پنجشنبه: 6/ارد/1403 (الخميس: 16/شوال/1445)

توبه و استغفار

﴿وَتُوبُوا إِلَى اللّٰهِ جَمِیعاً أَیُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾؛[1]

 

«ای مؤمنان، همگی [از مرد و زن] به درگاه خداوند توبه كنید، امید كه رستگار شوید».

بنده گناهكار به هیچ‌چیز مثل رحمت و آمرزش و مغفرت خدا احتیاج ندارد و چیزی جز توبه و مغفرت خدا، درون تیره او را روشن نمی‎سازد.

چنین بنده‎ای خود را آلوده گناه، و شرافت خویشتن را لكّه‎دار می‎بیند و دلش می‎خواهد تا آثار گناه را محو كند و پرونده سیاهی را كه از زشت‌كاری برایش باز شده، ببندد.

آیا می‎شود با گذشته خود وداع كند و سوابق ننگین خود را فراموش ساخته و از بین ببرد؟

آیا می‎شود این مجرم جنایت‌كار، یك فرد باشرف و وظیفه‌شناس شود؟!

آیا این‌همه نواقص و كمبودها و این لكّه‎های ننگ همیشه با او خواهد ماند و یا می‎توان خرابی‎ها را ترمیم و عیب‎ها را برطرف كرد؟

آیا می‎تواند در صفِ نیكوكاران و خداپرستان قرار گیرد؟

آیا این ناراحتی‎های درونی و پریشانی وجدان از میان می‎رود؟

آیا راهی برای اعاده حیثیّت او پیدا می‎شود و یا برای همیشه محكوم به بدبختی و ناپاكی است؟

اگر راهی نباشد، آیا بهتر نیست كه خود را از این عذاب روحی و از اینكه خود را یك عنصر شرارت و خباثت و جنایت می‎بیند، خلاص كند و به زندگی كثیفی كه دارد خاتمه دهد؟

 

حال‌ كه نمی‎تواند مانند انسان‎های شرافتمند زندگی كند، برای او زندگی چه مفهوم و ارزشی دارد؟

فرض كنیم كه به‌طورموقّت و با سرگرمی‎هایی، تبهكاری‎ها را از یاد ببرد، و یا به‌وسیله موادّ مخدّر ازخودبی‎خود شود؛ امّا خود می‎فهمد كه این یك زندگی سالم نیست؛ بلكه منتهای پستی و سقوط و بیچارگی است.

هرچه گناه عظیم‎تر باشد، تراكم این افكار و فشار وجدان، بیشتر او را رنج می‎دهد، و بسیاری از گنهكاران از شدّت این اندیشه‎ها گرفتار جنون و امراض عصبی می‌شوند.

 

[1]. نور، 31.

موضوع: 
نويسنده: 
کليد واژه: