چهارشنبه: 5/ارد/1403 (الأربعاء: 15/شوال/1445)

بقیّه این بخش از دعا:

بقیّه این بخش، دعا و درخواست نور، بینایی چشم، بصیرت، بینش در دین و بهره‎بخشی به اعضا و جوارح و امور دیگر است كه شاید از مهم‌ترین آنها بصیرت قلبی و بینش دل و آگاهی و روشنی ضمیر و باطن است كه به توفیق الهی در اثر تفكر در آثار قدرت الهی، عبادت، اطاعت و توجه، قوّت می‎گیرد؛ چون ریشه آن در فطرت آدمی هست و همان:

﴿فِطْرَةَ اللّٰهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا﴾.[1]

اما این فطرت را باید با قبول هدایت‌های عقل و شرع پرورش داد. با این بصیرت است كه انسان‌های كامل، باطن اشیایی را كه با بصر حسّی و چشم جسم می‎بیند مشاهده می‎كنند و وقتی دیگران همان ظاهر را می‎بینند آنها باطن و غیب این عالم را می‎بینند و نگاهشان عبرت است كه از محسوس عبور كرده و به معقول می‎رسند، خدا را

 

می‎شناسند و از آنچه می‎بینند پند و اندرز می‎گیرند.

چنان‌كه امیرالمؤمنین‌(علیه‌السلام) می‎فرماید:

«إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللهِ هُمُ‎ الَّذِینَ نَظَرُوا إِلَی بَاطِنِ الدُّنْیا إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَی ظَاهِرِهَا».[2]

«دوستان خدا آنانند كه به باطن (نیست‌شدن) دنیا بنگرند، هنگامی كه مردم به ظاهر (زینت و آرایش) آن می‎نگرند».

این بصیرت اگر وسیع شود افق فكر و علوّ درجه انسان را بسیار پویا نموده و بالا می‎برد. بینایی حقیقی این است كه با این بینش توأم باشد و الّا انسان مصداق این آیه می‎شود:

﴿لَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا﴾؛[3]

می‎بیند، اما درك نمی‎كند مانند چهارپایی كه وارد یك صحرای علفزار و پر از یونجه شود كه غیر از خوردن علف چیزی نمی‎فهمد و به چیزی نمی‎اندیشد، نه علف را می‎شناسد و نه تولیدكننده آن و نه خواصّ علف و نه مضارّ آن را؛ غیر از خوردن، چیزی نمی‎فهمد؛ نه علف او را موعظه می‎كند و نه باغ و سبزه‎زار، نه از آغاز آن چیزی می‎شناسد نه از انجام آن.

 

در قرآن كریم و احادیث، راجع به بینش بیداری ضمیر، آگاهی باطن و شعور، بسیار تذكر داده شده است. هركس در این دنیا چشم بصیرتش كور باشد، در آن دنیا نیز كور محشور می‎شود، چنان‌كه خداوند متعال می‎فرماید:

﴿وَ مَنْ كانَ فِی‏ هَذِهِ‏ أَعْمَى‏ فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمَى‏ وَأَضَلُّ سَبِیلاً‏﴾؛[4]

«هركس در این دنیا كور باشد، در آخرت كور خواهد بود و از كور گمراه‌تر».

این كوری، كوری چشم جسم نیست؛ این كوری چشم قلب و دیده باطن است؛ و در آیه دیگر می‎فرماید:

﴿وَ مَنْ‏ أَعْرَضَ‏ عَنْ‏ ذِكْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْكاً وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمَى * قَالَ رَبِّ لِمَ ‏ حَشَرْتَنِی‏ أَعْمَى‏ وَ قَدْ كُنْتُ بَصِیراً * قالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَ كَذَلِكَ الْیَوْمَ تُنْسَى‏﴾؛[5]

«و هركس از یاد من اعراض كند همانا (در دنیا) معیشتش تنگ شود و روز قیامت نابینا محشورش كنیم. او در آن حال گوید: خدایا! چرا مرا نابینا محشور كردی و

 

حال آنكه من (در دنیا بینا بودم). خدا به او فرماید: آری چون آیات ما برای هدایت تو آمد همه را به طاق فراموشی و غفلت نهادی امروز هم تو را (ملائكه رحمت) فراموش (و بی‌بهره) خواهند كرد».

همچنین در این دعا درخواست می‎شود كه شنوایی و بینایی را، مراد و وارث من قرار بده.

این دعا و حاجت در بعضی دعاهای دیگر نیز هست و ظاهراً مقصود این باشد كه عقل، بصیرت، درك و هوش مرا تا پایان كار از من نگیر كه هوش و درك من تا پس از آنكه همه اعضا و قوایم را گرفتی، باقی باشد؛ چون در این صورت تا پایان زندگی خود انسان بر خودش حاكم و صاحب‌اختیار است، به‌عكس آنكه اگر عقل و هوش او سلب شود، كارش به دست دیگران می‎افتد و زندگی، بدون نعمت عقل و هوش ـ اگرچه در نظام كل، دارای حكمت‌ها و مصالحی است ـ خالی از سیروسلوك معنوی و كسب اجر و ثواب و بی‎محتوا می‎شود.

 


[1]. روم، 30.

[2]. نهج‎البلاغه، حكمت 432 (ج4، ص101).

[3]. اعراف، 179.

[4]. اسراء، 72.

[5]. طه، 124 – 126.

موضوع: 
نويسنده: 
کليد واژه: