س. شیعیان چند شرط براى امام گذاشتهاند: یکى اینکه از همه پسران پدرش بزرگتر باشد، او را کسى جز امام غسل ندهد، باید از همه مردم عالمتر باشد، محتلم نگردد و اینکه غیب بداند ... امّا این شرایط، آنها را در مضیقه قرار مىدهد، زیرا مىبینیم که بعضى از ائمه از همه برادرانشان بزرگتر نبودهاند، مانند موسى کاظم و حسن عسكرى و بعضى را امامى غسل نداده است، مانند رضا که پسرش جواد او را غسل نداد، چون در آن وقت امامجواد هشت سال بیشتر سن نداشت و حسین بن علی را فرزندش زینالعابدین غسل نداد چون بر فراش مرض بود و لشکریان ابنزیاد اجازه نمیدادند! و نیز روایت کردهاند که پیامبر گفت: «براى هیچکسى جایز نیست که در این مسجد جنب شود، به جز من، على، فاطمه، حسن و حسین».
اما دانستن علم غیب دروغى است که نیازى به ردّ کردن ندارد؛ زیرا خداوند در قرآن آن را ردّ كرده است.
ج. شیعیان، ائمه(علیهمالسلام) را در امتداد هدایت پیغمبر(ص) میدانند و آنها را عِدل قرآن میشناسند که تمسّک به آنها منحصراً موجب نجات و رستگاری است.
این اوصافی که نسبت به شیعه میدهید که برای امامان معتقدند، اوصاف بعید از مقام اولیا نیست.
شما و ما میگوییم پیغمبر اکرم(ص) به معراج رفته و برای آن زمان کوتاه به آن همه تفصیلات باور داریم، بنابراین چه مانعی دارد که امام در صِغَر سن شخصاً
حضور یافته باشند و مثل امام زینالعابدین(علیهالسلام) برای تجهیز پدر از زندان کوفه به کربلا آمده باشد یا در صِغَر سن امامت داشته باشند، این امری معقول و باسابقه است و قرآن در مورد حضرت یحیی و حضرت عیسی(علیهماالسلام) بر آن ناطق است.
مسئله سدّ همه ابواب، غیر از سدّ باب شخص پیغمبر و علی(علیهماالسلام) از مسلّمات تاریخ است و دلیل بر این است که برای علی نیز احترامات و مقاماتی که برای پیغمبر ثابت بوده به جز نبوّت، ثابت است و این فقط روایت شیعه نیست اهلسنّت و محدّثین بزرگ آنها، آن را روایت نمودهاند[1] و اما اینکه شرط امامت، اکبریّت اولاد امامِ قبل باشد، چنین شرطی نزد شیعه نیست.
در کتاب کافی، 63 باب در ارتباط با صلاحیتهای معتبر در امام و اوصاف امام ذکر شده كه اثری از این شرط نیست و اگر کسی گفته باشد، توهّم و اشتباه است، گمان کردهاند که مناصب الهیه و دینیه بر اساس اعتبارات غیراصیل عرفیه است.
درحالیکه در بنیهاشم و اولاد عبدالمطلب، مثل ابوطالب و عباس بودند و از پیغمبر اکرم(ص) بهحسب سن بزرگتر بودند، خداوند آن حضرت را به مقام رسالت برگزید.
شاید آن کس که به عباس گفت: أنتَ أکْبَرُ أم رَسُولُ اللهِ(ص) ، همین اندیشه را در ذهن میپروراند. لذا عباس در جواب گفت: أنا أسنّ وَ رَسُولُ الله اَکْبَرُ من ازنظر سن بزرگترم ولی رَسُولُ اللهِ أکْبَرُ.[2]
بههرحال این نسبتهایی که شما به شیعه میدهید، بیاساس است و همانطور که مکرر گفتهایم رفتن به حاشیه و فرار از نقاط ضعف دیگران است.
هرچه بیشتر بگویید، جواب این همه نقاط ضعف و شواهد و دلایل که علیه
مشروعیت حکومت اهل سقیفه وجود دارد، نخواهد شد.
شما راه خودتان را بررسی کنید و پیش وجدان خودتان، خود را محاکمه کنید.
و اما اینکه گفتید: دانستن علم غیب دروغی است که نیازی به ردّ کردن ندارد، زیرا خداوند در قرآن آن را ردّ کرده است؛ جوابش این است كه در بین شما بسیاری هستند که برای افراد عادّی از صوفیه و غیر آنها علم غیب قایلند چرا این علم در مورد انبیا، و شخص رسول گرامی اسلام و اولیا و ائمه(علیهمالسلام) نباشد؟
آیا این همه اخبار از غیوب و مغیبات را که بهطور متواتر و بالاتر از تواتر از حضرت رسول(ص) ، کتب تاریخ و حدیث شیعه و سنّی روایت کردهاند و قطعیالثبوت میباشند انکار میکنید یا فرقی بین علم غیب خداوند متعال - که بالذات است - با علم غیب بنده که من عندالله تعالی است نمیگذارید؟!
آیا آیه )قُل كَفى بِاللّهِ شَهِیداً بَیْنی وَ بَیْنَكُم وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الكِتَاب([3] را نخواندهاید؟!
آیه )وَ قَالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الكِتَابِ([4] را در امم سالفه نمیدانید؟
بعید میدانید که در این امّت نیز عالم به علمالکتاب باشد و اگر در امم گذشته )مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الكِتَاب( بوده، در این امت - که اشرف امم و اعظم و اکرم همه عندالله تعالی است - )مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الكِتَاب( علم تمام کتاب، باشد؟
چه کسی مصداق این عنوان غیر از امامعلی(علیهالسلام) باب علم نبیّ(ص) [5] است؟ چرا خود را به جهالت میزنید؟
[1]. ابنحجر عسقلانی، فتح الباری، ج7، ص12 - 13 و دیگر مصادر مهم اهلسنّت.
[2]. ابن ابیشبیه کوفی، المصنف، ج6، ص205؛ ج 8، ص48؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج13، ص521.
[3]. رعد، 43؛ «بگو: كافى است كه خداوند و كسى كه علم كتاب (و آگاهى بر قرآن) نزد اوست، میان من و شما گواه باشند!».
[4]. نمل، 40؛ «(امّا) كسى كه دانشى از كتاب (آسمانى) داشت گفت».
[5]. حاکم نیشابوری، المستدرک، ج3، ص126.