پنجشنبه: 30/فرو/1403 (الخميس: 9/شوال/1445)

عقیده باطل مجسّمه

مجسّمه اهل‌سنّت خلاف این حقیقت را عقیده دارند؛ آنها جمود به ظاهر الفاظ می‎كنند! و بااینكه به‌ فرض الفاظی مثل عین، ید، سمع، و غیر اینها ظاهر در همین مفاهیم جسمانی باشند، بر مجازبودن آنها و عدم اراده معنای حقیقی از آنها قرائن عقلیّه دلالت دارد، بلكه در بعضی موارد، قرائن حالیّه و عرفیّه نیز دلالت دارد.

مثلاً اگر بگویند: دست فلانی بر سر همگان دراز است یا چشم او همه‌جا را می‎بیند یا پایش همه‌جا را گرفته است، این عبارت دلالت بر معنای حقیقی ندارد بلكه دلالت بر معنای عرفی دارد و معنای عرفی آن این است كه: فلانی بر همه‌جا تسلّط دارد.

درباره خداوند مطلب به‌طریق‌اولی روشن و واضح است. علاوه ‌بر آنكه اثبات آلت سمع یا رؤیت برای خدا مساوی با سلب صفت خدایی و اثبات صفات سلبی و نفی صفات ثبوتی است، ذوق و فهم عرفی و عرفانی هم بر آنچه گفتیم دلالت دارد.

 

ولی مجسّمه و حنابله ـ كه وهّابیان عصر ما را باید افراطی‎ترین آنها در اثبات جسمیّت برای حق‌تعالی و ایمان به خرافات دیگر دانست ـ از این ذوق و درك و بینش كه اساسی از اصول معرفة‌الله و از پلّه‎های مهم نردبان ترقّی در شناخت و معرفت خداست محروم هستند. یَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْأَلْفَاظِ وَهُمْ عَنْ مَعَانِیهَا وَحَقَائِقِهَا غَافِلُونَ.

صفت دیگر كه در این چهار فقره به آن اشاره شده است و ذكر آن پس از فقره «وَهُوَ لِلدَّعَواتِ سَامِعٌ» مناسبت پیدا می‎كند «وَلِلْكُرُباتِ دَافِعٌ» است؛ زیرا در اینجا مقصود توجه‌دادن به صفات كمالیّه جمالیّه خداوند متعال است. لذا چون دعاها بیشتر مشتمل بر درخواست دفع نگرانی‌ها، اندوه، غصّه و غم‌هاست، اگرچه مجرّد شنیدن دعاها و دیدن حالات بندگان و مخلوقات و آگاهی از آنها كمال است، اما برای بنده‎ای كه دعا می‎كند قبله دعایش قدرت و توانایی خدا بر دفع آن ناراحتی‎هاست و ازاین‌جهت كه او دفع‌كننده كربت‌ها است و لازمه اینكه دعاها را در این امور می‎شنود دفع آنهاست، بنده امیدوار می‎شود و به‌سوی او ملتجی می‎گردد و تضرّع و زاری می‎نماید.

همچنین دعا مشتمل بر درخواست رفع درجه و مقام است كه در جمله «وَلِلدَّرَجاتِ رَافِعٌ» بیان می‎فرماید كه این رفع درجه و بلندشدن مقام نیز با خداست و اوست كه درجات را در اثر دعا یا حكمت‌های دیگر بلند می‎كند و رافعُ‎الدّرجات است.

 

این چند صفت همه از صفات ثبوتیّه فعلیّه است كه به دو صفت ذاتی علم و قدرت (دانایی و توانایی) برگشت دارند و علم مطلق و قدرت مطلقه مقتضی قدرت بر این افعال و كارهاست.

سپس به یكی دیگر از صفات ثبوتیّه فعلیّه كه: «قَامِعُ الْجَبَابِرَه» است و از صفات جلال است در این جمله: «وَلِلْجَبابِرَةِ قَامِعٌ» اشاره می‎فرماید كه اوست كه جبابره، طواغیت و ستمگران را قلع‌وقمع، نابود و هلاك می‎نماید و دعاهایی را كه برای برانداختن و قلع‌وقمع آنها می‎شود، می‎شنود و مستجاب می‎فرماید. اوست كه می‎فرماید:

﴿أَفَرَأَیْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنینَ * ثُمَّ جاءَهُمْ ماكانُوا یُوعَدُونَ * ما أَغْنَى عَنْهُمْ مَاكَانُوا یُمَتَّعُونَ﴾.[1]

اوست كه گردنكشان و استكبارگران را بر خاك ذلت می‎نشاند و تخت ستمگران را سرنگون می‎نماید و مصداق این اشعار منسوب به امیرالمؤمنین‌(علیه‌السلام) می‎سازد؛ اشعاری كه حضرت امام علی‌النقی‌(علیه‌السلام) در مجلس متوكِّل ناصبی، انشا فرمود و مثل آن خبیث را تحت‌تأثیر قرار داد:

 

«باتُوا عَلَى قُلَلِ الْأَجْبَالِ تَحْرُسُهُمْ
وَاسْتُنْزِلُوا بَعْدَ عِزٍّ مِنْ مَعَاقِلِهِمْ
نَاداهُمُ صَارِخٌ مِنْ بَعْدِ دَفْنِهِمْ
أَیْنُ الْوُجُوهُ الَّتی كانَتْ مُنَعَّمَةً
فَأَفْصَحَ الْقَبْرُ عَنْهُمْ حِینَ سَاءَلَهُمْ
قَدْ طَالَ مَا أَكَلُوا دَهْراً وَمَا شَرِبُوا
 

 

غُلْبُ الرِّجَالِ فَمَا أَغْنَتْهُمُ الْقُلَلُ
وَاُسْكِنُوا حُفَراً یا بِئْسَ مَا نَزَلُوا
أَیْنَ الْأَساوِرُ وَالتِّیجَانُ وَالْحُلَلُ
؟
مِنْ دُونِهَا تُضْرَبُ الْأَسْتارُ وَالْكِلَلُ؟
تِلْكَ الْوُجُوهُ عَلَیْهَا الدُّودُ تَنْتَقِلُ
فَأَصْبَحُوا بَعْدَ طُولِ الْأَكْلِ قَدْ أُكِلُوا
»[2]
 

 

«بر قلّه‎های کوه‌ها، آسودند (خوابیدند) درحالی‌که مردانی چابک به نگهبانی آنان مشغول شدند؛ لیكن قلّه‎ها آنان را سودی نبخشید.

 

پس از عزّت و ناز و نعمت با خفّت از آن جایگاه‌های استوار، به ‌زیر كشیده شدند و در گورهایی ـ چه بد بود پایین‌کشیده ‌شدنشان! ـ جای داده شدند.

بعد از خاك‌سپاری، منادی بانگ زد: آن دستبندها،  تاج‌ها، زیورها و لباس‌های فاخر‌ كجا رفت؟!.

آن چهره‎های نازپرورده كه همواره در پس‎پرده و حجاب نگهداری می‌شوند، چه شدند؟!.

 گورها از جانب آنها این‌گونه جواب دادند وقتی از احوالشان پرسیدند: اکنون آن چهره‎ها كرم‌ روی آنها راه می‌رود و جابه‌جا می‌شود!.

مدّت درازی خوردند و آشامیدند و اینك پس از خوردن‌ها، خورده شدند!».

خاقانی هم در همین معانی سروده است:

گفتی كه كجا رفتند آن تاجوران اینک
 

 

 

ز ایشان شكم خاک است آبستن جاویدان[3]
 

     
 
17ـ «فَلَا إِلَهَ غَیْرُهُ»؛
18ـ «وَلَا شَیْءَ یَعْدِلُهُ»؛
19ـ «وَلَیْسَ كَمِثْلِهِ شَیْءٌ»؛
20ـ «وَهُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ»؛

 

21ـ «وَهُوَ عَلَی كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ».[4]

این فرازها و جمله‌های بلند توحیدی همانند نتیجه و حاصل شانزده جمله‎ عرفان‎آموزی است كه قبلاً امام‌(علیه‌السلام) فرمود؛ یعنی كسی كه دارای این صفات باشد كه نه برای قضایش دافعی باشد و نه از عطایش منع‌كننده‎ای و نه صنع هیچ صانعی مثل او باشد و دارای سایر صفاتی باشد كه بَرشمرده شد، غیر از او خدایی نیست؛ چون صاحب آن صفات باید منفرد و یگانه و بی‎همتا باشد. كسی كه برای قضای او دافعی و برای عطایش مانعی نیست باید در قدرت، یگانه باشد و چیزی عِدل و برابر او نگردد و مثل او چیزی نباشد؛ و او شنوا، بینا، لطیف و آگاه است و او بر هر چیز تواناست؛ چون لازمه اتّصاف به آن صفات، این اوصاف است.

 

 

[1]. شعراء، 205 ـ 207. «به ما خبر ده، اگر (باز هم) سالیانی آنها را از این زندگی بهره‌مند سازیم، سپس عذابی که به آنها وعده داده شده به سراغشان بیاید، این تمتّع و بهره‌گیری از دنیا برای آنها سودی نخواهد داشت».

[2]. مسعودی، مروج‌الذهب، ج4، ص11؛ سبط ابن‌جوزی، تذکرةالخواص، ص323 (فصل فی ذكر الهادی)؛ ابن‌کثیر، البدایة و النهایه، ج11، ص20؛ البتّه این اشعار در كتاب‌های مختلفی با اندك اختلاف نقل شده است: ر.ك: یافعی یمنی، مرآة‌الجنان، ج2، ص160؛ مکّی حسینی موسوی، نزهةالجلیس، ج2، ص131؛ شبراوی، الاتحاف بحب الاشراف، ص200؛ قراغولی بغدادی، جوهرةالكلام، ص152. در كتاب اخیر می‎گوید: اشعار فوق بر قصر سیف‎ بن ذی‎یزن حمیری مكتوب بوده است و قبل از اشعار فوق، این ابیات نیز بوده است:

أُنْظُرْ مَا تَرَی أَیُّهَا الرَّجُلُ
وَقَدِّمْ الزَّادَ مِنْ خَیْرٍ تَسُرُّ بِهِ
وَانْظُرْ إِلَی مَعْشَرٍ بَاتُوا عَلَی دَعَةٍ
بَنَوْا فَلَمْ یَنْفَعِ الْبُنْیانُ وَادَّخَرُوا

 

 

وَكُنْ عَلَى حَذَرٍ مِنْ قَبْلِ تَنْتَقِلُ
فَكُلُّ سَاكِنِ دَارٍ سَوْفَ یَرْتَحِلُ
فَأَصْبَحُوا فِی الثَّرَى رَهْناً بِمَا عَمِلُوا
مَالاً فَلَمْ یُغْنِهِمْ لَمَّا انْقَضَی الْأَجَلُ

 

 

یعنی: ای مرد! نیك بنگر كه چه می‎بینی و قبل از رفتن به‌هوش باش و توشه‎ای از اعمال نیك كه خشنودت سازد، پیش فرست و بدان‌ كه هر ساكن خانه‎ای به‌زودی خانه را ترك كرده خواهد رفت. به گروهی بنگر كه مدّت‌ها در آرامش و خوشی زیستند و اینك در زیر خاك در بند اعمال خود هستند. خانه‎هایی بنا كردند و اموالی گرد آوردند، لیكن همین كه مدّت آنان به سرآمد هیچ‌یك، آنان را سودی نبخشید.

[3]. خاقانی، دیوان اشعار، قصاید، شماره 168.

[4]. ابن‌طاووس، اقبال‌الاعمال، ج1، ص340؛ مجلسی، زاد‌المعاد، ص174؛ محدّث قمی، مفاتیح‌الجنان، دعای عرفه امام‌حسین(علیه‌السلام).

موضوع: 
نويسنده: