سه شنبه: 29/اسف/1402 (الثلاثاء: 9/رمضان/1445)

مصیبت سوم

صدیقة صغری فرمود:

لَیَتَ‌ السَّمَاءَ طُبِقَتْ عَلَی الْأَرْضِ
 

 

وَلَیْتَ الْجِبَالَ تَدْکَدَکَتْ عَلَی السَّهْلِ[1]
 

 

 

این، وقتی بود که امام‌حسین‌(علیه‌السلام) از اسب به روی خاک در افتاد و تن مبارکش در خاک و خون آغشته بود. عبدالله ‌بن ‌الحسن‘ که نگران بود و عمّ اکرم خود در آن ‌حال می‌دید، بی‌تابانه و مُدهشانه به جانب آن جناب دوید. امام‌حسین‌(علیه‌السلام) فرمود: «یَا اُخْتَاه! أَحْبِسِیهِ»؛ «ای خواهر! عبدالله را نگاه دار که در این بیابان بلاانگیز نیاید و خود را هدف تیر و تیغ نسازد».

 

زینب او را گرفت و هرچند در منع او شدّت کرد، به جایی نرسید.

فَقَالَ عَبْدُ اللهِ: لَا وَاللهِ! لَا أُفَارِقُ عَمِّیِ. قوّت کرد و خود را از چنگ زینب رها ساخت و دوان‌دوان خود را به امام‌حسین‌(علیه‌السلام)  رسانید.

 در این وقت ابن‌کعب ـ علیه‌اللّعنه ـ خواست تیغ خود را بر امام‌حسین‌(علیه‌السلام) فرود آورد.

فَقَالَ لَهُ: وَیْلَكَ یَا بْنَ الْخَبِیثَة! أَ تَقْتُلُ عَمِّی؛ عبدالله گفت: ای پسر زانیه! آیا می‌خواهی عمّ مرا بکشی.

 دست کوچک خود را وقایه و سپر عمّ بزرگوار نمود. شمشیر آن ملعون، دست مبارکش را قطع نمود، چنان‌که با پوست آویخته گشت. پس فریاد برداشت که یا امّاه! امام‌حسین‌(علیه‌السلام) او را گرفت و بر سینه خود چسبانید، وَقَالَ: «یَا ابْنَ أَخِی! اِصْبِرْ عَلَی مَا نَزَلَ بِكَ وَاحْتَسِبْ فِی ذَلِكَ الْخَیْر فَإِنَّ‌ اللهَ یَلْحَقُكَ بِآبَائِكَ الصَّالِحِینَ».[2]

در همین‌ ‌وقت، حرمله ملعون همچنانی ‌که عبدالله در کنار امام‌حسین‌(علیه‌السلام) بود خدنگی به‌سوی او روانه کرد و آن تیر بر مقتل عبدالله آمده و درگذشت.

پس آن‌سان ظالمی تیری رها کرد

ندانم شاه را چون گشت احوال
چرا صافی نشد زین درد و ماتم
 

 

که اندر مقتل شه‌زاده جا کرد
که اینجا، عقل مات و نطق شد لال
بسیط خاک، جای چرخ اعظم؟
 

 
 

[1]. ابن‌طاووس، اللهوف، ص73؛ مجلسی، بحارالانوار، ج45، ص54. «ای کاش آسمان بر زمین می‌چسبید و ای کاش کوه‌ها بر دشت‌ها خرد می‌شد».

[2]. طبری، تاریخ، ج4، ص344؛ مفید، الارشاد، ج2، ص110؛ ابن‌نما حلی، مثیر‌الاحزان، ص55 ـ 56.

موضوع: 
نويسنده: 
کليد واژه: