س. شیعه ادّعا مىکند که هدف ابوبکر، عمر و عثمان پادشاهى و ریاست بود، بنابراین با گرفتن حقّ خلافت، بر دیگران ستم کردند. به شیعه مىگوییم که اینها با هیچ مسلمانى بهخاطر حکومت و قدرت نجنگیدند بلکه آنها با مرتدین و کفار جنگیدند و همانها بودند که قدرت کسرى و قیصر را درهمشکستند، شهرهاى فارس را فتح کردند و اسلام را برپا داشتند، به ایمان و مؤمنان قدرت دادند و کافران را خوار نمودند و عثمان - که از ابوبکر و عمر مقامش پایینتر است - بااینکه شورشیان او را محاصره کرده بودند تا او را به قتل برسانند، با مسلمین نجنگید و بهخاطر خلافت و حکومت خود حتى یک مسلمان را نکشت، پس وقتی شیعه به خود اجازه میدهند تا اینها را ستمگر و دشمنان پیامبر معرفی نمایند، باید چنین چیزی را درباره علی هم بگویند؟
ج. چه ملازمه بیربطی مطرح کرده است. اولاً جنگها هر کجا شرعی بود، برحسب وضع حکومتی که بهعنوان اسلام و حفظ حیثیات اسلامی برقرار بود باید انجام میشد، چون اگر این موضعگیریها نباشد معنایی برای حکومت بهعنوان اسلام باقی نمیماند.
مثل این است که شخصی اموال صغیری یا دستگاه موقوفهای را بدون حق و به غصب از ولیّ حقیقی آن بگیرد و بهعنوان ولیّ در آن عمل کند. این شخص باید از حق آن صغیر یا مصالح موقوفه محافظت نماید و در برابر قدرت کسری، قیصر و
مرتدین باید موضع نگهداری و دفاع داشته باشد، غیر از این اگر رفتار میکرد مورد اعتراض میشد. بااینوجود، آنها نبودند که کسری و قیصر را درهمشکستند، این مسلمانان بودند که تحت حرکتی که ایجاد شده بود و ایمان به وعدهها و بشارات قرآنی و شخص رسول خدا(ص) - که از آغاز بعثت در مکه میفرمود: «ایمان بیاورید، این دو کلمه را بگویید تا بر خزائن کسرى و قیصر مسلط شوید» و هرکس دیگری بود تا این مقدارها پیشرفت میکرد.
هیبت اسلام و شوکت و ظهوری که از این دعوت دین مخصوصاً همسایگان را فراگرفته بود، همه را چنان مرعوب ساخته بود که ازنظر روحی شکستخورده بودند و خود را از مقاومت با سپاه اسلام عاجز و ناتوان میشمردند. موضع این سه نفر و حتی حکّام بعد در حفظ این حیثیات برای حفظ ریاست خودشان بود.
جنگیدن با کفار و کشورگشاییها همه از اسلام و مسلمین بود. اینها هم با همراهی با این خط، ریاست میکردند و کسی به این جهت آنها را ستمگر نمیگوید، اگر به آنها ظالم میگویند برای استبداد آنها و تصرف مقام خلافت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) است و شیعه به آنها اعتراض دارند، و اما اینکه میگویند عثمان با شورشیان حکومت خود جنگ نکرد، عثمان بیچارهتر از این شده بود که بتواند با شورشیان بجنگد. بلکه تا توانست به کارهای زشتی که بیشتر موجب نارضایتی مردم میشد ادامه داد. بهعلاوه، به حاکم مصر نوشت که آورندگان نامه را بکشد.[1]
اشتباه او این بود که خود را به خویشاوندان اموی خود و به مثل مروان فروخته بود و سران شورش، مثل عایشه، طلحه و زبیر براندازی او را وجهه کار و اقدام خود قرار دادند.
عثمان را در اینکه کسی را نكشته است مدح نمیکنند بلکه او را برای عدم کفایت و مسلّطکردن ستمکاران و نااهلان بر مسلمانان مذمّت میکنند و حاصل آنکه اساس سلطه آنها بر جبر، استحقار و استبداد بود. این حکومتها را نباید با حکومت عدل علی(علیهالسلام) - که دوست و دشمن در برابر آن خاضعاند - مقایسه کرد.
علی(علیهالسلام) کسی است که ابنعباس میگوید: در ذیقار خدمت آن حضرت رسیدم و او کفش خود را اصلاح میکرد. به من فرمود: «مَا قیمَةُ هَذا النَّعْلِ؟؛ قیمت این کفش چقدر است؟» عرض کردم: لاقِیمَةَ لَهَا؛ قیمتی برای آن نیست؟
فرمود: «به خدا سوگند این کفش پیش من از امارت و فرمانروایی بر شما محبوبتر است مگر آنکه حقّی را بر پا دارم یا باطلی را دفع کنم».[2]