سه شنبه: 29/اسف/1402 (الثلاثاء: 9/رمضان/1445)

 سندیت عبارت «للّه بلاد فلان»

س. در نهج‌البلاغه از على نقل شده است كه درباره ابوبکر گفت: «او پاک و در‌حالى‌که عیب اندک داشت از دنیا رفت. خیر دنیا را به دست آورد و پیش از آنكه به شرّ آن گرفتار شود از دنیا رفت، اطاعت الهى را به‌جا آورد و به‌گونه‌ای شایسته تقواى الهی را رعایت کرد».

شیعیان وقتى مشاهده مى‌کنند که على این‌گونه ابوبکر را مى‌ستاید حیران مى‌‌شوند، زیرا آنچه على مى‌گوید با عقیده‌اى که شیعیان درباره اصحاب دارند مخالف است.

ج. آنچه را از نهج‌البلاغه نقل کرده‌، به‌هیچ‌وجه مقصود ابوبکر نیست و کسی هم نگفته است که مقصود عمر است.

صدور چنین کلامی در مورد او از امیرالمؤمنین‌(علیه‌السلام)  - که مواضع منفی آن حضرت را نسبت به ابوبکر هرکس مختصر اطلاعی از تاریخ داشته باشد می‌داند – قابل‌قبول نیست.

همان عبارات آتشین و کوبنده خطبه شقشقیه برای ردّ اینکه مراد از آن ابوبکر باشد کافی است.

امام‌(علیه‌السلام)  کسی است که در طیّ برگزاری آن شورا، ‌به‌طوررسمی، قبول عمل به سیره ابوبکر و عمر را ردّ نمود و حتی برای اینکه هیچ شبهه‌ای برای کسی در عدم حجیّت و بی‌اعتباری سیره آن دو نفر باقی نماند مجامله‌ای نفرمود و عمل به سیره آنها و الزام به آن را جایز ندانست، چگونه ممکن است که با این جمله‌ها، او و سیره‌اش را بستاید

 

و «للهِ بلَادُ(بلاء) فُلانٍ»[1] بفرماید و نقل آن توسط مغیرة بن ‌شعبه[2] معلوم‌الحال هم شاهد بر این است.

از این جهت، برخی شارحین[3] از شرح این جمله درمانده‌اند و برخی دیگر مقصود از آن را بعض اصحاب سالم‌العقیده و صحیح‌العمل حضرت رسول‌(ص) ، مثل عمار یاسر یا دیگری از هم‌طراز‌ان او از اصحاب درگذشته، مثل سلمان می‌گویند، چنان‌که برخی دیگر، مقصود از آن را مالک اشتر گفته‌اند و بعضی هم آن را گفتار زنی از وابستگان به عمر (دختر ابوحثمة بن حذیفة بن غانی می‌گویند) که از اصل، نسبت‌دادن انشای این جمله‌ها به امیرالمؤمنین‌(علیه‌السلام)  ردّ می‌شود و ابن‌اثیر در لغت «أود» می‌گوید:

«وَ مِنْهُ‏ حَدیثُ نادِبةِ عمر: وا عُمَراه، أقام‏ الأَودَ و شَفَى العَمَد».[4]

به‌هرحال، کار ابوبکر، عمر یا عثمان به شهادت تاریخ و مواضعی که حضرت داشت، مردود است و این سخن به سخن ندبه‌گر مبالغه‌سرا شبیه‌تر است تا بیان واقع.

در پایان به این پرسش‌گران از شیعه می‌گوییم چرا این‌قدر به مسائل فرعی و حاشیه‌ای می‌روید؟ و چرا سؤال‌های اصلی بین شیعه و سنّی را مطرح نمی‌کنید؟

چرا نمی‌پرسید که چرا عمر، پیغمبر اکرم‌(ص)  را در کمال سنگ‌دلی و غیرانسانی از کتابت وصیّت در آن حال بیماری مانع شد؟[5]

 

آیا این گناه را شما بخشودنی می‌دانید و عامل این عمل و گوینده آن سخن زشت و فحش به آن حضرت را از دل، مؤمن به پیغمبر‌(ص)  می‌دانید؟

شما که می‌گویید پیغمبر خدا‌(ص)  بدون تعیین جانشین، امّت را به حال خود گذاشت، ولی ابوبکر، عقلش - العیاذ بالله - از پیغمبر‌(ص)  بیشتر بود و برای خود جانشین معیّن کرد، غیر از این بود که می‌دانست اگر عمر را معین نکند مردم بالطبع به‌سوی امیرالمؤمنین علی‌(علیه‌السلام)  می‌روند؟

چرا نمی‌پرسید که عمر به چه حقّی خلافت را به آن شورای شش نفری واگذار کرد؟

آیا باز هم غیر از این بود که اگر این توطئه نبود، مردم خود به سوی علی‌(علیه‌السلام)  می‌رفتند، و ده‌ها و صدها چراهای دیگر را باید پاسخ دهید که قرن‌ها می‌گذرد ولی هنوز پاسخ قانع‌کننده به تاریخ و به مسلمانان نداده‌اید؟

 

 

[1]. نهج‌البلاغه، خطبه 228 (ج2، ص222).

[2]. طبری، تاریخ، ج3، ص285.

[3]. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج‌12، ص3 – 5؛ ر.ک: صبحی صالح، نهج‌البلاغه، خطبه 228.

[4]. ابن‌اثیر، النهایه، ج1، ص79؛ «و از این جمله است، حدیث آن زنی که برای عمر ندبه و نوحه می‌کرد و می‌گفت: دریغا عمر! به فریاد برس، آنکه کجی و خمیدگی را راست کرد و بیماری را شفا و بهبود بخشید».

[5]. بخاری، صحیح، ج5،‌ ص137 - 138؛ مسلم نیشابوری، صحیح، ج 5، ص76 و دیگر مصادر اهل‌سنّت.

موضوع: 
نويسنده: