پنجشنبه: 30/فرو/1403 (الخميس: 9/شوال/1445)

یاوران حقیقی

حسین‌(علیه‌السلام) با دلی آرام و مطمئن و سرشار از شوق به لقاءالله خطبه

 

خواند؛ خدا را به نیكو‌ترین بیان، نیایش و ستایش كرد و بر اینكه آنها را به نبوّت، پیامبری، علم قرآن و فقه دین سرافراز فرموده و چشم و گوش و دل (بصیرت و بینش همه‌جانبه) بخشیده، حمد نمود و اصحاب خود را مدح و توصیف كرده و فرمود:

«فَإِنِّی لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَلَا خَیْراً مِنْ أَصْحَابِی وَلَا أَهْلَ بَیْتٍ أَبَرَّ وَلَا أَوْصَلَ وَلَا أَفْضَلَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی فَجَزَاكُمُ اللَّهُ عَنِّی خَیْراً»؛[1]

«من اصحابی را باوفاتر و بهتر از اصحاب خودم و اهل‌بیتی را نیكوكارتر، وصلة رحم‌کننده‌تر و برتر از اهل‌بیت خویش نمی‌دانم؛ خدا شما را از جانب من پاداشی نیك دهد».

سپس به آنها فرمود كه شرط نیكی و یاری را به‌جا آوردید و به آنان اذن داد كه از آن اقیانوس موّاجِ پر از آزمایش به كنار روند و جان خود را نجات دهند و آنها را از بیعت و تعهّدی كه نسبت به آن حضرت داشتند آزاد و برئ الذمّه فرمود كه بروند و متفرّق شوند و به منازل و شهرهای خود برگردند.

«فَإِنَّ الْقَوْمَ إِنَّمَا یَطْلُبُونَنِی‏ وَلَوْ قَدْ أَصَابُونِی‏ لَهَوا عَنْ طَلَبِ غَیْرِی»؛[2]

 

«این مردم قصد من را دارند و در جستجوی من هستند اگر به من دست بیابند کاری به دیگران ندارند».

آن اهل‌بیت بزرگوار و آن اصحاب باوفا یك‌قول و یك‌سخن، پاسخ دادند كه ما هرگز چنین كاری نمی‌كنیم و امام خود را در میان دشمن، بی‌یار و تنها نمی‌گذاریم.

برادران آن حضرت، برادرزادگان و عموزادگانش همه گفتند، ما چنین نكنیم، چرا برویم؟ برای اینكه بعد از تو زنده بمانیم؟!

«لَا أَرَانَا اللهُ ذَلِكَ أَبَداً»؛[3]

«خدا هرگز آن را برای ما پیش نیاورد».

ما جان خود و كسان خود را فدای تو می‌كنیم و در راه تو جهاد می‌كنیم و در هر بلا و مصیبتی كه تو وارد شوی ما نیز وارد می‌شویم.

 

[1]. مفید، الارشاد، ج2، ص91؛ ابن‌نما حلی، مثیرالاحزان، ص38.

[2]. طبری، تاریخ، ج4، ص318؛ ابن‌اثیر‌جزری، الکامل فی التاریخ، ج4، ص58؛ ابن‌کثیر، البدایة و النهایه، ج8، ص191.

[3]. طبری، تاریخ، ج4، ص318؛ مفید، الارشاد، ج2، ص91؛ مجلسی، بحارالانوار، ج44، ص393.

موضوع: 
نويسنده: 
کليد واژه: