اما مراتب خلوص، اول مرتبه آن این است كه: عمل از ریا و نمایاندن آن به غیر و به جهت كسب معروفیّت نزد مردم و جلب محبوبیّت نزد غیرخدا، خالص و پاك باشد، اگر به مقدار كم هم ریا در عمل وارد شود عمل را بیاثر، هباءً منثوراً و باطل مینماید. البتّه پاككردن و خالصساختن عمل از ریا اگرچه به ظاهر ساده و آسان است ولی درواقع دشوار و كار مخلصین و موحّدین است.
از حضرت رسولاكرم(ص) روایت شده است كه:
«ترسناکترین چیزی كه از آن بر شما میترسم شرك كوچكتر است». عرض كردند: شرك كوچكتر چیست؟ فرمود: «ریا».
و در حدیث دیگری از آن حضرت روایت شده است كه فرمود:
«شرك در امّت من پنهانتر از جنبش و حركت مورچه بر پلاس سیاه در شب تاریك است».
و باز در روایت دیگر میخوانیم:
«شرك در امّت من از جنبش مورچه بر سنگ صاف مخفیتر است».
اگرچه ظاهر خبر، مطلق شرك است كه حتّی شامل اطاعتهای كوركورانه از مستكبران، اقویا، اطاعتهای حزبی، برنامهها، قوانین غیرالهی، نظامات مصنوعه بشری و خضوع در برابر ارباب مناصب و مقامات و حتّی
صاحبان مقامات مذهبی كه حاكی از تملّق و چاپلوسی است، میشود.
در كتاب شریف كافی از حضرت امامصادق(علیهالسلام) روایت است كه فرمود:
«اگر قومی عبادت كنند خدای واحد بیشریك را و نماز بهجا آورند و زكات بدهند و حجّ خانه خدا را انجام دهند و ماه رمضان را روزه بگیرند، پس بگویند از برای كاری كه برای خدا یا پیغمبر(ص) آن را كرده باشند (یا دستوری كه داده باشند) چرا خدا یا پیغمبر(ص) خلاف آن عمل نكرده یا دستور ندادهاند یا در دل خودشان چنین اعتراضی را بیابند، به همین اعتراض (و راضینبودن به عمل و حكم خدا) مشرك میباشند.
سپس این آیه را تلاوت فرمود:
پس بر شما باد تسلیم».[5]
و این شرك در مراتب مخفیه شامل مثل تواضع برای اغنیا و سرمایهداران برای سرمایهداری و توانگری آنها هم میشود؛ چون هم شرك و هم اخلاص در عمل، مراتب و درجات متفاوت بسیاری دارد.
در حدیث است كه:
«هركس برای ثروتمندی بهخاطر ثروتش تواضع كند دوثلث دینش از بین میرود».
معذلك به ملاحظه اینكه ریا را شرك خفیّ مینامند محتمل است مراد از شرك در این حدیث خصوص ریا باشد.
بههرحال روایات در مذمّت ریا، مستفیض بلكه متواتر است و علاوه بر بطلان عمل بهواسطه ریا، عمل عبادی ریایی، حرام و از گناهان بزرگ است و غیرعبادی اگرچه حرام نباشد خلاف توحید موحّدین كامل است و عمل اگر چه قصد ریا در آن مستقلّ نباشد و ضمیمه قصد قربت باشد مقبول نیست و ثواب و پاداش ندارد و ریایی است.
گنهكار اندیشهناک از خدای |
|
بِه از پارسای عبادتنمای |
تذكر لازم در اینجا این است كه باید در مسئله ریا و اخلاص در عمل به احكام فقهی نیز توجّه نمود. مثلاً همانطور كه گفته شد ریا به هر شكل و به هر قدر در عبادت وارد شود آن عبادت را باطل مینماید و اگر عبادت دارای اجزایی است كه بههم مرتبط هستند و
مجموع آنها بهعنوان مجموع مأمورٌبه باشد، اگر در یك جزء كوچك آن اگرچه مدّ ﴿وَلَاالضَّالِّینَ﴾[7] باشد، ریا وارد شود كلّ آن و اجزای دیگر همه باطل میشود.
اما ضمائم دیگر در نیّت عبادت مانند نماز یا روزه یا ضمائم بهاصطلاح راجحه است یا مباحه؛ ضمائم راجحه اعمّ از اینكه عبادیّه باشد یا غیرعبادی درصورتیكه به نفس عنوان نماز مثلاً تعلّق بگیرد مثل نماز ظهر در فلان زمان یا مكان، مثل مسجد درصورتیكه بهقصد امتثال هر دو امر انجام شود، صحیح و بیاشكال است بلكه قصد یكی از دو امر هم كافی است؛ مگر اینكه قصد امتثال امر به حقیقت مأمورٌبه مثل نماز ظهر، مقیّد به وقوع آن در زمان یا مكان خاصّ كه راجح است باشد كه تحقّق امتثال و حصول قربت به این نحو كه مقیّد به امتثال امر درضمن جزء خاصّ است، محل اشكال است.
اما اگر به نفس عنوان نماز تعلّق نداشته باشد و نماز فرضاً منطبق هر دو عنوان باشد؛ اگر نیّت آن تابع نیّت نماز نباشد و مستقلّاً یا با اشتراك با نماز ملحوظ شده باشد بهطوریكه جزء داعی باشد و نماز بهطورمستقلّ داعویت نداشته باشد، در این صورت نیز تحقق امتثال امرِ نماز، محل اشكال است بلكه امتثال حاصل نمیشود.
اما ضمائم مباحه فقط، وجود آنها در نیّت و خلوص شرعی و فقهی آن در صورتی مضرّ نیست كه تابع صِرف نیّت عبادت باشد.
این اجمالی از احكام فقهی نیّت عبادت است كه البتّه تفصیل و بحث در فروع آن را باید در فقه بیان نمود و در اینجا فقط مجرّد اشاره بود نه بحث و نه تحقیق و تفصیل.
به هر صورت در مسئله خلوص نیّت، سخن بسیار است و حصول مراتب عالیه آن صعب و دشوار است و برای هركسی حاصل نمیشود، چنانكه معروف است یك نفر از اهل عبادت و مواظب نماز جماعت كه همیشه برای اینكه حضور در صف اول، ثوابش از سایر صفوف بیشتر است در صف اول حاضر بود اتّفاقاً یكمرتبه موفّق نشد و در یكی از صفوف دیگر ایستاد و حسّ كرد كه ناراحت است و فكر كرد شاید این ناراحتی او از جهت فوت ثواب شركت در صف اول نباشد بلكه برای این باشد كه حضور در صف اول را بهطور ناخودآگاه امتیاز ظاهری و تقدم بر دیگران میشمرده و نیّتش در این مواظبت چندساله خالص نبوده است ازاینجهت قضای همه آن نمازها را بهجا آورد.
البتّه این حكایتی است امّا بههرحال باید شخص در مقام رسیدن به خلوص نیّت بسیار دقیق باشد و همیشه خود را متّهم بداند و بداند كه اخلاص در عمل ـ بهخصوص اگر در همه اعمال باشد ـ به این
آسانیها حاصل نمیشود، مراقبه و مشارطه لازم است. اینكه در حدیث است:
اگرچه به ظاهر سهل و آسان جلوه میكند ولی اهلتقوا و ریاضت، خودساختگان و كاملین در اخلاق میدانند كه چهل صباح خلوص لله و كنارگذاشتن دواعی و انگیزههای غیرخدایی چقدر دشوار است حتّی یك بیستوچهار ساعت آن هم دشوار است.
وقتی چهل بامداد یا چهل شبانهروز اخلاص در عمل این اثر بزرگ و عمده را داشته باشد، چهل سال و همه عمر چه آثار بزرگ و ثمرات مهمی را خواهد داشت، خدا میداند.
ثواب اعمال نیز برحسب خلوص نیّات مختلف میشود؛ ممكن است در اثر خلوص نیّت یك عمل كوچكِ شخصی از جهت ثواب از عمل به ظاهر بسیار بزرگ دیگری اجر و ثوابش بیشتر باشد و یك دینار انفاق از یك نفر، از یكمیلیون دینار انفاق دیگری مقبولتر باشد.
و چنانكه بعضی گفتهاند: (والعهدة علی قائله) در اثر اینكه امیرالمؤمنین(علیهالسلام) انگشترش را فی سبیلالله در حال ركوع به سائل داد و این آیه، نازل شد:
بعضی به طمع اینكه آیه در شأن او نازل شود هفتاد انگشتر به سائل دادند!
بدیهی است این انفاق بهقصد اینكه از او قدردانی شود و آیه در شأنش نازل شود، خالی از خلوص بود؛ اگر بهجای هفتاد، هفتصد و هفتصدمیلیون انگشتر به سائل میداد هیچ آیهای و كلمهای و حتّی حرفی نازل نمیشد.
باید از علی(علیهالسلام) آموخت اخلاص عمل، انفاق علی(علیهالسلام) برای خدا بود نه بهقصد اینكه پیغمبر(ص) یا كس دیگر از او تقدیر نماید یا خدا در شأن او آیهای نازل كند.
او با همه عظمتی كه داشت خود و عمل خود را در درگاه خدا و در برابر نعمتهای الهی سزاوار تقدیر و تحسین نمیدانست. او از آنكسی اخلاص آموخته بود كه به درگاه خدا باآنهمه عبادت و اطاعت كه خدا به او خطاب كرد:
عرض میكرد:
و خلوص نیّت برای او از همین معرفت و چشمنداشتن به غیرخدا و او را و فقط او را از او خواستن و تمنّاكردن و غیر او را نخواستن و تمنّانكردن حاصل شده بود. لذا یك ضربت او در روز خندق بهتر است از عبادت جنّ و انس یا همه امّت تا روز قیامت.[11]
البتّه وجوه محكم دیگر برای خیریّت و افضلیّت این ضربت هست كه مهمتر از همه همان است كه از كلام رسول خدا(ص) در آن مبارزه علی(علیهالسلام) و عمرو بن عبدود استفاده میشود كه فرمود:
به هر وجه كه این افضلیت باشد، بدیهی است كه اخلاص امیرالمؤمنین(علیهالسلام) كه رئیسالمخلصین و امامالموحّدین است كاملترین مراتب و اعلیدرجه اخلاص است. او مخلصانه در وقتیكه هیچ طمع و خوفی در ایمان و ترك آن جز به خدا و از خدا نبود اوّل كسی بود كه دعوت پیغمبر را اجابت كرد و اسلام آورد. اگرچه این تعبیر تا
حدّی با این واقعیت كه علی(علیهالسلام) قبل از بعثت و در عوالم قبل از این عالم، ایمان به خدا و رسول خدا(ص) داشت نارساست؛ و هم با این حقیقت كه در روایات صحیحه معتبره وارد است از آن حضرت كه:
«من تنها، هفت سال قبل از همه با پیغمبر(ص) نماز میخواندم».[13]
و هم با این واقعیت كه ظاهر در این است كه صدای وحی را اگرچه مخاطب آن پیغمبر(ص) بوده است ولی آن حضرت نیز میشنیده كه فرمود:
تمام مشاهد و مواقف امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در عصر پیغمبر(ص) و پس از ارتحال آن حضرت به رفیق اعلی، مشاهد اخلاص و صدق ایمان به خداوند متعال است.
مشاهد اهلبیت و ائمّه طاهرین(ع) هریك اخلاص آنها را در راه خدا نشان میدهد.
دعاها و حالات مختلف آنها همه نشانگر حقیقتی است كه در این
آیه كریمه آمده است:
یكی از مظاهر بارز این اخلاص، حضور بیقیدوشرط سیّدالشّهدا(علیهالسلام) برای درك فیض شهادت است. بدیهی است اگر انسان در راه مقصد، هدف و محبوبش دل به مرگ قطعی و شهادت حتمی نهاد و به پای خود با امكان حفظ حیات از مرگ استقبال نمود، عالیترین علامت بارز خلوص را نشان داده است. امامحسین(علیهالسلام) و یاران و اصحابش همه آگاهانه تن به مرگ داده و از آن با كمال قدرت روح و توكّل بر خدا استقبال نمودند.
آن بزرگواران كه خود حسین(علیهالسلام) میفرماید: «اصحابی نیكوكارتر و با وفاتر از اصحاب خود نمیشناسم»[16] در امر شهادت بر یكدیگر سبقت میجستند و بعضی از آنها که به توفیق ادراك شهادت نایل میشدند، دیگران را به شهادت در راه حسین(علیهالسلام) وصیّت مینمودند. این شعر منسوب به امام(علیهالسلام) است و اگر از آن حضرت هم نباشد مضمونش زبان حال آن حضرت است كه میفرماید:
تَرَكْتُ النَّاسَ طُرًّا فی هَواكَا |
|
|
|
وَأَیْتَمْتُ الْعِیَالَ لِکَیْ أَرَاكَا |
|
وَلَوْ قَطَّعْتَنِی فِی الْحُبِّ إِرْباً |
|
|
|
لَمَا حَنَّ الْفُؤادُ إِلَی سِوَاكَا[17] |
|
گر نوازی چه سعادت به از این خواهم یافت |
|
|
|
ور كُشی زار چه دولت به ازینم باشد |
|
شمع قهر ار تو زنی قوّت روحم گردد |
|
|
|
جام زهر ار تو دهی قوت روانم باشد |
|
و چه نیكوست این اشعار در وصف اصحاب آن حضرت:
قَوْمٌ إِذَا نُودُوا لِدَفْعِ مُلِمَّةٍ |
|
وَالْقَوْمُ بَیْنَ مُدَعَّسٍ وَمُكَرْدَسِ |
اَلسَّلَامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلَی عَلیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلَی أَوْلَادِ الْحُسَیْنِ وَعَلَی أَصْحَابِ الْحُسَیْنِ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكَاتُهُ.
[1]. احمد بن حنبل، مسند، ج5، ص428 ـ 429؛ هیثمی، مجمعالزوائد، ج1، ص102؛ ج10، ص222. ابنفهد حلی، عدةالداعی، ص214.
[2]. ابنشعبة حرانی، تحفالعقول، ص487؛ مجلسی، بحارالانوار ج69، ص298 – 299.
[3]. هیثمی، مجمعالزوائد، ج10، ص223؛ سیوطی، الجامعالصغیر، ج2، ص84 ـ 85؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج3، ص475 ـ 476، 816 ـ 817؛ محدّث نوری، مستدرکالوسائل، ج1، ص113.
[4]. نساء، 65. «به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود مگر اینکه در اختلافات خود، تو را به داوری طلبند و سپس از داوری تو، در دل خود احساس ناراحتی نکنند و کاملاً تسلیم باشند».
[5]. کلینی، الکافی، ج1، ص390.
[6]. نهجالبلاغه، حکمت 228 (ج4، ص50)؛ طبرسی، مجمعالبیان، ج4، ص64؛ مجلسی، بحارالانوار، ج70، ص170.
[7]. حمد، 7.
[8]. ابنفهد حلی، عدةالداعی، ص218؛ مجلسی، بحارالانوار، ج67، ص249. «هرکس چهل روز برای خدا خالص گردد، خداوند چشمههای حکمت را از قلبش بر زبانش جاری میسازد».
[9]. مائده، 55. «حقیقتاً یاور شما تنها خدا و رسول و آن مؤمنانی هستند كه نماز بهپا داشته و به فقیران در حال ركوع زكات میدهند». (بهاتّفاق مفسرین عامّه و خاصّه مراد از این آیة شریفه علی(علیهالسلام) است).
[10]. طه، 1 ـ 2. «طه (ای رسول ما)، قرآن را از آن برای تو نازل نكردیم كه خویشتن را به رنج افكنی».
[11]. قندوزی، ینابیعالموده، ج1، ص412.
[12]. کراجکی، کنزالفوائد، ص137؛ ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج13، ص261؛ ابنطاووس، الطرائف، ص60؛ مجلسی، بحارالانوار، ج20، ص215؛ ج39، ص1؛ ج108، ص288. «ایمان همگیاش در برابر همگی شرک قرار گرفته است».
[13]. مغربی، شرحالاخبار، ج1، ص177 – 178؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج1، ص291، 297 – 298.
[14]. نهجالبلاغه، خطبه 192 (ج2، ص158). «آنچه من میشنوم تو نیز میشنوی و آنچه من میبینم تو نیز میبینی؛ جز اینکه تو نبیّ نیستی».
[15]. انعام، 162. «بگو ای پیغمبر! همانا نماز و طاعت و كلیّه اعمال و حیات و ممات من همه برای خداست كه پروردگار جهانهاست».
[16]. خوارزمی، مقتلالحسین(علیهالسلام)، ج1، ص247.
[17]. در عشق و دوستی تو همه مردم را ترک کردم و فرزندان و عیال را یتیم گذاشتم تا تو را ببینم. اگر مرا در راه محبّت و دوستی تکّهتکّه کنی دل به غیر تو عشق نمیورزد و شوق نیاورد.
[18]. ابنعنبه حسینی، عمدةالطالب فی انساب آل ابیطالب، ص357؛ ابنطاووس، اللهوف، ص67؛ امین عاملی، اعیانالشیعه، ج1، ص603؛ سپهر، ناسخالتواریخ، ج6، جزء2، ص215. آنها مردمان و گروهی هستند که وقتی برای دورساختن بلایی به یاری خوانده شوند – در وقتیکه مردم دستهای با سر نیزه زده شده و گروهی به بند کشیده شدهاند – دلهایشان را بر روی زرههایشان میپوشند و میآیند یورش میبرند تا نفرات و افراد را از میان بردارند.