جمعه: 31/فرو/1403 (الجمعة: 10/شوال/1445)

امامت و رهبری بعد از پیغمبر اكرم(ص)

ازجمله امور اعتقادی كه اسلام به آن دعوت كرده است این است كه بعد از پیغمبر اسلام(ص)، رهبری و هدایت او به‌وسیله امامان و پیشوایانی كه دوازده نفرند و در فضائل و صلاحیّت‌های اخلاقی و علمی ممتاز و كامل‌تر از همه بوده و هستند، استمرار می‎یابد. اگرچه آنها پیغمبر و

 

صاحب وحی نیستند ولی مبیّن دعوت قرآن و نگهبان دین از تحریف هستند و هم آنان از سوی خدا واجب‌الاطاعه و صاحب‎الامر می‎باشند.

اوّلِ این دوازده نفر شخص دوم عالمِ اسلام؛ حضرت علی بن ابی‌طالب‌(علیه‌السلام) است و دوازدهمین آنها حضرت مهدی موعود حجة‎ بن الحسن العسكری(ع) است كه زنده و از انظار، غایب است و برای اصلاح جهان و برقراركردن عدل جهانی و تشكیل نظام جهانی اسلام به امر خدا در موقع مقتضی ظهور خواهد كرد.

اسلام از ناحیه عمل و اخلاق مشتمل است بر عالی‌ترین تعالیم و احكام در همه جوانب حیات انسانی كه هم‌اكنون بعد از چهارده قرن، زنده، جامع و كافی است. تعالیم بهداشتی و حفظ‌الصحّه و نهی از فحشا، قمار، میگساری و سایر محرّمات، همه جالب و مصونیّت‌بخش جامعه از بسیاری از بیماری‌ها، مفاسد، تجاوزها، دشمنی‌ها، خونریزی‌ها و امنیّت‌آفرین است.

همه اشخاص بی‎غرض و نظر از غیرمسلمین كه پیرامون اسلام تحقیق و كاوش نموده‎اند و راجع به تمدّن اسلامی و حقوقی كه در اسلام برای انسان و برای زن و مرد مقرّر شده و در آن برابری همه در مقابل قوانین و لغو امتیازات نژادی، زبانی، جغرافیایی، فقر و توانگری و ... رعایت شده است صریحاً به كارسازی احكام اسلام برای اداره جهان امروز و بعد از امروز، اتّفاق دارند.

 

در این دین، استعباد، استكبار و استعلا رسماً و صریحاً لغو و ممنوع شده است و همگان را به قرارگرفتن در خط آزادی، برابری و برادری دعوت كرده است كه نمونه‎هایی از این تعالیم را در این آیات و احادیث می‎خوانید:

﴿قُلْ یا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللّٰهَ وَ لَا نُشْرِكَ بِهِ شَیْئاً وَ لَا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّٰهِ‏﴾؛[1]

«بگو ای اهل‌كتاب بیایید از آن كلمه حقّ كه میان ما و شما یكسان است (و بر حقّ می‎دانیم) پیروی كنیم (و آن كلمه این است) كه به جز خدای یكتا هیچ‌كسی را نپرستیم و چیزی را شریك او قرار ندهیم و برخی برخی را به‌جای خدا به ربوبیّت تعظیم نكنیم (یعنی رؤسای مذهب را به پرستش و اختصاصات الهی نرسانیم)».

﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَاللّٰهِ أَتْقاكُمْ﴾؛[2]

«بزرگوارترین شما نزد خدا، باتقواترین شماست».

﴿تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوّاً فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَاداً وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾؛[3]

 

«ما این دار آخرت (بهشت ابدی)  را برای آنان‌ كه در زمین اراده علوّ و فساد و سركشی ندارند مخصوص گردانیم و حسن‌ عاقبت، خاصّ پرهیزكاران است».

﴿إِنَّ اللّٰهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَى وَیَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ﴾؛[4]

«همانا خدا (خلق را) فرمان به عدل و احسان می‎دهد و به بذل و عطا به خویشاوندان امر می‎كند و از كارهای زشت و ظلم نهی می‎كند و به شما از روی مهربانی پند می‎دهد باشد كه موعظه را بپذیرید (تا سعادت و بهشت ابد یابید)».

﴿وَلَا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلَا السَّیِّئَةُ إِدْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾؛[5]

«و (بدان‌كه) هرگز نیكی و بدی در جهان یكسان نیست، همیشه بدی خلق را به بهترین عمل پاداش ده».

از حضرت رسول خدا‌(ص) منقول است كه می‎فرماید:

 

«لَا فَضْلَ لِعَرَبِیٍّ عَلَى‏ عَجَمِیٍّ‏ وَلَا لِعَجَمِیٍّ عَلَى عَرَبِیٍّ‏ وَلَا لِأَبْیَضَ عَلَی أَسْوَدَ»؛[6]

و نیز می‌فرماید:

«خَصْلَتانِ لَیْسَ فَوْقَهُمَا مِنَ الْبِرِّ شَیْءٌ: اَلْإِیمانُ بِاللهِ وَالنَّفْعُ لِعِبادِ اللهِ وَخَصْلَتَانِ لَیْسَ فَوْقَهُما مِنَ الشَرِّ شَیْءٌ الشِّركُ بِاللهِ وَالضَّرُّ لِعِبادِ اللهِ»؛[7]

در بخش پرستش خدا و عبادات، این دین بر اساس خلوص نیّت و یكتاپرستی، دستورات عبادی مهم آن در درجه اول نماز است و سپس روزه و حجّ و برنامه‎های دیگر كه در عین عبادت‌بودن، همه اینها متضمّن تعلیمات تربیتی، اجتماعی، سیاسی، تجلّیگاه برادری، برابری، وحدت اسلامی و انسانی است؛ به‌خصوص نسبت به نماز در قرآن مجید تأكید بسیار شده است كه باید شخص مسلمان این رابطه خود را با خدا حفظ نماید و در واقع در اوقات نماز به حضور خداوند متعال مشرّف شود.

 

آیات قرآن كریم و هزاران حدیث در زمینه تعالیم متعالیه و دستورات سازنده مكتب است و پیرامون هریك از این مطالب عقیدتی و عملی، صدها كتاب علمی، اجتماعی، اخلاقی، حقوقی و سیاسی نوشته شده است و كتاب‌های تفسیر قرآن مجید باآن‌همه حجم كه در مجلّدات متعدّد نوشته شده و كتاب‌هایی كه در شرح احادیث شریفه است، كتاب‌های فقه، اخلاق و سیره همه‌و‌همه پیرامون این مطالب و مطالب عالیه دیگر است و هرگونه توضیحات كافی برای برنامه زندگی بشری در این كتاب‌ها داده شده است، مخصوصاً در كتاب‌های دعا به‌ زبان دعا در كامل‌ترین مدرسه تربیتی اسلام وارد می‎شویم و در این مدرسه است كه انسان‌های ممتاز، پاك و مخلص، تربیت و ساخته می‎شوند.

خداوند ـ ان‌شاءالله ـ  همه گروندگان به اسلام را بر آن ثابت بدارد و الزام و تعهّد ما را در عمل به تعالیم، كامل فرماید و همه افراد بشر را به این دین مبین و صراط مستقیم كه نجات‌دهنده انسان معاصر از حیرت و سرگردانی، فساد و فحشا، بی‎رحمی و بی‎ایمانی است، هدایت فرماید.

اكنون پس از این بیان كوتاه در جهان‎بینی اسلامی با اولین بخش از دعای شریف عرفه، آشنا می‌شویم.

امام‌(علیه‌السلام) دعا را با حمد و سپاس خدا آغاز می‎كند به اینكه هر حمد و سپاس یا جنس حمد و یا حقّ حمد و یا حمد حقّ از برای خدا (الله) است و از اینكه الله را به صفاتی كه پس از آن بیان فرموده توصیف

 

می‎كند، دانسته می‎شود كه «الله» اسم است برای ذات اقدسی كه متّصف به تمام صفات كمال است كه از آن ‌جمله صفت وحدت، یگانگی، یكتایی و منزّه از تمام نقایص و عیوب و هر نوع فقر و احتیاج و نیاز است.

بنابراین، این اسم (الله) غیر از آن ذات یگانه و یكتا، مسمّایی ندارد و اطلاق آن بر هرچه غیر از او باشد خودبه‌خود بی‎مورد و بی‎مسمّا و غیرقابل تصدیق است؛ زیرا هیچ‎كس را غیر از او ـ هركس كه باشد ـ نمی‎توان به صفت یگانگی و نداشتن جزء و یكتایی و بی‎همتایی معرّفی كرد.

علی‌هذا این صفاتی كه امام شهید و سیّدالشّهدا‌(علیه‌السلام) برای خدا بیان می‎فرماید فقط به او اختصاص خواهد داشت و احدی غیر از خدا صلاحیّت توصیف‌شدن به این صفات را ندارد هركس كه باشد. این صفات عبارتند از:

1 ـ «لَیْسَ لِقَضائِهِ دافِعٌ»؛[8]

الله، آن است كه برای حكم و قضای او دفع‌كننده‎ای نیست. احدی نیست كه بتواند حكم آن ذات جامع جمیع صفات كمال را دفع كند؛ و ظاهراً به‌ قرینه جملة بعد، مراد از قضا در اینجا قضا و حكمی است كه بر نفی و نابودی و یا سلب نعمتی از كسی یا جامعه‎ای باشد هرچند در

 

برابر مطلق قضا و حكم الهی، كسی نیست كه بتواند عرض اندام نماید، اما در اینجا به‌ ملاحظه قرینه‎ای كه ذكر شد مراد، این نوع خاصّ است؛ و محتمل است مراد از قضا «موت» باشد كه از مصادیق ظاهره یا اظهر مصادیق قضای الهی است و دعا و صدقه اصل آن را دفع نمی‎نماید هرچند فی‎الجمله دعا و صدقه چنان‌كه در حدیث است:

«اَلدُّعَاءُ یَرُدُّ الْقَضَاءَ وَقَدْ أُبْرِمَ إِبْرَاماً»؛[9]

ردّ قضا می‎نماید؛ كه البتّه در این موارد نیز دافع حقیقی قضای الهی، خداست كه ما در رساله سرّالبداء پیرامون مسئله تأثیر دعا و صدقه و امور دیگر در دفع بلا و طولانی‌شدن عمر یا كم‌شدن عمر یا وسعت رزق و امثال این امور، توضیحاتی داده‎ایم.

در اینجا فقط عرض می‎كنیم كه به قضاوقدر الهی باید ایمان داشت چنان‌كه به تأثیر دعا، صدقه، صله رحم و امور دیگر نیز ایمان داریم اگرچه تفاصیل و ارتباطات كامل این امور و مخصوصاً قضاوقدر بر ما مخفی است و شاید فهم آن تفاصیل برای ما دشوار و بلكه غیرممكن باشد. ایمان به این امور، علاوه‌ بر اینكه ایمان به واقعیّات و نظامی است كه خدا در عالم كون مقدّر و مقرّر فرموده است در استصلاح حال عبد و تربیت و تكمیل او نقش مؤثّر دارد و بدون ایمان به این

 

امور و عقیده به اختیار عبد و امر بین امرین، تربیت و تكمیل انسان میسّر نیست. همه این امور از جنبة عقیدتی از اسباب و ابزار تربیت بشر است كه خداوند مقدّر فرموده است.

بشر می‌باید كه درعین‌حالی ‌كه مختار است و اسباب و وسایل مادّی را استخدام كرده و به‌كار می‎گیرد، به خدا اعتماد داشته باشد و همیشه از او كمك بخواهد و منصرف از او نباشد و به فراهم‌بودن اسباب مغرور نگردد و غافل از خدا نشود كه در بسیاری از موارد بااینكه انسان اسباب امری را فراهم می‎نماید و در نظرش حصول نتیجه قطعی است، ناگهان وضع به‌هم می‎خورد و نتیجه حاصل نمی‎شود و همه زحمت‌ها بی‎ثمر می‎گردد.

گاهی هم به‌عكس، اسباب پیشامد سوئی فراهم می‎شود و انسان در سراشیبی سقوط قرار می‎گیرد و بیچاره می‎شود؛ ناگهان عنایت غیبی به‎طور معجزه‎آسا او را نجات می‎دهد.

و سرّ بزرگی كه در این جریان دیده می‎شود همان توجّه بندگان به خداوند متعال است كه اگر امور بر مجرای اسباب ظاهری بگردد و تخلّف نپذیرد، مردم از عالم غیب و اسباب غیبیّه غافل می‎شوند. هریك از این دو جریان انسان را به خدا و عالم غیب متوجّه می‎سازد و همه و هركس این دو جریان را مكرّر تجربه می‎كنند و از آن اگر روحشان بیمار نباشد خدا را می‎شناسند.

 

داستان‌ها و حكایت‌های معرفت‎آموز در هریك از این دو زمینه بسیار است و رشته اول همان رشته معرفت خدا به «فسخ عزیمت» است كه فرمودند:

«عَرَفْتُ اللهَ بِفَسْخِ الْعَزائِمِ وَنَقْضِ الْهِمَمِ»؛

«خدا را شناختم به فسخ عزیمت‌ها و شكسته‌شدن همّت‌ها».

چنان‌كه حضرت امیرالمؤمنین‌(علیه‌السلام) فرمود:

«عَرَفْتُ اللهَ سُبْحانَهُ بِفَسْخِ العَزائِمِ وَحَلِّ الْعُقُودِ وَنَقْضِ الْهِمَمِ»؛[10]

« خدا را شناختم به فسخ عزیمت‌ها (تصمیم‌های قطعی) و بازشدن گره‎ها و شكسته‌شدن همّت‌ها»؛[11]

حاصل این است كه حصول اسباب مادّی همیشه محصل مسبّبات نیست؛ گاهی با یأس از نیل به مقصود، مقصود حاصل می‎شود و گاهی نیز با یقین به حصول مطلوب به ‌لحاظ حصول اسباب ظاهری و مادّی، مطلوب حاصل نمی‎شود و امر، به‌عكس اراده و اسباب‌چینی

 

انجام می‎گیرد، لذا به وجود خدا و تصرّف اراده او پی می‎بریم و به گفته شاعر می‎فهمیم كه قضای حقّ در كار است:

اگر محوّل حال جهانیان نه قضاست
 

 

 

چرا مجاری احوال برخلاف رضاست
 

هزار نقش برآرد زمانه و نبود
 

 

 

یكی چنان‌كه در آیینهݘ تصوّرِ ماست
 

بلی قضاست بهر نیک و بد عنان‎كش خلق
 

 

 

بدان دلیل كه تدبیرهای جمله خطاست
 

به ‌دست ما چو از این حلّ ‌و عقد چیزی نیست
 

 

 

به عیش ناخوش و خوش، ‌گر  رضا دهیم سزاست
 

     
 
2 ـ «وَلَا لِعَطَائِهِ مانِعٌ»؛[12]

و برای عطای او مانعی نیست؛ هركسی را بخواهد به هر عطایی سرافراز كند و هر نعمتی را به او عطا فرماید هیچ‌كس نمی‎تواند عطای او را منع نماید و كسی را از عطای او محروم سازد.

بدیهی است كمال حضرت ربوبی ـ عزّ اسمه ـ همین اقتضا را دارد كه «لَا دَافِعَ لِقَضَائِهِ وَلا مانِعَ لِعَطائِهِ» باشد زیرا اگر غیر از این باشد به عجز و نداشتن توانایی موصوف می‎شود و (الله) عاجز و ناتوان نمی‎باشد؛ پس این دو صفت درحقیقت راجع به صفت قدرت اوست كه همه و هر

 

چیز تحت سلطه قدرت و توانایی او قرار دارند و قدرت او مافوق همه قدرت‌ها و غالب بر همه است، بلكه همه قدرت‌ها و نیروها از قدرت او به ‌وجود آمده و دلیل قدرت او هستند چون بدیهی است كه سایر قدرت‌ها حادث و مسبوق به عدم می‎باشند لذا باید قدرت بالذّاتی باشد كه همه قدرت‌ها عطای او و مخلوق او و مستند به او باشند.

3 ـ «وَلَا كَصُنْعِهِ صُنْعُ صَانِعٍ»؛[13]

مانند صنع و ساختن یا صنعت و مصنوع و ساخته او، صنع و ساختن یا صنعت و ساخته و مصنوع هیچ صانعی نیست؛ زیرا صنعتِ صنعتگران كامل نیست و به‌تدریج و باتوجه‌به نواقص آن تكمیل می‎شود؛ چه‌بسا كه خود صنعتگر به نقص او توجّه نمی‎نماید، درحالی‌كه صنایع الهی همه در حدّ خود كامل و بی‎عیب و نقص است؛ چنان‌كه در قرآن كریم می‎فرماید:

﴿ما تَرَى‏ فِی‏ خَلْقِ‏ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى‏ مِنْ فُطُورٍ﴾؛[14]

«هیچ در نظم خلقت خدای رحمان، بی‎نظمی و نقصان نخواهی یافت. بارها با دیدة عقل در نظام مستحكم آفرینش بنگر، آیا هیچ سستی و خلل در آن توانی یافت؟».

 

صنایع الهی بدون الگو و بدون الهام از صنعت و نقشه دیگر، آفریده شده است و صنایع بشری همه با الهام از اوضاع و نظامات، آثار و خواصّ ارتباطات صنایع الهی با یكدیگر و تركیبات و چگونگی اجزای آنها فراهم شده است.

در صنایع بشری همه از موادّ و عناصری كه خداوند متعال آفریده استفاده می‎شود و با تصرّف در آنها و تلفیق آنها با یكدیگر صنایعی را عرضه داشته‎اند، امّا صنایع الهی در بخش بدایع، آفرینش بسائط و موادّ و عناصر است و در بخش مركّبات تلفیق موادّ و تركیب اجزا و صورتگری‌ها و امور دیگر است كه هرگز در صنعت بشر مثل آن یافت نخواهد شد.

در این معانی تفاوت نمی‎كند كه صنع در كلام امام‌(علیه‌السلام) مثل خلق كه به‌ معنای مخلوق گرفته می‎شود به ‌معنای مصنوع و ساخته، تفسیر شود و یا مثل خلق و خلقت كه به‌ معنای فعل آفرینش و آفریدن هم استعمال می‎شود، صنع و صنعت نیز به ‌معنای ساختن و مصنوع را پدیدآوردن باشد كه در این صورت نیز بین فعل خدا و ساختن او با فعل دیگران همین‌گونه فرق‌ها وجود دارد و خدا در صنع و فعل خود بی‎شریك است؛ نه از كسی یاری می‎گیرد و نه كسی با او همكاری می‎كند و نه از كسی مثل صنایع و افعال او صادر می‎گردد.

این جمله اشاره‎ای است به گوشه‎ای از مفهوم متعالی توحید افعالی

 

كه معنایش این است كه خداوند متعال در افعال و صنایعی كه از او صادر می‎شود متفرّد و یگانه است؛ بدون شریك و بدون استعانت از احدی هر فعلی و صنعتی را انجام داده و فعل و صنعت او نیز بی‎مثل و نظیر است. فعل و صنع هیچ‌كس همانند صنع و فعل او نیست و مثل آن از احدی صادر نمی‎شود.

4ـ «وَهُوَ الْجَوادُ الْوَاسِعُ»؛[15]

جود به‌ معنای بخشش است و جواد كه از صفات مشبّهه است به ‌معنای بخشنده و عطاكننده، كثیرالانعام و الاحسان است خواه از او خواسته شده باشد یا خواسته نشده باشد. واسع به‌ معنای صاحب وسعت و گشایش است؛ چنان‌كه گفته‎اند: كسی است كه دارایی و قدرت او بر جود و بخشش، همگان را شامل است و ظاهر، این است كه «الواسع» صفت «الجواد» و اشاره به این است كه جود جواد كافی و فراگیر همه و واسع است و این‌هم از صفات جمالیّه و فعلیّه خداوند و به‌ معنایی هم صفت ذاتیّه اوست؛ چون مبدأ جود و بخششِ خدا، كمال ذات اوست. پس به اعتبار صدور جود از او، از صفات فعل و به اعتبار اینكه ذات، مبدئیت و اقتضای صدور جود و فیض دارد، از صفات ذات است. اما اگر واسع مثل جواد صفت خدا باشد كه بر رفع

 

فقر و قضای حوایج همه قادر است و قدرتش بر قضای حوایج همه را شامل است؛ چنان‌که در عدّة‎الداعی می‎فرماید:

اَلْوَاسِعُ: هُوَ الَّذِی وَسِعَ غِنَاهُ مَفَاقِرَ عِبَادِهِ وَوَسِعَ رِزْقُهُ جَمِیعَ خَلْقِهِ؛[16]

كه بنابراین می‎شود از این وسیع‌تر، این اسم شریف را معنا كرد به این صورت‌ كه: واسع رحمتش، قدرتش، حاكمیّت، حافظیّت، رازقیّت، ولایت، قیّومیّت، هدایت و سایر صفاتش همه در كمال كمال و محیط بر همه چیز همگان است.

5 ـ «فَطَرَ أَجْناسَ البَدائِعِ»؛[17]

«بدائع» جمع بدیع است و بدیع هم بر مخلوقاتی‌ كه بی‎آنكه از چیزی آفریده شده باشد یا نظام آن و نقشه آن، از نظم چیز دیگر گرفته شده باشد و به قدرت خدا پدید شده باشد و هم بر خدا كه پدیدآورنده اشیا و اجناس بدایع است، اطلاق می‎شود. بنابراین از اسماءالحسنی است.

 

«فاطر» نیز به معنای بدیع و مبدع است و آن از اسماء‌الله ‎الحسنی است و از صفات فعلیّة خداوند است كه مبدأ آنها صفت قدرت است كه از صفات ذاتیّه است. بنابراین مضمون این جمله در وصف الله این است كه او و فقط او اجناس و انواع پدیده‎های بدیع را آفرید.

6ـ «وَأَتْقَنَ بِحِكْمَتِهِ الصَّنائِعَ»؛[18]

اتقان و استحكام صنعت از نشانه‎های علم و حكمت صانع است. به گفته شاعر:

فعلی بس محكم است گیتی و باشد
 

 

 

فعل محكم دلیل حكمت فاعل
 

     
 

و حقیر سروده‎ام:

عالم كه چنین اساس محكم دارد
 

 

 

برنامه و دستور منظّم دارد
 

بر علم و قدرتش هست گواه
 

 

 

چیزی نه ز حدّ فزون و نه كم دارد
 

     
 

ظهور این صفت در تمام موجودات عالم امكان از عناصر، بسایط، مركّبات، جماد، نبات، حیوان، انسان، معادن، زمین، آسمان، منظومه‎ها، كهكشان‌ها و موجودات ذرّه‎بینی و ریزی كه با چشم‌های غیرمسلّح

 

دیده نمی‎شوند، آشكار است و تمام علوم و دانش‌هایی كه بشر به آن دست یافته، مربوط به اطّلاع و آگاهی از بخش كمی از نظام متقن و محكم این عالم است كه انسان اگر از خود شروع و اتقان و استحكامی را كه در وجود خودش برقرار است بخواهد بررسی نماید عمرش اگرچه چندبرابر عمر طبیعی باشد كفایت نمی‎كند.

اكنون نظام هر بخشی از وجود انسان از روح و جسم آن، علمی جداگانه و پراهمیّت است كه محقّقان در آن به ‌تحقیق و كاوش بیشتر دائماً اشتغال دارند؛ مبدأ این صفت اتقان صنع است؛ چنان‌كه در این جمله امام‌(علیه‌السلام) است.

صفت حكمت و علم خداوند است كه با صفت قدرت كه هر دو از صفات كمالیّه و نخستین، جمالی و دوم جلالی است از صنع صانع و اتقان صنایع و اتقان مجموعه عالم امكان، تجلّی می‎نمایند.

7ـ «لَا تَخْفَی عَلَیهِ الطَّلائِعُ»؛[19]

«طلائع» جمع طلیعه است به معنای دیده‎بان و پیش‌درآمد لشكر یا هر چیزی، كه در اینجا ظاهراً مقصود آغاز مخفی و غیرمرئی اشیا و حوادث و وقایع است كه بر غیرخدا مخفی و پنهان است ولی بر او

 

مخفی و پنهان نیست. بدیهی است عالمیّت مطلقه و دانایی همه‌جانبه، همین اقتضا را دارد. این صفت ذاتی حق‌تعالی و بدون اعطا از كسی یا امكان ایجاد حجاب و پرده‎ای برای او ثابت است و از صفات جمالیّه كمالیّه است.

8 ـ «وَلَا تَضیعُ عِنْدَهُ الْوَدائِعُ»؛[20]

این جمله ظاهراً مجاز است و اگر حمل بر حقیقت بنماییم باید بگوییم مفهوم ودیعه، هم شامل ودیعه و سپرده‎های مادّی است كه بعضی بندگان نزد بعضی دیگر می‎گذارند و هم شامل ودیعه‎های معنوی است مثل راز و سرّ و مطلب مكتومی را كه كسی به كسی بگوید به‌شرط آنكه برای كسی بازگو نكند و مثل شهادت كه در نزد شاهد، ودیعه و امانت است و مثل اعتقادات صحیح، اعمال و وظایف، طاعات و عبادات كه نزد خدا محفوظ است و به‌حكم:

﴿أَنِّی لَا أُضِیعُ عَمَلَ‏ عامِلٍ‏ مِنْكُمْ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى‏﴾؛[21]

ضایع نخواهد فرمود؛ چنان‌كه از فخرالمحقّقین نقل شده است كه: هركس بخواهد در هنگام موت بر عقاید حقّه ثابت بماند و از حقّ به

 

باطل عدول نكند، اصول پنج‌گانه دین را با دلایل آن در پیش خود حاضر نماید و آن را به خداوند متعال بسپارد كه در وقت رسیدن موت به او رد فرماید؛ به این طریق كه پس از استحضار عقاید در ذهنش بگوید:

«اَللَّهُمَّ یا أَرْحَمَ الرَّاحِمینَ إِنّی قَدْ أَوْدَعْتُكَ یَقِینی هَذَا وَثَبَاتَ دِینی وَأَنْتَ خَیْرُ مُسْتَوْدَعٍ وَقَدْ أَمَرْتَنا بِحِفْظِ الوَدائِعِ فَرُدَّهُ عَلَیَّ وَقْتَ حُضُورِ مَوْتی»؛[22]
9. «جَازِی كُلِّ صَانِعٍ»؛
10. «وَرَائِشُ كُلِّ قَانِعٍ»؛
11. «وَرَاحِمُ كُلِّ ضَارِعٍ»؛
12‌. «وَمُنْزِلُ الْمَنَافِعِ وَالْكِتَابِ الْجَامِعِ بِالنُّورِ السَّاطِعِ».[23]

در این چند فراز نیز امام‌(علیه‌السلام) از افعال و عنایات الهی به بندگان یاد كرده و او را به این اوصاف كه همه از صفات فعلی اوست و به اعتبار

 

صدور این افعال بر او اطلاق می‎شود، توصیف نموده است هرچند مبدأ این افعال هم صفات ذاتیّه او مثل علم و قدرت است. او پاداش‌دهنده هر صنعتگر و صاحب‌كار است و مصلح احوال هر قناعت‌پیشه است. كسی كه قناعت نمی‎كند و بیش از اندازه‎ای كه به او از طلب رزق و روزی با كسب‌وكار می‎رسد، می‎خواهد و بیشتر از آن صرف می‎نماید، كارش رو به فساد و اختلال می‎رود. به‌عكس كسی‌ كه به‌ كار و زحمت و طلب حلال كه از عبادات مهمّه است تن در می‎دهد و رنج عمل را متحمّل می‎شود و به آنچه از این ‌طریق به او رسید راضی و خشنود می‎شود و از اسراف و تبذیر پرهیز می‎نماید و بیش از آنچه درآمد دارد خود را در خرج‌های اضافی و زاید بر حال خود نمی‎اندازد، كارش را خدا رو به نظام و اصلاح می‎برد.

او رحم‌كننده به هر متضرّع و زاری‌كننده است، آنكه به هر تضرّع‌كننده از مؤمن و كافر، موحّد و مشرك، مطیع و عاصی رحم می‎كند و حتّی به ضراعت و زاری جنبندگان دیگر جواب می‎دهد، فقط خداست. لذا حتّی اگر ما بشنویم كه خدا به بت‎پرستان و كفار در یك واقعه و یك جریان رحم نموده یا با نماز استسقا و ضراعت و زاری غیرمؤمنین از مخالفین، باران رحمتش را فرستاده است تعجّب نمی‎كنیم؛ چون كاری است كه برحسب رحمانیّت از او صادر می‎شود.

به‌علاوه در این مواقع كه دل‌ها متوجّه به عالم غیب می‎شود و در

 

حال یأس و ناامیدی به او كه پناه همه در همه اوقات است برحسب فطرت پناهنده می‎شوند برای اینكه نور ایمان به ‌غیب در آنها بالمرّه خاموش نشود و زمینه برای هدایت بیشتر آنها فراهم شود. خداوند به ضراعت آنها جواب می‎دهد؛ در این میان گاه هم بعضی ضراعت‌ها بی‎جواب می‎ماند به ‌لحاظ اینكه پاسخ مثبت، به ‌مصلحت تضرّع‌كننده نیست و درواقع پاسخ موافق رَحْم، بر او نیست یا اینكه انجام آن خلاف بعضی سنن ثابته و حكمت‌هایی است كه در علم خدا رعایت آنها لازم است و ما از فهم تمام اطراف و جوانب آن عاجزیم.

بدیهی است در این مواقع و در همه موقعیت‌های دیگر خداوند حكیم طبق حكمت بالغه خود و مصالح واقعی بندگان عمل می‎كند و برخلاف ما رحم و لطف و تفضّل او از حكمت او چیزی كم نمی‎كند.

 اما جمله بعد نخست اشاره می‎فرماید به انزال و فروفرستادن منافع كه ممكن است مصدر میمی یا اسم مكان جمیع منفعت باشد و غرض انزال امور و چیزهایی است كه موجب نفع و سودمند باشد مثل باران و نور آفتاب كه بر زمین می‎تابد و نازل می‎شود و عنایات و فیوضی نامرئی و خلاصه آثار ربّانیّت و ربوبیّت الهی كه شامل حال تمام جهانیان می‎گردد و با نزول فیض از او به‌سوی همه انجام می‎شود مثل این بیان كه می‎فرماید: ممكنات و مخلوقات نمی‎توانند برای كسب انواع كمالات و ایجاد ربط با خدا، به‌خودی‌خود به‌سوی او صعود

 

نمایند و این فیض خداست كه نزول می‎یابد و به آنها متصل می‎شود تا شرایط صعود آنان فراهم گردد.

سپس امام‌حسین‌(علیه‌السلام) اشاره به انزال كتاب می‌فرمایند كه در اینجا ظاهراً مقصود فقط قرآن كریم است و الف و لام برای عهد و اشاره به قرآن است كه در آنچه مورد حاجت بشر است از معارف، احكام، نظامات و هدایت‌های لازمه در هر موضوع، جامع است و شاید مراد از نور ساطع تابان، همان تعالیم كامل و درخشان آن باشد.

13ـ «وَهُوَ لِلدَّعَواتِ سَامِعٌ»؛
14ـ «وَلِلْكُرُباتِ دَافِعٌ»؛
15ـ «وَلِلدَّرَجاتِ رَافِعٌ»؛
16ـ «وَلِلْجَبابِرَةِ قَامِعٌ».[24]

این چهار صفت كه بازگشت به صفت علم و قدرت حقّ از صفات ثبوتیّه دارند، خدایی خدا را بیان می‎نماید كه دعاها را می‎شنود. دعا از هركس و در هركجا باشد؛ شنوایی خدا محدود به آلت و وسیله نیست كه مشروط به شرایطی باشد و فاصله زمان و مكان در شنودن و نشنودن مؤثّر باشد.

 

در دیگر شنوندگان با تغییر شرایط صدا و صداكننده یا تغییر شرایط صداشده و شنونده، شنیدن و نشنیدن و كیفیّت شنوایی تغییر می‎كند. اما در خدا در جانب شنونده دعا، هیچ تغییر شرایطی تصوّر نمی‎شود؛ چون اصلاً قدرت حقّ بر شنیدن از جانب او مطلق، بی‎قید، بی‎حدّ و بی‎انتهاست. ازطرف دعاكننده اگرچه شرایط و كیفیّات، تفاوت می‎كند؛ گاهی آهسته دعا می‎كند و گاهی با صدای بلند خدا را می‎خواند و گاه در ضمیر و باطن خود به او توجّه می‎نماید، گاه از پشت پرده و داخل خانه و جاهایی كه موانع نشنیدن برای اشخاص عادّی موجود است و گاهی نیز در محیط فارغ از موانع، دعا می‎كند.

هیچ‌یك از این شرایط و ظروف در شنیدن خدا اثر نمی‎گذارد و او همه را می‎شنود؛ گر مورچه‎ای دم بزند در ته چاه، از دم‌زدن مورچه آگاه بود، همان‌‌طور كه از صداهای بسیار بلند آگاه است؛ این علم و آگاهی خداوند است.

اگر می‎گوییم خدا سمیع است یعنی از آنچه مخلوق با آلت و حاسّه سمع می‎شنود، آگاه است و او صداهایی را كه مردم نمی‎شنوند نیز می‎شنود؛ و اگر می‎گوییم خداوند بصیر و بیناست و می‎بیند مقصود این است كه آنچه را ما مبصر و دیدنی می‎دانیم و بدون حاسّه چشم نمی‎توانیم به آنها آگاهی یابیم مثل رنگ‌ها، او از آنها آگاه و به آنها عالم است بی‎آنكه به آلتی و حاسّه‎ای نیاز داشته باشد و آنچه را كه قوّه بینایی ما از دیدن آن عاجز است نیز می‎بیند.

 

در انسان هم این حواسّ شنوایی، بویایی، بینایی، چشایی و بساوایی (لامسه) نیز وسیله علم می‎شوند ولی خداوند چون علمش عین ذات و قدیم است و منزّه از تركیب و تجسّم است بی‎اسباب و وسیله به همه چیز عالم بوده و هست.

 

[1]. آل عمران، 64.

[2]. حجرات، 13.

[3]. قصص، 13.

[4]. نحل، 90.

[5]. فصّلت، 34.

[6]. امینی، الغدیر، ج6، ص187. «هیچ فضیلتی برای عرب بر عجم و عجم بر عرب و سفید بر سیاه وجود ندارد».

[7]. ابن‌شعبه حرانی، تحف‌العقول، ص35. «دو خصلت است که بالاتر از آن هیچ نیکی وجود ندارد: 1ـ ایمان به خدا، 2ـ سودبخشیدن برای بندگان خدا؛ و دو خصلت است که بالاتر از آن هیچ بدی وجود ندارد: 1ـ شرک به خدا، 2ـ ضرررساندن به بندگان خدا».

[8]. ابن‌طاووس، اقبال‌الاعمال، ج1، ص339؛ مجلسی، زاد‌المعاد، ص173؛ محدّث قمی، مفاتیح‌الجنان، دعای عرفه امام‌حسین(علیه‌السلام).

[9]. کلینی، الکافی، ج2، ص470؛ حرعاملی، وسائل‌الشیعه، ج7، ص27.

[10]. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج19، ص84.

[11]. لازم به تذكر است كه: فسخ تصمیم و عزیمت، گاهی به‌واسطه اختلال شرایط یا پیدایش موانع صورت می‎گیرد و گاهی به ملهم‌شدن شخص، به اموری كه خودبه‌خود در فكر او وارد می‎شود و سبب فسخ عزیمت او می‎گردد و این معنا نیز از بعضی آیات و روایات استفاده می‎شود كه در اینجا محلّ تفصیل آن نیست.

[12]. ابن‌طاووس، اقبال‌الاعمال، ج1، ص339؛ مجلسی، زاد‌المعاد، ص173؛ محدّث قمی، مفاتیح‌الجنان، دعای عرفه امام‌حسین(علیه‌السلام).

[13]. ابن‌طاووس، اقبال‌الاعمال، ج1، ص339؛ مجلسی، زاد‌المعاد، ص173؛ محدّث قمی، مفاتیح‌الجنان، دعای عرفه امام‌حسین(علیه‌السلام).

[14]. ملك، 3.

[15]. ابن‌طاووس، اقبال‌الاعمال، ج1، ص339؛ مجلسی، زاد‌المعاد، ص173؛ محدّث قمی، مفاتیح‌الجنان، دعای عرفه امام‌حسین(علیه‌السلام).

[16]. ابن‌فهد حلی، عدة‌الداعی، ص311 (فی تفسیر اسماء الحسنی). «واسع: اوست که بی‌نیازیش همه نیازمندی بندگانش را زیر پوشش گرفته و روزیش به همه آفریده‌هایش رسیده است».

[17]. ابن‌طاووس، اقبال‌الاعمال، ج1، ص339؛ مجلسی، زاد‌المعاد، ص173؛ محدّث قمی، مفاتیح‌الجنان، دعای عرفه امام‌حسین(علیه‌السلام).

[18]. ابن‌طاووس، اقبال‌الاعمال، ج1، ص339؛ مجلسی، زاد‌المعاد، ص173؛ محدّث قمی، مفاتیح‌الجنان، دعای عرفه امام‌حسین(علیه‌السلام).

[19]. ابن‌طاووس، اقبال‌الاعمال، ج1، ص339؛ مجلسی، زاد‌المعاد، ص173؛ محدّث قمی، مفاتیح‌الجنان، دعای عرفه امام‌حسین(علیه‌السلام).

[20]. ابن‌طاووس، اقبال‌الاعمال، ج1، ص339؛ مجلسی، زاد‌المعاد، ص173؛ محدّث قمی، مفاتیح‌الجنان، دعای عرفه امام‌حسین(علیه‌السلام).

[21]. آل عمران، 195. «من عمل هیچ عمل‌کننده‌ای از شما را، زن باشد یا مرد، ضایع نخواهم کرد».

[22]. «بارالها! ای رحیم‌ترین رحم‌کنندگان به‌درستی‌که من امانت می‌سپارم به تو عقیده خودم را و استحکام دینم را و تو بهترین امانت‌داری و به تحقیق امر کرده‌ای ما را به نگهداری امانت‌ها، پس برگردان آن را به من هنگام رسیدن مرگم». محدّث قمی، مفاتیح‌الجنان (بعد از دعای عدیله).

[23]. ابن‌طاووس، اقبال‌الاعمال، ج1، ص339؛ مجلسی، زاد‌المعاد، ص174؛ محدّث قمی، مفاتیح‌الجنان، دعای عرفه امام‌حسین(علیه‌السلام).

[24]. ابن‌طاووس، اقبال‌الاعمال، ج1، ص340؛ مجلسی، زاد‌المعاد، ص174؛ محدّث قمی، مفاتیح‌الجنان، دعای عرفه امام‌حسین(علیه‌السلام).

موضوع: 
نويسنده: