سكوت حضرت علی(علیهالسلام) مقابل شورا
س. عمر قبل از وفاتش شوراى ششنفرهاى را تعیین کرد، سپس سه نفر از آنها دست کشیدند و بعد عبدالرحمن بن عوف کنار کشید و عثمان و على باقى ماندند. پس چرا على از همان اوّل نگفت که درباره او به خلافت وصیّت شده است؟
ج. سزاوار این بود که نخست در وجه شرعیّت خلافت به تعیین این شورا و هویّت آن سخن بگویید و بگویید كه این اختیارات را از کجا و طبق چه آیه و روایتی این دو نفر به دست آوردند؟ مگر تعیین خلیفه به سلیقه، جوسازی و نظر شخصی و فردی است؟
در اینجا چهار گزینه جلو آمد: نخست، گزینه الهی حضرت رسول اکرم(ص) که در رسمیترین صورت و اجتماع، در غدیرخم[1] به امر خدا و با نزول آیه تبلیغ[2] با آن تأکید شدید ابلاغ شد و علاوهبرآن پیغمبر(ص) میخواست در مرض موتش به کتابت بنویسد که پس از آن گمراه نگردند که با معارضة رودررو، اهانتآمیز، جسارت، بیادبی و بیاحترامی آن مرد روبرو شد و درحالیکه پیامبر عزیز اوقات پایانی عمر خود را طیّ مینمود، در همین جلسه که همه مخصوصاً خویشاوندان آن حضرت میخواستند که به دستور پیغمبر(ص) عمل شود و قلم و کاغذ حاضر
کنند، عمر فریاد زد: «قَدْ غَلَبَ عَلَیْهِ الوَجَعُ وَعِندَکُمُ القُرآن حَسبُنا کِتٰابُ الیه»[3].
غوغا و دعوایی بهپا کرد که بیم ضرب و محاربه میرفت، بنابراین پیامبر(ص) آنها را به بیرونرفتن از مجلس امر فرمود که بیش از این سابقه سوء تاریخی برای خود درست نکنند.
گزینه دیگر سقیفه بنیساعده و آن آشوب و آن جوّی را که ساختند و شتابی که برای تصرّف امارت و حکومت کردند که بدن پیغمبر خدا(ص) روی زمین بود و هنوز مراسم تغسیل و تکفین انجام نشده بود که مردم را غافلگیر کردند و بعد هم جمعی را با زور و ارعاب و برخی را هم بهعنوان مصلحت فوری به سکوت یا بیعت واداشتند و با مخالفت بنیهاشم و خلیفه منصوص و جمعی از طرفداران و وابستگان به بنیهاشم، خود را حاکم قرار دادند.
گزینه سوم، تعیین جانشین بود که ابوبکر انجام داد و از پیش خود این گزینه را انتخاب کرد و عمر را ولیعهد خود نمود. آنچه که مورّخین اهلسنّت میگویند این است که ابوبکر درحالیکه در شدّت بیماری بود گاه از هوش میرفت و گاه به هوش میآمد، عثمان وصیّت او را مینگاشت. وقتی به نوشتن اسم جانشین او رسید، ابوبکر از هوش رفت ولی عثمان از پیش خود اسم عمر را نوشت. وقتی به هوش آمد از عثمان پرسید. او هم گفت که اسم عمر را نوشته و او هم تأیید کرد[4] و به این کیفیت، عمر به حکومت رسید.
آنچه در اینجا زیر سؤال است اینکه با این حال که ظاهر بود ابوبکر حال و هوشی ندارد؛ نه عمر - که شخصاً با وصیّت پیغمبر(ص) مخالفت کرد و «غَلَبَ عَلَیْهِ الوَجَعُ»
را گفت - اینجا ایراد و اعتراضی كرد و نه دیگران و وابستگان او.
نکته دیگر - که حدس بعضی محقّقین است - این است که اگر هم ابوبکر میخواست نام عمر را بنویسد ولی از هوش رفت و در همان بیهوشی، عثمان این برنامه را تمام کرد. خلاصه، اوضاع خاصی حاكم شده بود.
گزینه چهارم، شورا بود، آن هم نه شورای آزاد، بلکه شورای محدود به شش نفر و مشروط به شرایط خاص.
این گزینه هم اختراع شخص عمر بود و چنان طراحی شده بود که امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام) انتخاب نشود.
اینها حقایق اصیل تاریخ است که هرکس تاریخ را منصفانه و بدون پیشداوری مطالعه کند به این مطالب میرسد. شما هم اگر كتابهای معتبر خودتان را ملاحظه كنید به این مطلب خواهید رسید.
[1]. حدیث غدیر را میتوانید در منابع زیر ملاحظه نمایید: احمد بن حنبل، مسند، ج4، ص281، 372؛ نسائی، خصائص امیرالمؤمنین، ص93 - 98؛ همو، السننالكبری، ج5، ص45؛ حاكم نیشابوری، المستدرك، ج3، ص109؛ و دیگر منابع اهلسنّت.
[2]. مائده، 67.
[3]. بخاری، صحیح، ج5، ص137 - 138؛ مسلم نیشابوری، صحیح، ج5، ص76؛ و دیگر مصادر شیعه و اهلسنّت.
[4]. ر.ک: ابناثیر جزری، الكامل فی التاریخ، ج2، ص425.