرسایی قرار داشتند و دیگران در چه افکار زشتی گرفتار بودند.

از این موضع آن حضرت، بالاتر موضعی نیست. او خطر بت‌پرستی و ترک اسلام و اقرار به شهادتین را، در مطالبه حق خود می‌دید، البته مطالبه‌نکردن و تصمیم بر

 

سکوت از چنان قهرمان غزوات که عمر می‌گفت: «لَوْلَا سَیْفُهُ لَمَا قَامَ لِلْإسْلامِ عَمُودٌ»[1] و صبر بر آن اهانت‌ها از معجزات نفسانیه آن حضرت بود که توانست بر خود مسلّط باشد و شمشیر به روی آنها نکشد. درعین‌حال که آنها به ارتداد گرویده بودند، نص غدیر و نصوص دیگر را کنار گذارده بودند ]و برای[ امام‌(علیه‌السلام)  خطر بالاتر و کفر صریح‌ بت‌پرستی و ترک شهادت به توحید و رسالت جلوه‌گر شده بود.

مضمون این حدیث، استقامت و غم‌خواری برای دین است. در این روایات به این جمله توجه کنید:

«إِنَّ النَّاسَ لَمَّا صَنَعُوا مَا صَنَعُوا إِذْ بَایَعُوا أَبَابَكْر، لَمْ یَمْنَعْ أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ‌(علیه‌السلام)  مِنْ أَنْ یَدْعُوَ إِلى‏ نَفْسِهِ إِلَّا نَظَراً لِلنَّاسِ وَتَخَوُّفاً عَلَیْهِمْ أَنْ یَرْتَدُّوا عَنِ الْإِسْلَامِ‏، فَیَعْبُدُوا الْأَوْثَانَ ولَا یَشْهَدُوا أَنْ لَاإِلهَ إِلَّا اللهُ وأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ(ص)  وكَانَ الْأَحَبُّ إِلَیْهِ أَنْ یُقِرَّهُمْ عَلى‏ مَا صَنَعُوا مِنْ أَنْ یَرْتَدُّوا عَنْ جَمِیعِ‌ الْإِسْلَامِ وإِنَّمَا هَلَكَ‏ الَّذِینَ‏ رَكِبُوا مَا رَكِبُوا، فَأَمَّا مَنْ لَمْ یَصْنَعْ ذلِكَ وَدَخَلَ فِیمَا دَخَلَ فِیهِ النَّاسُ عَلى‏ غَیْرِ عِلْمٍ وَلَا عَدَاوَةٍ لِأَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ‌(علیه‌السلام) ، فَإِنَّ ذلِكَ لَایُكْفِرُهُ وَلَا یُخْرِجُهُ مِنَ الْإِسْلَام‏».[2]

 

این حدیث معانی بسیاری دارد و بسیار بینش‌بخش و معرفت‌آموز است.

شما خواسته‌اید نقطه‌ضعفی نشان دهید، اما نقطه‌ای بسیار قوی و موضع تمام اسلامی امیرالمؤمنین‌(علیه‌السلام)  را نشان داده‌اید.

 

 

[1]. ابن ابى‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج12، ص82.

[2]. کلینی، الكافی، ج‏8، ص295 - 296؛ «پس از رحلت رسول خدا| همین که مردم کردند آنچه کردند و با ابو بکر بیعت نمودند چیزی جلوگیر امیرمؤمنان× نشد از اینکه مردم را به امامت خویش دعوت کند جز صلاح‌اندیشی برای خود مردم و ترس از اینکه مبادا از اسلام برگردند و بت‌ها را بپرستند و گواهی به یگانگی خداوند و رسالت محمد|  ندهند، و این مطلب که آنها را بدان کاری که کرده بودند واگذارد نزد او بهتر بود از اینکه مردم در اثر مقاومت او یکسره از اصل دین اسلام برگردند، و آنان که دانسته مرتکب آن اعمال شدند به هلاکت رسیدند، و اما آن کسانی که این کار را نکردند (و در جریان غصب خلافت دست نداشتند) و ندانسته و بدون آنکه یک نوع دشمنی با امیرمؤمنان× داشته باشند از دیگران پیروی کردند این کارشان موجب کفر آنان نشد و آنها را از اسلام بیرون نبُرد».

نويسنده: