بقیّه این بخش، دعا و درخواست نور، بینایی چشم، بصیرت، بینش در دین و بهرهبخشی به اعضا و جوارح و امور دیگر است كه شاید از مهمترین آنها بصیرت قلبی و بینش دل و آگاهی و روشنی ضمیر و باطن است كه به توفیق الهی در اثر تفكر در آثار قدرت الهی، عبادت، اطاعت و توجه، قوّت میگیرد؛ چون ریشه آن در فطرت آدمی هست و همان:
اما این فطرت را باید با قبول هدایتهای عقل و شرع پرورش داد. با این بصیرت است كه انسانهای كامل، باطن اشیایی را كه با بصر حسّی و چشم جسم میبیند مشاهده میكنند و وقتی دیگران همان ظاهر را میبینند آنها باطن و غیب این عالم را میبینند و نگاهشان عبرت است كه از محسوس عبور كرده و به معقول میرسند، خدا را
میشناسند و از آنچه میبینند پند و اندرز میگیرند.
چنانكه امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میفرماید:
«دوستان خدا آنانند كه به باطن (نیستشدن) دنیا بنگرند، هنگامی كه مردم به ظاهر (زینت و آرایش) آن مینگرند».
این بصیرت اگر وسیع شود افق فكر و علوّ درجه انسان را بسیار پویا نموده و بالا میبرد. بینایی حقیقی این است كه با این بینش توأم باشد و الّا انسان مصداق این آیه میشود:
میبیند، اما درك نمیكند مانند چهارپایی كه وارد یك صحرای علفزار و پر از یونجه شود كه غیر از خوردن علف چیزی نمیفهمد و به چیزی نمیاندیشد، نه علف را میشناسد و نه تولیدكننده آن و نه خواصّ علف و نه مضارّ آن را؛ غیر از خوردن، چیزی نمیفهمد؛ نه علف او را موعظه میكند و نه باغ و سبزهزار، نه از آغاز آن چیزی میشناسد نه از انجام آن.
در قرآن كریم و احادیث، راجع به بینش بیداری ضمیر، آگاهی باطن و شعور، بسیار تذكر داده شده است. هركس در این دنیا چشم بصیرتش كور باشد، در آن دنیا نیز كور محشور میشود، چنانكه خداوند متعال میفرماید:
«هركس در این دنیا كور باشد، در آخرت كور خواهد بود و از كور گمراهتر».
این كوری، كوری چشم جسم نیست؛ این كوری چشم قلب و دیده باطن است؛ و در آیه دیگر میفرماید:
«و هركس از یاد من اعراض كند همانا (در دنیا) معیشتش تنگ شود و روز قیامت نابینا محشورش كنیم. او در آن حال گوید: خدایا! چرا مرا نابینا محشور كردی و
حال آنكه من (در دنیا بینا بودم). خدا به او فرماید: آری چون آیات ما برای هدایت تو آمد همه را به طاق فراموشی و غفلت نهادی امروز هم تو را (ملائكه رحمت) فراموش (و بیبهره) خواهند كرد».
همچنین در این دعا درخواست میشود كه شنوایی و بینایی را، مراد و وارث من قرار بده.
این دعا و حاجت در بعضی دعاهای دیگر نیز هست و ظاهراً مقصود این باشد كه عقل، بصیرت، درك و هوش مرا تا پایان كار از من نگیر كه هوش و درك من تا پس از آنكه همه اعضا و قوایم را گرفتی، باقی باشد؛ چون در این صورت تا پایان زندگی خود انسان بر خودش حاكم و صاحباختیار است، بهعكس آنكه اگر عقل و هوش او سلب شود، كارش به دست دیگران میافتد و زندگی، بدون نعمت عقل و هوش ـ اگرچه در نظام كل، دارای حكمتها و مصالحی است ـ خالی از سیروسلوك معنوی و كسب اجر و ثواب و بیمحتوا میشود.