سه شنبه: 29/اسف/1402 (الثلاثاء: 9/رمضان/1445)

مصیبت ششم

آن‌وقتی که بدن مبارک علی‌ بن الحسین‌‘ از کثرت زخم و سیلان خون، سستی گرفته بود. ملعونی فرصتی به ‌دست آورد. شمشیری بر فرق همایونش فرود آورد که به آن ضربت، زخمی گران یافت و سایر لشکر جری شدند؛ از چهار طرف او را هدف و نشانة‌ تیر و شمشیر ساختند، چنان‌که یک‌باره توانایی از علی برفت. ناچار دست در گردن اسب درآورد و فرو خفت، عنان اسب را رها کرد، اسب از این‌سوی و آن‌سوی می‌تاخت و به هر سواری که می‌رسید، زخمی بر بدن مبارکش می‌زدند. فَقَطَّعُوهُ بِسُیُوفِهِمْ إِرْباً إِرْباً؛ بدن مطهّرش را با شمشیر، قطعه‌قطعه و پاره‌پاره کردند. پس از اسب افتاد؛ فَنَادَی: یَا أَبَتَاه! هَذَا جَدِّی رَسُولُ اللهِ قَد سَقَانِی بِکَأْسِهِ الْأَوْفَى.

چون امام‌حسین‌(علیه‌السلام) بانگ فرزند ناکام را شنید، صیحه از پردة جگر برکشید و فرمود: «قَتَلَ اللهُ قَوْماً قَتَلُوكَ»؛[1]

گفت: ای جان پدر روحی فداک

 

باد بر دنیا پس از مرگ تو خاک

 
 

[1]. مجلسی، بحارالانوار، ج45، ص44؛ بحرانی اصفهانی، عوالم‌العلوم، ص286 ـ 287.

موضوع: 
نويسنده: 
کليد واژه: