سه شنبه: 29/اسف/1402 (الثلاثاء: 9/رمضان/1445)

صبر در هنگامه‌ غضب

پیامبر اعظم‌(ص) در روایتی می‌فرمایند: «نیرومند كسی است كه به هنگام خشم، مالك خویش گردد».[1]

امام‌حسین‌(علیه‌السلام) هرگز تحت‌تأثیر خشم و غضب، كاری را انجام نداد؛ او به هنگام غضب، بر خود مسلّط بود و اگر تمام عوامل خشم فراهم می‏شد، آن حضرت از طریق اعتدال و میانه‏روی و راه صواب به‌قدر چشم برهم‌زدنی بیرون نمی‏شد.

علایلی می‌نویسد: غلامی از غلامان حضرت، آب بر دست مباركش می‏ریخت؛ ظرف آب از دست غلام در طشت افتاد، آب طشت بر روی مقدّس ایشان پاشید. غلام عرض كرد: ای آقای من! «وَالْكَاظِمِینَ الْغَیْظَ».

 

فرمود: «خشمم را فرو خوردم». غلام گفت: «وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ». فرمود: «تو را عفو نمودم». عرض‌كرد: «وَاللهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ».

فرمود:

«اِذْهَبْ فَاَنْتَ حُرٌّ لِوَجْهِ اللهِ الْكَرِیمِ»؛[2]

«برو كه تو در راه خدا آزادی».!

یكی از نمایش‌های حُسن خلق و كَرَم آن حضرت كه نشان می‏دهد آن امام‌شهید در برابر عوامل غضب، خشم و كینه، كمال قدرت و ایستادگی را داشت، سیراب‌كردن لشكر حرّ است.

وقتی لشكر حرّ در گرمگاه روز رسیدند و حضرت، تشنگی را مشاهده كرد فرمان داد تا به آنها و اسب‌هایشان آب بیاشامند. برحسب امر امام×، تمام سپاه دشمن را از مرد و مركَب، سیراب كردند و بر پاها و شكم چهارپایانشان آب پاشیدند.

علی بن طعان محاربی گفت: من پس از همه رسیدم؛ آن بحر كَرَم و نورِ دیده ساقی كوثر مرا به آن حال دید؛ به زبان مبارك و در نهایت لطف و مرحمت به لغت حجاز فرمود:

«اَنْخِ الرَّاوِیَةَ»؛

«شتر را بخوابان».

 من معنای كلام امام‌ را ندانستم، امام دانست كه نفهمیدم پس فرمود:

«یَا بْنَ اَخِی اَنْخِ الْجَمَلَ»؛

«برادرزاده، شتر را بخوابان».

 

من شتر را خوابانیدم. سپس فرمود:

«إِخْنِثِ السِّقَاءَ»؛

«دهانه مشك را برگردان و آب بنوش!».

من نتوانستم. امام ‌پیش آمد و دهانه مشك را به دست مبارك پیچید تا آب نوشیدم.[3]

از نمونه‏های دیگر صبر آن حضرت، امتناع او از شروع جنگ بود. بااینكه می‏دانست آن لشكر كفرپیشه به‌هیچ‌وجه بر او و عزیزانش رحم نمی‏كنند و بااینكه از آنها رفتارها و حركاتی سر می‏زد كه صبر بر آن اعمال نكوهیده، دشوار بود، آن حضرت، حجّت را بر آنها تمام ساخت و نه خود و نه اصحابش دست به اسلحه نبردند.

چون نامه ابن‌زیاد به حرّ رسید و در آن دستور داده بود كه حرّ بر امام‌حسین‌(علیه‌السلام) ‏كار را تنگ بگیرد و ایشان را در بیابانی بی‏آب و سبزه فرود آورد، زهیر بن قین به امام‌(علیه‌السلام) ‌عرض كرد: «به خدا قسم! آن سپاهی كه پس از اینها بیایند بسی بیشتر باشند، اجازه بده تا هم‌اكنون با این گروه نبرد كنیم». آن حضرت‌(علیه‌السلام) فرمود: «من ابتدا جنگ را شروع نمی‏كنم».[4]

همچنین وقتی آب را بر روی امام‌ و اصحابش بسته بودند و همه‌ لشكریان آن حضرت از زن و مرد، كوچك و بزرگ، جوان و پیر، بیمار و

 

سالم، حتّی اسب‌ها و مراكب، تشنه بودند و صیحه تشنه‌كامان همواره به گوش امام‌ می‏رسید، ایشان از شروع جنگ، خودداری فرمود.

حتّی زمانی كه جرثومه شرارت و خباثت، شمر ملعون روز عاشورا به خیام طاهره نزدیك شد و در پیرامون خیمه‏های جلالت و عظمت می‏گردید تا نقطه‏ای را كه از آنجا می‌توان به خیام و لشكرگاه امام، حمله كرد معیّن سازد، خندقی را دید كه آتش در آن افروخته‏اند؛ بانگ برداشت و به امام جسارت كرد. مسلم بن عوسجه كه در تیراندازی مهارت داشت اجازه خواست شمر را با تیر بزند و زمین را از لوث وجود خبیث آن دشمن خدا پاك سازد. حضرت اجازه نفرمود؛ زیرا از شروع‌كردن جنگ كراهت داشت؛[5] مثل اینكه می‏خواست جنگش با آنها صورت دفاع داشته باشد.

 

 

[1]. احمد بن حنبل، مسند، ج2، ص236؛ ابن‌شعبه حرانی، تحف‌العقول، ص47؛ فتال نشابوری، روضةالواعظین، ص380.

[2]. مجلسی، بحار‌الانوار، ج44، ص195.

[3]. مفید، الارشاد، ج2، ص78؛ مجلسی، بحارالانوار، ج44، ص376؛ معتمدالدوله، قمقام زخّار، ص350.

[4]. ابن‌داوود، دینوری، الاخبارالطوال، ص251 ـ 252؛ مفید، الارشاد، ج2، ص83 ـ 84؛ عقّاد، ابوالشهداء، ص188.

[5]. مفید، الارشاد، ج2، ص96؛ طبرسی، اعلام‌الوری، ج1، ص458؛ ابن‌جوزی، المنتظم، ج5، ص339؛ معتمدالدوله، قمقام زخّار، ج1، ص390؛ عقّاد، ابوالشهداء، ص237.

نويسنده: 
کليد واژه: