سه شنبه: 29/اسف/1402 (الثلاثاء: 9/رمضان/1445)

بیعت انصار با خلیفه

س. انصار با ابوبکر مخالفت کردند و به بیعت با سعد بن ‌عباده فراخواندند و على در خانه‌اش نشست؛ نه با آنها بود و نه با اینها و سپس انصار همه با ابوبکر بیعت کردند.

اگر شیعه بگوید که به‌زور از انصار بیعت گرفته شد، این دروغ است، چون براى بیعت‌گرفتن هیچ تهدید و جنگى صورت نگرفت و نیز امکان ندارد که آنها از ابوبکر و دو نفر که همراهش بودند بترسند؛ ابوبکرى که آنجا نه قبیله زیادى دارد و نه ثروت فراوانى، تا انصار مجبور شوند با اینکه او برحق نیست با او بیعت نمایند!

پس تنها دلیل بیعت آنها با ابوبکر این بود که آنها دلیل درستى از پیامبرشان داشتند که نشانگر این بود که خلافت، حقّ ابوبکر است.

ج. در موقعیتی که پیغمبر اکرم‌(ص)  رحلت فرموده بودند و بنی‌هاشم در مصیبت جانکاه آن حضرت سخت پریشان بودند و تجهیز رسول خدا‌(ص)  را اهم امور می‌دیدند، فرصت‌طلبان و جاه‌طلبان اهل دنیا، پیکر پاک و کالبد شریف خواجه لولاک را رها کرده فرصت را غنیمت شمرده و از پیش، خود را آماده برای تصرّف حکومت و کودتا کرده بودند تا حدّی که به شخص پیغمبر‌(ص)  در آن حال بیماری طرف شده و جسارت نمودند که اگر پیغمبر‌(ص)  نفرموده بود - که از خانه بیرون روید - همان‌جا با بنی‌هاشم و صحابه مخلص درگیر می‌شدند و نزاع و جنگ

 

حضوری واقع می‌شد که همه زحمات رسول خدا‌(ص)  به هدر می‌رفت،‌ غرض اینکه جوّ بسیار ملتهب بود و بسیاری بلکه بیشتر مردم بی‌مطالعه بودند و اهل دنیا وارد میدان شدند.

سعد بن‌ عباده هم پیش‌بینی می‌کرد که معارضان بنی‌هاشم و شخص رسول خدا‌(ص)  و علی‌(علیهماالسلام)  باوجود آن صراحتی که در مخالفت اظهار کردند و به پیغمبر‌(ص)  جسارت نمودند و العیاذ بالله او را ]الرجل[ خواندند و «غَلَبَ عَلَیهِ الوَجَعُ»[1] گفتند به فکر افتاد و شاید قصدش این بود که امر را «بِیَدِ مَن لَهُ الأمرِ» قرار دهد.

به‌هرحال این معارضه بین انصار که دو قبیله خزرج و اوس بودند، ظاهر شد و اوسی‌ها از حزب عمر و ابوبکر طرف‌داری کردند و فی المجلس به سعد اهانت نمودند و خلاصه این اتفاقی که شما می‌گویید هرگز اتفاق نیفتاد، انصار چنان‌که شما می‌گویید همه با ابوبکر بیعت کردند، بیعت نکردند.

ابوبکر و عمر از اختلاف و دشمنی دیرین اوس و خزرج استفاده کردند و آنها را در برابر هم قرار دادند و سعد‌ بن ‌عباده را با این سیاست شکست دادند و سعد و پیروانش با ابوبکر بیعت نکردند و فرزند او قیس ‌بن‌ سعد از شیعیان مخلص علی‌(علیه‌السلام)  بود که مورد مدح پیغمبر‌(ص)  قرار گرفت. سعد به‌عنوان اعتراض از مدینه هجرت نمود و به حوران رفت.

در آنجا اهل‌سیاست و ریاست او را به قتل رساندند و قتل او را به جن نسبت دادند و چون دستگاه حکومت متّهم به قتل او شد گفتند: او را جن کشت و مأموران حکومت این شعر را از قول جن منتشر کردند:

 

نَحْنُ‏ قَتَلْنَا سَیِّدَ الْخَزْرَجِ سَعْدَ بْنَ عُبَادَةَ

 

 

وَ رَمَیْنَاهُ بِسَهْمَیْنِ فَلَمْ نُخْطئ فُؤَادَه[2]
 

 

تعجّب است با این تفاصیل، شما باز هم می‌گویید که ابوبکر به خلافت حق‌دارتر است. اوضاع، اسفناک‌تر از آن است که بتوان توصیف کرد!

 

 

1. بخاری، صحیح، ج5،‌ ص137 – 138؛ مسلم نیشابوری، صحیح، ج5، ص76؛ و دیگر مصادر شیعه و اهل‌سنّت.

[2]. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج‏10، ص111؛ ما بزرگ قبیله خزرج سعد بن عباده را کشتیم و به‌سوی او دو تیر رها کردیم که درست قلب او را هدف گرفتیم.

موضوع: 
نويسنده: