بخش هفتم: سلامت دین
این بخش متضمّن دوازده «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ» و اقرار به وحدانیّت و یگانگی خدا و تنزیه و تقدیس او از شرك و هر نقص دیگر است. بهعلاوه این دعا در بعضی موارد دیگر نیز متضمّن این كلمه میباشد.
گرچه مشهورترین و فاضلترین كلمه در مقام اقرار به عقیده توحید همان تهلیل (لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ) است كه به كلمه «توحید» مشهور و معروف شده است و روایات در فضل آن بسیار است.
در حدیث است كه: «هركس روزی صدمرتبه «لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ» بگوید از همهكس ثوابش بیشتر است مگر آنكسی كه بیشتر گفته باشد».[2]
و حدیث سلسلةالذهب معروف و مشهور است و از احادیث قدسیّه است؛ زیرا امامرضا(علیهالسلام) آن را روایت فرموده است از پدر بزرگوارش از پدران بزرگوارشان از پیغمبر(ص) از جبرئیل از خداوند متعال كه فرمود:
ولی در اقرار به توحید صیغههای دیگری مثل:
نیز كافی است و سرّ تكرار آن در اینجا مثل ترغیب به تكرار كلمه توحید همیشه و در همه روز اثری است كه از تكرار این اقرار در نفس حاصل میشود، خصوصاً با حضور قلب و توجّه به معنا موجب میشود كه انسان همواره خود را در حال حضور ببیند تا همانطور كه خودش پنهان و غایب از خدا نیست خدا را از خودش پنهان و غایب نداند و او را به مشاهده قلبی ببیند.
اجمالاً فوائد تكرار اذكار و استمرار بر آن بسیار است؛ برای زبان چه اشتغالی بهتر از اشتغال به ذكر خدا مثل تهلیل، تسبیح، تحمید، تكبیر، صلوات، مناجات، دعا و قرائت قرآن است.
بدیهی است روح این اذكار، ذكر قلبی است خصوصاً در هنگامی كه انسان باید تكلیفی از تكالیف الهیّه را از فعل واجبات یا ترك محرّمات
انجام دهد، در این حال یاد خدا موجب ترغیب و تشویق بر اطاعت و ترك معصیت میشود و لذا در بعضی تفاسیر این جمله از آیه سوره عنكبوت كه میفرماید: ﴿وَلَذِكْرُ اللّٰهِ أَكْبَرُ﴾[4] را تفسیر به یاد خدا در مثل این حالات نمودهاند؛ چون یاد خدا موجب بینش، تنبّه و جَهِش فطرت و بیداری ضمیر میشود.
چنانكه در سوره اعراف میفرماید:
كه ترجمه ظاهر آن این است كه:
«البتّه آنهایی كه پرهیزكارند وقتی كه آنها را خاطرهای و انگیزهای از شیطان مسّ كند و به باطن آنها خطور كند متذكّر میگردند و به یاد خدا میافتند، پس ناگاه بینش و بصیرت یافتگانند».
یعنی فوراً با ذكر و یاد خدا باطن شیطانی آنها رحمانی میشود. علیهذا آثار ذكر خفیّ و قلبی بسیار و عمده است ولی نباید به آن اكتفا كرد چون اولاً: از لحاظ اینكه حكم به اسلام و ایمان در شرع، توقّف بر اقرار به لسان دارد و این اقرار و اعتراف واجب است و بدون آن حكم
به اسلام كسی نخواهد شد و اصولاً الزام به انجام برنامههای شرعی مثل نماز، روزه، حجّ و غیره متضمّن این اقرار و اعتراف است و اگر كسی ذكر قلبی را سبب بینیازی از این برنامههای عبادی بداند این كفر مسلّم و موجب خروج از دین یا بقای عدم ورود در دین است.
پس حتماً ذكر لسانی نیز ـ همینطور كه در این دعا و سایر ادعیه است ـ لازم است و آثار و بركات آن بسیار است و ازجمله موجب اعلان كلمه حقّ و آشكارشدن اسلام و توحید میشود.
و به قول فخر رازی كه در جهر به «بسمالله» و بلندگفتن آن كه تأسّی به علی بن ابیطالب(علیهالسلام) را اختیار نموده و میگوید:
هركس در دین خود به علی بن ابیطالب اقتدا نماید، هدایت یافته است.
میگوید: بسمالله را بلندگفتن برای كسی كه به آن افتخار داشته باشد در شرع، مستحسن است و علی(علیهالسلام) فرمود:
و درضمن استدلال خود بر جهر به بسمالله میگوید:
هركس علی را پیشوا در دین خود قرار دهد، در دین خود و نفس خود به عروةالوثقی متمسّك شده است.
و علاوه اجهار به تكبیر و تهلیل، اعلان دین و وجود اسلام، تعظیم شعائر و موجب ناراحتی مشركان و دلگرمی مؤمنان و خوف قلبی آنها از خداست. چنانكه میفرماید:
«وقتی كه یاد خدا میشود دلهای آنانكه ایمان به آخرت ندارند مشمئز و ناراحت و گرفته میشود».
و در آیه دیگر میفرماید:
«مؤمنین كسانی هستند كه وقتی خدا یاد میشود دلهاشان بیمناك میگردد».
و ظاهر لفظ «ذكر» نیز یاد به «زبان» است و بهفرض اینكه اعمّ باشد نمیتوان به یكی از آنها از دیگری بینیازی جست.
موضوع دیگری كه در اینجا اشاره به آن خالی از فایده نیست این است كه بعضی و شاید بسیاری بر این باشند كه كلمه توحید و مثل:
فقط اقرار به توحید در عبادت است و اینكه معبودی كه مستحقّ پرستش باشد غیر از خدا نیست؛ چون معنای «اِله» را معبود دانستهاند و میگویند مسئلهای كه در بین بتپرستهای جاهلیت شایع بوده، عبادت غیرخدا بوده است و آنان مشرك در عبادت بودهاند امّا در ذات خداوندِ خالق قادر و در خالقیت و سایر صفات مختصه به «الله» بتها را شریك خدا نمیدانستند.
بنابراین «لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ» برای اعلام نفی معبود غیر از خداست؛ یعنی: «لَا مَعْبُودَ إِلَّا اللهُ».
و میگویند: دلیل بر اینكه شرك در خالقیت و در ذات نداشتهاند این است كه در قرآن میفرماید:
«اگر سؤال كنی از ایشان كه چه كسی آسمانها و زمین را خلق كرده است؟ هرآینه میگویند: خدا».
مثل این معنا را وهّابیها بهانه خود كرده و با آن، مثل خطاب به انبیا، پیغمبران، اولیا و استشفاعِ به آنها و ساختن بنا بر قبور را شرك دانسته! و به این دستاویز، بسیاری از آثار مهم تاریخی اسلام را ـ كه شاهد زنده بر صحّت تاریخ اسلام بود ـ ویران كرده و تاریخی را كه معتبرترین پشتوانهها یعنی شواهد، دلایل و امارات خارجی را بر صحّت خود داشت، در بیشتر موارد بیپشتوانه كردند و از این راه و برنامه ـ كه به دستور مذهبسازان انگلیسی انجام داده و با پشتیبانی ارباب فعلی خود (آمریكاییها) عمل میكنند ـ جنایات بزرگی مرتكب شده و خسارات عمده و بزرگی را به اسلام و مسلمین وارد نمودند كه هرگز استعمار نمیتوانست بهطورمستقیم و بدون اینكه در زیر پوشش مذهب و اصلاحطلبی باشد، این جنایات را مرتكب شود.[12]
در پاسخ به این سخن كه كلمه توحید فقط متضمّن اقرار به توحید در عبادت باشد و بعضی برنامههای مشروعهای كه سیره مسلمین از عصر رسالت تا حال بر آن استقرار داشته شرك باشد میگوییم:
اولاً: مجرّد اینكه مشركین عرب انكار خدا نمیكردند نمیتواند دلیل بر این باشد كه معنای لغوی «اِله»، «معبود» است و كلمه توحید و شعار اسلام را كه برای جهانیان تا قیام قیامت پاینده است، منحصر در نفی معبود غیر از خدا بنماید و این كلمه طیّبه را كه در عین اختصار و سادگی، مشحون به حقایق توحیدی است در این یك جهت خلاصه نماید. [13]
ثانیاً: مفهوم مطابقی «اِله» معبود نیست و شاهد آن نیز استعمالات این لغت در خود قرآن كریم است مثل:
اهل بینش میدانند كه این تعبیر نسبت به یك امر واقعیتدار كه خارجیت و تحقّق عینی دارد، صحیح است، چنانكه صحیح است كه گفته شود: خالق شما خالق یگانه است یا رازق شما واحد است و رازق، خالق و قادرِ مطلق، متعدّد نیست؛ چون معنا این است كه: در خارج یك رازق و خالق بیشتر نیست و ممكن هم نیست كه باشد، اما
معبود شما معبود واحد است، بااینكه امر عبادت با خود بندگان است و هركس را آنها عبادت كنند معبود شمرده میشود.
اینكه گفته شود: معبود شما معبود واحد است بااینكه آنها معبودهای متعدّد داشتند و معبود از عناوینی است كه به مناسبت نهایت تذلّل نسبت به كسی بهعنوان خالقیّت، رازقیّت و مالكیّت مطلقه عالم كون، به آنكس اطلاق میشود یعنی از این جریان انتزاع میشود كه: «هوالمعبود».
بنابراین در معبودیّت واحدیّت درج نیست؛ هرچند باید معبود همه واحد و خدای واحد باشد. چنانكه در مفهوم واحدیّت، معبودیّت نیست؛ یعنی خدا واحد است خواه معبود باشد و كسی او را بپرستد یا نپرستد و هر چیز و هركس اگر عبادت شود معبود است خواه واحد باشد یا نباشد.
بنابراین: ﴿أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ﴾[15] مفهوم منطقی و صحیحش این است كه: خدای شما، خالق شما و منعم شما منعم واحد است و خدای واحد است و نتیجهاش این میشود كه: خدا واحد است، آفریننده واحد است و روزیدهنده واحد است.
اما در آن اسمایی كه به مناسبت عمل اختیاری بنده با خدا، به خدا اطلاق میشود و صدور آن از بنده نسبت به غیرخدا هم ممكن است، گفتن اینكه او واحد است، اطلاق صحیح ندارد. بلی تكلیف به اینكه بنده فقط باید او را بپرستد چون غیر او مستحقّ پرستش نیست،
صحیح و معقول است چنانكه میفرماید:
ولی این موجب اینكه مدلول مطابقی «اِله» معبود باشد نیست.
ازجمله آیاتی كه دلالت دارد بر اینكه مدلول مطابقی «اله» معبود نیست این آیات هستند:
«نیست با او (خدا) خدای (اله) دیگر كه اگر چنین بود هر خدایی (الهی) بهسوی خلق و آفرینش خود میرفت و هرآینه برتری میگرفت بعضی از آنها بر بعضی دیگر».
چنانكه ملاحظه میفرمایید این آیه در نهایت ظهور، این سخن را كه مفهوم «اله» معبود منهای وصف خالقیّت و ذات مقدس او باشد، نفی مینماید.
«(ای رسول ما به این مردم مشرك) بگو چه تصوّر میكنید، اگر خدا ظلمت شب را بر شما تا قیامت پاینده و ابدی گرداند جز خدا كیست؛ خدایی كه بتواند برای شما روشنی روز پدید آرد، آیا سخن نمیشنوید؟».
« بگو چه تصوّر میكنید اگر خدا برای شما روز را تا قیامت پاینده و ابدی قرار دهد، جز خدا كیست خدایی كه برای آرامش و استراحت شما شب را پدید گرداند؟ آیا چشم بصیرت به حكمت (گردش روز و شب) نمیگشایید؟».
بدیهی است اگر «اِله» به معنای «معبود» بود این بیان و این خطاب، احتجاج قابل توجیه و منطقی نبود.
«اگر در آسمان و زمین خدایانی غیر از خدای یگانه بودند، هرآینه (آسمان و زمین) فاسد میگشتند».
بدیهی است فساد از حیث تعدّد آلهه در صورتی است كه مراد از
«اله» و «الله» ذات خدای خالق باشد و الّا از تعدّد معبود خصوصاً اگر جماد و مثل آن باشد، فساد آسمانها و زمین پیش نمیآید.
و چه نیكو و تمام گفته است «سیّد محمد ابوالعزائم مصری» که میگوید:
ثالثاً: احترام مقابر به بنای مشاهد، تقبیل ضرایح، ندای اموات و استشفاع به ارواح انبیا و اولیا، عبادت و پرستش نیست و الّا باید بگویند: استلام حجرالأسود و بوسیدن آن، طواف خانه و نماز در مقام ابراهیم و عبادت در حجر اسماعیل كه هر دو اگرچه عبادت خداست متضمّن احترام و تعظیم از ابراهیم خلیل و مقام او و احترام از اسماعیل و هاجر و مدفن آنهاست، عبادت و پرستش آنهاست.
پس همانطور كه ﴿وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلًّى﴾[22] امر به شرك و عبادت غیر الله نیست، اجتماع در مشاهد انبیا و اولیا به ذكر، دعا و نماز نیز شرك نیست و خرابكردن آن مشاهد حرام است. همانطور كه طواف خانه و استلام حجر و بوسیدن آن شرك نیست، رفتن و حضور در مشاهد و بوسیدن ضرایح، شرك نمیباشد و به اخلاص در عبادت ضرر نمیزند.
برنامههایی كه در مشاهد بهعنوان احترام انجام میشود از سه قسم خارج نیست:
1ـ اینكه: این برنامهها اصل و مأخذ شرعی از كتاب و سنّت دارد كه بهعنوان استحباب و مأثور از شرع، رجحان شرعی و اطاعت از خدا انجام میشود، بدیهی است در این صورت اینهم مثل طواف یا سعی بین صفا و مروه مشروع و عبادت است اگرچه متضمّن تعظیم اموات و تبرّك به قبور آنها باشد.
2ـ اینكه: مأخذ شرعی ندارد و شخص، آن را با علم به عدم ارتباط آن به شرع بلكه با عدم علم به ورود آن در شرع، آن را بهعنوان یك امر شرعی و محبوب خدا بهجا آورد كه اگر به این صورت باشد، حرام و بدعت است.
3ـ اینكه: با عدم علم به ورود آن از سوی شرع و بلكه با علم به عدم ورود آن در شرع صرفاً بهخاطر اشباع احساسات و ارضای حبّ و میل خود بهجا میآورد مثل اینكه دیوار خانه معلّم یا استادش یا خاك قبر پدرش را میبوسد و میبوید و سر بر آن میگذارد؛ خواه در حال حیات او باشد یا بعد از فوت او.[23] این امور نه عبادت است و نه منهیٌّعنه و هركدام كه رجحان شرعی نداشته باشد «مباح» است؛ چون هیچ دلیل شرعی بر حرمت بوسیدن دیوار خانه دوست یا استاد یا مشهد نبیّ و ولیّ نداریم[24]و حال این بوسندگان و بویندگان و احترامكنندگان، حالی است كه در این شعر[25] بیان شده است:
أَمُرُّ عَلَى جِدارِ دِیارِ لَیْلى |
|
اُقَبِّلُ ذَا الدِّیَارِ وَذَا الْجِدَارا |
و در مثال دیگر به فارسی گفته شده است:
همچو مجنون كو سگی را مینواخت |
|
|
|
بوسهاش میداد و پیشش میگداخت
|
|
بوالفضولی گفت كی مجنون خام |
|
|
|
این چه شیداست اینكه میآری مدام |
|
گفت مجنون تو همه نقشی و تن |
|
|
|
اندرا بنگر تو از چشمان من |
|
كین طلسم بسته مولا است این |
|
|
|
پاسبان كوچه لیلا است این |
|
با چشم ظاهربین وهّابی نادان، بیذوق یا مغرض و مزدور بیگانه وقتی این كارها و مناظر دیده شود عجیب نیست اگر آن را عبادت و شرك بداند ولی آنكه وجودش سرشار از حبّ پیغمبر و اهلبیت آن حضرت(ع) است یا قدردانی از معلّم و رعایت حقّ اوست هرچه را متعلّق به آنهاست دوست میدارد و خاك مدینه طیّبه را میبوسد و هركجا را احتمال بدهد كه قدم پیغمبر(ص) به آنجا رسیده است خاكش را بر چشمش میكشد تا چه رسد به مشاهد آنها كه از مصادیق ظاهر و بارز این آیه است:
این خانهها غیر از همین مشاهد و غیر از خانههای پیغمبر و اهلبیت
آن حضرت(ع) و آن اماكن محترمهای كه فرقه وهّابی انگلیسی و بعد آمریكایی ویران كردند، نیست.
چنانكه بزرگان اهلسنّت مثل ابنمردویه، حاكم حسكانی و سیوطی به سندهای متعدّد از انس بن مالك و بریده از اصحاب رسول خدا(ص) روایت كردهاند كه پیغمبر(ص) این آیه را قرائت فرمود:
مردی برخاست و گفت: این بیوت كدام است؟
حضرت فرمود:
«خانههای انبیاست».
ابوبكر برخاست و گفت: این خانه، خانه علی و فاطمه از آنهاست؟
فرمود:
«بله از فاضلترین آنهاست».[27]
شرط تولّی و اثر حبّ خدا و پیغمبر(ص) و اهلبیت آن حضرت ـ كه اینهمه تأكید بر آن شده است ـ همین اظهار شوقها و عرض ادبها و خواندن زیارت و مدح و ثنای آنها در مشاهد آنها و در مواقع دیگر است.
یقیناً ملائكه نیز با همین شور و شوق در آنجا حضور مییابند و وسیله استجابت دعا در مشاهد آن بزرگواران از نقاط دیگر بیشتر است. ولی این ناكسها چنان عمل كردند كه مثل اینكه آیه: ﴿فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّٰهُ أَنْ تُرْفَعَ ﴾ به معنای: «فِی بُیُوتٍ أَمَرَ اللهُ أَنْ تَهْدِمَ وَتَخْرِبَ» بوده است.
خداوند مسلمین را از فتنه این مزدوران و مسلماننماهای بیسواد ـ با ذلّت آمریكا و قطع ایادی او از بلاد مسلمین ـ نجات بخشد.
درباره این موضوع در این كتاب بیش از این مناسبت شرح و بسط نیست لذا به همین مقدار اكتفا میشود.
خوانندگان محترم میتوانند موضوع را از لحاظ علمی در كتاب الهیّات در نهجالبلاغه و بعد هم در سفرنامه حجّ كه هر دو از تألیفات حقیر است و بیشتر، مفصّلتر و عمیقتر از آنها را در دهها كتاب ارزنده كه علمای بزرگ شیعه و سنّی در رد وهّابیت نوشتهاند، مطالعه فرمایند.
اكنون سخن را در مضمون دعا و این خطابهای توحیدی دنبال مینماییم.
چنانكه میخوانیم این خطابها كه همه آنها اقرار به یكتایی و وحدانیّت خداست هركدام با جملهای مثل: ﴿سُبْحَانَكَ إِنِّی كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ﴾ ختم شده است و تسبیح با اقرار به توحید ضمیمه گردیده است.
و شاید بتوان گفت كه مثل ذكر عامّ بعد از خاصّ باشد؛ چون «تسبیح» اعمّ از اقرار به توحید و مفهومش اوسع است. هرچند موضوعیت اقرار به توحید و اینكه بهصراحت و اختصاصاً اقرار به
وحدانیّت و یكتایی خدای متعال است، اهمیّت و فضیلت بیشتر داشته باشد خصوصاً اگر به لفظ تهلیل باشد. امّا مفهوم آن از تسبیح اخصّ است؛ زیرا تسبیح اقرار به منزّهبودن و پاكی خدا از تمام نقایص و صفات نقص ازجمله شریكداشتن، جهل، عجز، تركیب و غیر آنهاست ولی اقرار به توحید، اقرار به نفی شریك و نفی خدایان دیگر غیر از خداست. این ذكر به این تركیب اقتباس از قرآن مجید است و جمله اولی: ﴿لَاإِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنّی كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ﴾[28] ذكر یونسیه است كه برحسب تصریح قرآن مجید «ذوالنّون» نبیّ حضرت یونس(علیهالسلام) در تاریكیهایی كه به آن مبتلا شده بود خدا را به آن ندا كرد و خدا او را از غمی كه در آن بود، نجات داد. بنابراین عیناً از قرآن مجید گرفته شده و اذكاری كه پس از آن آمده است اقتباس از این ذكر قرآنی است.
و شاید نكته اینكه درضمن این اذكار گوینده آن، حالات مختلف خود را در ارتباط با خدا بیان مینماید، یكی بیان این باشد كه در همه حالات استغفار، خوف، رجا، رغبت، سؤال و سایر احوال، زبانم به ذكر خدا و اقرار به وحدانیّت او گویاست.
نکتة دیگر اینكه: همه حالات بنده شاهد، گواه و دلیل بر تسبیح و تنزیه خدا از هر نقص و عیب، و تقدس او از فقر و احتیاج است؛ و این حالات حالاتی است كه فقط وصف بنده و حال اوست و عارض او میشود.
ظلم از عبد امكان صدور دارد ولی صدور آن از خدا محال و او منزّه از ظلم است.
استغفار و طلب آمرزش ـ كه در اثر ندامت و پشیمانی از گناه صورت میگیرد ـ مختصّ به عبد است و خدا چون منزّه از انجام كار زشت و خطاست، از پشیمانی و ندامت نیز پاك و منزّه است.
به همین بیان خوف، بیم، امید، رغبت، سؤال و درخواست حاجت، همه اینها از صفات عبد و عوارضی است كه عارض او میشود و خدا از همه این حالات و عوارض منزّه است.
همچنین میشود اشاره به این باشد كه این اقرار عبد و تسبیح مقالی او، تسبیح حالی او نیز هست؛ هنگامیكه به زبان اظهار توحید مینماید و یقین خود را به وحدانیّت خدا اعلام میدارد و زبانش به تكبیر، تهلیل، استغفار و تسبیح گویاست، حالش نیز بر تهلیل و تسبیح خدا گواهی میدهد.
چنانكه بعضی در تفسیر آیه:
و آیه:
و آیات دیگر كه بهطور عامّ دلالت بر تسبیح جمادات و نباتات دارند، فرمودهاند: مراد تسبیح تكوینی آنهاست كه وجود و بود آنها دلیل بر وجود خدا و تنزّه و پاكی او از نقایص است؛ كه البتّه بسیاری این تفسیر را نپسندیده و آن را حاكی از قلّت معرفت میدانند. این دسته میگویند:
به ذكرش هرچه بینی در خروش است |
|
|
|
دلی داند كه این معنا بهگوش است |
|
نه بلبل بر گلش تسبیحخوانی است |
|
|
|
كه هر خاری به تسبیحش زبانی است |
|
توحید تو خواند به سحر مرغ سحرخوان |
|
|
|
تسبیح تو گوید به چمن بلبل شیدا |
|
و به داستان ستون حنّانه و ظواهر همین آیات خصوصاً مثل:
تمسّك مینمایند كه این تسبیحِ مقالی است كه ما آن را نمیشنویم و نمیفهمیم بلكه ما تسبیح تكوینی را میفهمیم.
و هم به دعای كمیل استشهاد مینمایند كه از آن شاهدبودن اعضا و جوارح بر اعمال انسان استفاده میشود.
واضح است كه شاهد قراردادن چیزی، فرع درك و شعور آن چیز است.
و به تسبیح سنگریزه[32] و نطق سوسمار[33] در شهادت به رسالت حضرت رسول(ص)؛
و آیات دیگر، و همچنین به روایاتی مانند خبر بزنطی از حضرت امامرضا(علیهالسلام) استدلال میكنند و خلاصه برای آنها شعور قایل شده و به قول طایر گلپایگانی میگویند:
هر آنكس زنگ بزداید ز مرآت ضمیر خود |
|
|
|
ببیند جمله هستی را به ذكر ایزد یكتا |
|
همه عاشق به روی او همه مایل بهسوی او |
|
|
|
همه خرّم به بوی او و او از جمله ناپیدا |
|
در این زمینه كلمات بزرگان از استدلال به آیات، احادیث، نظم و شعر بسیار است كه در اینجا در مقام تحقیق این موضوع نیستم و فقط اشاره به این دو نوع تفكر بود كه اوّل برای بیشتر اذهان بهتر قابل درك است و همان معنایی است كه سعدی در این شعرش میگوید:
برگ درختان سبز در نظر هوشیار |
|
|
|
هر ورقش دفتری است معرفت كردگار |
|
و هم او میگوید:
گر اهل معرفتی هرچه بنگری خوب است |
|
|
|
كه هرچه دوست كند همچو دوست محبوب است |
|
كدام برگ درخت است اگر نظر داری |
|
|
|
كه سرّ پاک الهی در آن نه محجوب است |
|
همه آیات تكوینیّه الهیّه هستند.
ظاهراً دعوتهایی كه در قرآن مجید و احادیث در تفكر در آیات آفاقیّه و انفسیّه شده است بیشتر یا همه مربوط به تفكر در جهت تكوینی آنها و عجایب و غرایب خلقت آنها باشد ولی اگر قبول تسبیح مقالی جمادات برای بعضی مشكل باشد در حیوانات، قبول شعور و ضمیر، احساس و ادراك وجود خدا برحسب استعداد خودشان، چندان دشوار نیست و بعضی آیات و روایات هم بر آن دلالت دارند ولی چنانكه عرض شد در اینجا در مقام بسط كلام نیستیم.
ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم |
|
|
|
و از هرچه گفتهاند و شنیدیم و خواندهایم |
|
مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر |
|
|
|
ما همچنان در اوّل وصف تو ماندهایم |
|
و بهتر و سزاوارتر این است كه: از امیرالمؤمنین(علیهالسلام) درس گرفته و عرض كنیم:
در اینجا ما فقط با امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در گفتن این كلمات همنوا میشویم، اما آن عرفان عالی و التفاتی كه برای آن حضرت به عظمت عالم آفرینش بوده است ما هرگز نمیتوانیم درك كنیم و هركس در افق معرفت و بینش خود این كلمات را در مقام تعظیم و اقرار به بزرگی خدا میگوید.
چنانكه در توصیف آیات الهی، شما از هركس مثلاً توصیف یك میكروب، یك مورچه، یك حیوان، یك انسان و منظومه شمسی و... را بپرسید، همه به شما جواب میدهند اما بین جوابها ازنظر تحقیق و كاوش بسیار فاصله میباشد، چهبسا آنكه از همه دانشمندتر باشد در توصیف كمال آنها اظهار عجز نماید و در مقام بیان حقیقت حیات موجودات زنده، به عجز خود اعتراف نماید.
در اینجا هرچه میخواهیم قلم را از نوشتن بازداریم مثل این است كه اختیار را از دست ما گرفته است، از هر سو كه عنان آن را میكشیم بهسوی نقطههای دیگری از معارف الهیه كه نه چهار سو و چهار نقطه است بلكه نقطهها و جهتهای بیشماری است، متوجّه میشود.
لذا برای چند دقیقهای هم كه شده قلم را به كناری میگذاریم تا هم خودم و هم خوانندگان عزیز در این فرصت، از جولان سخن و فكر در این مباحث ـ هرچند بسیار دقیق، شیرین و دلنشین است ـ فارغ شویم تا بتوانیم با رعایت اختصار این نوشته را به پایان برسانیم. انشاءالله تعالی.
وَلَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ.
این اذكار و تسبیحات به این ذكر و تسبیح ختم میشود:
امام(علیهالسلام) اقرار به ربوبیّت خدا برای خودش و برای پدران و نیاكانش(ع) مینماید. درواقع خدا را بر نعمت تربیت كامله او بر آنها و خودش، حمد مینماید و او را از اینكه به مربّی و پرورشدهنده نیاز داشته باشد تنزیه مینماید؛ زیرا تربیت برای این است كه یا ناقص را كامل و یا كامل را اكمل و یا استعدادها و خواصّی را كه در كمون و
باطن اشیاست ظاهر و به فعلیت برساند. خداوند كه اكملالكاملین و ربّالعالمین است از اینكه فاقد كمالی باشد یا در كمالی در مرتبه علیا و مطلق آن نباشد، منزّه و مبرّا است.
همه ممكنات و مخلوقات برحسب حال خود محتاج به تربیت هستند و مربی كلّ باید خودش كامل و غنیّ بالذّات باشد و الّا او هم محتاج به مربی خواهد شد و دور یا تسلسل لازم آید كه بطلان هر دو ثابت و مسلّم است، و ما هم در كتاب الهیات در نهجالبلاغه آن را شرح دادهایم.
علاوه بر اینكه یك نوع تربیتهایی است كه انسان، حیوان، نبات و معدن در تحت آن قرار دارند و تكوینی و غیراختیاری است. مثل تربیت آفتاب یا باد و باران و تأثیر كلّ اوضاع در سیر و رشد یك موجود كه این تربیتها به آنها مستند نیست و آنها در آثاری كه دارند قصد و نیّتی ندارند.
مثلاً آفتاب به قصد نمیتابد یا آب به قصد و نیّتِ اثر در نبات، حیوان و انسان كارش را انجام نمیدهد. اما همه در وضع، كیفیت و اندازه مناسبی هستند كه بدون اینكه مجموعه فعلِ فاعل به قصد و ارادهای باشند، امكان حصول ندارند. بنابراین فعلِ ربّالعالمین و تربیت اوست. همانطور كه حضرت موسی(علیهالسلام) به فرعون فرمود:
بحث عنایات الهیّه در تربیت نبات، حیوان و انسان بسیار بسیار وسیع است و بااینهمه پیشرفتهای بشر در زمینه اسرار این تربیت و تأثیروتأثّراتی كه در این عالم ـ باذنالله تعالی ـ صورت میگیرد، هنوز هم در كلاسهای اول این بحث است.
این شرح بینهایت كز وصف یار گفتند |
|
|
|
حرفی است از هزاران كاندر عبارت آمد |
|
چه نیكو سروده است فتحعلیخان ملكالشّعرای صبا:
تعالی الله خداوند جهاندار جهانآرا |
|
|
|
كزو شد آشكارا گل ز خار و گوهر از خارا |
|
مرصّع كرد بر چرخ زبرجد گوهر انجم |
|
|
|
معلّق كرد بر خاک مطبّق گنبد مینا |
|
ز فیضش شاهد شام آمده با طرّهݘ تیره |
|
|
|
ز لطفش بانوی بام آمده با غرّه غرا |
|
نشانده باغبان قدرتش در روضهݘ هستی |
|
|
|
هزاران سرو مهمنظر هزاران ماه سروآسا |
|
به غمزه غارت تقوا به ایما آفت ایمان |
|
|
|
به سیما لالهݘ سوری به گیسو عنبر سارا |
|
در آغاز همین دعا امام(علیهالسلام) مقداری از تربیت الهیّه را در خلقت انسان بیان فرموده است.
[1]. ابنطاووس، اقبالالاعمال، ج1، ص345 ـ 346؛ مجلسی، زادالمعاد، ص179 – 180؛ محدّث قمی، دعای عرفه امامحسین(علیهالسلام).
[2]. قال ابو عبد الله(علیهالسلام): «مَنْ قَالَ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مِائَةَ مَرَّةٍ كَانَ أَفْضَلَ النَّاسِ ذَلِكَ الْیَوْمَ عَمَلًا إِلَّا مَنْ زَادَ». صدوق، ثوابالاعمال، ص4؛ همو، التوحید، ص30؛ همو، الخصال، ص594؛ طبرسی، مکارمالاخلاق، ص310.
[3]. صدوق، ثوابالاعمال، ص6 ـ 7؛ همو، التوحید، ص25؛ همو، عیون اخبارالرضا(علیهالسلام)، ج1، ص144 ـ 145.
[4]. عنکبوت، 45.
[5]. اعراف، 201.
[6]. فخر رازی، التفسیرالكبیر، ج1، ص205.
[7]. فخر رازی، التفسیرالكبیر،ج1، ص204. «ای آنکه یاد او شرافت برای یادکنندگان است».
[8]. فخر رازی، التفسیرالكبیر،ج1، ص207.
[9]. زمر، 45.
[10]. انفال، 2.
[11]. لقمان، 25.
[12]. چنانكه همه میدانند انگلیسیها برای تفرقه در عالم اسلام از این حربه ـ مذهبهای اختراعی پروردة دست سیاست ـ استفاده بسیار نموده و عامل بزرگِ تفرقه و اختلاف بودند.
در ایران اگرچه بابیگری و ساختن این مذهب كه بعد و بهزودی منقسم به ازلیگری و بهائیگری و غیر اینها، ساخته روسها بود و آنها عامل پیدایش آن شدند و در مكتب شیخیگری خصوصاً در پیرامون شخصی به نام «سیّد كاظم رشتی» و شاگردانش نفوذ كردند و این مذهب را اختراع نمودند، اما سرانجام سیاست انگلیس این فرقه را زیر چتر حمایت خود گرفت و بهخصوص از فرقه بهایی در كارهای سیاسی و جاسوسی استفاده كرد و در فتح فلسطین در جنگ بینالملل اول این فرقه بهایی علیه اسلام و بر ضرر مسلمین به نفع انگلیس، خدمات مهمّی كرد كه وقتی انگلیسیها این كشور اسلامی را غصب كردند «عبّاس افندی» پسر حسنعلی بهاء را با اعطای لقب «سرّ» (از القابی است كه دولت انگلیس به خدمتگذاران خود میدهد) بهوسیله ژنرال «النبی» پاداش دادند. بعد هم ـ چنانكه میدانیم ـ این فرقه بهائی جاسوس، در اختیار آمریكا قرار گرفت و در مقاصد استعماری و ضدّاسلامی آمریكا همهگونه خوشخدمتی را به ارباب خود در نقاط مختلف انجام دادند مخصوصاً در ایران جاسوسان بهائی از دربار شاه خائن گرفته تا جاهای دیگر نفوذ یافته و خیانتهای بزرگی را به كشور و مردم ایران نمودند. لذا وقتی در اثر انقلاب اسلامی و تشكیل جمهوری اسلامی ایران، آنها از این مشاغل جاسوسی كنار گذارده شده و تا حدّی به حساب خیانتها و سرقتهای آنها از بیتالمال و غیرها رسیدند، كسی كه برای آنها اشك تمساح میریخت و از جریان، سخت نگران بود رژیم آمریكا و شخص ریگان رئیسجمهور وقت آمریكا بود! چون میفهمید كه با قطع ایادی بهائیش از نفوذ در امور كشور، چه منافعی را از دست میدهد؛ و اگر بگوییم نگرانی آمریكا از جلوگیری از ادامه جاسوسی بهائیها به نفع غرب و بهخصوص صهیونیسم در كلّ منطقة خاورمیانه و كشورهای اسلامی و عربی بیشتر از نگرانی آن از جهت گروگانهای آمریكایی بود، شاید مبالغه نباشد.
[13] باری این فرقه و فرقة قادیانیها و اسماعیلیهای آقاخانی ـ اگرچه سابقه پیدایش فرقه اخیر بیشتر از بهائیها و قادیانیهاست ـ همه از عمّال انگلیس و آمریكا بوده و هستند.
فرقة وهّابی و رژیم سعودی نیز بهوسیله انگلیس در عربستان روی كار آمدند و برای خوشخدمتیهایی كه به انگلیسیها در قبال حكومت عثمانی و در مسیر تجزیه این حكومت ـ كه مانعی در راه تسلّط كامل استعمار بر سرزمینهای زیر نظام عثمانی بود ـ كرده بود «شریف حسین» را بااینكه به او هم وعدههایی داده بودند ولی چون دیدند او باز هم نغمة احیای خلافت میزند و با «لامركزی» (بیمركزی) باطناً موافق نیست و اینها با آن مسلك ساختگی و استعماری بیشتر از شریف حسین آماده خیانت میباشند و برای ویرانگری در حرمین شریفین و محو آثار تاریخی و خالیكردن سرزمینهای حرمین از شواهد غیرقابلانكار بر تاریخ اسلام، هر جنایتی را بهمصلحت استعمار مرتكب میشوند، لذا آنها را در حرمین شریفین حكومت دادند و تا این زمان كه ارتش آمریكا، انگلیس و فرانسه و دیگر غربیها و طرفداران صهیونیست برای حمایت از سعودیها و در واقع حفظ موقعیت و نفوذ خود در منطقه، عربستان را اشغال نموده و بهطوررسمی تحتالحمایهبودن رژیم سعودی را ـ كه اگر حمایت آمریكا نباشد دو ساعت هم در حرمین دوام نخواهد آورد ـ به جهانیان اعلام كردند كه عربستان پایگاه دولتهای كفّار علیه اسلام و مسلمین گردید. «إِنَّا لِلهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ».
[14]. كهف، 110.
[15]. کهف، 110.
[16]. كهف، 110. «پس هرکه به لقای پروردگارش امید دارد باید کاری شایسته انجام دهد و هیچکس را در عبادت پروردگارش شریک نکند».
[17]. مؤمنون، 91.
[18]. قصص، 71.
[19]. قصص، 72.
[20]. انبیاء، 22.
[21]. ابوالعزائم مصری، تفسیر اسرارالقرآن، ج2، ص34.
[22]. بقره، 125.
[23]. نقل شده است كه: مرحوم آخوند ملّا محمدکاظم خراسانی پس از سالها بعد از فوت مرحوم میرزای شیرازی(رحمهالله) به سامرا مشرّف شده بود، حلقه دَر خانه مرحوم میرزا را بوسیده و گریسته بود.
[24]. بااینكه این اعمال نیز تحت عنوان تعظیم شعائر یا تقدیر از استاد یا ترحّم به فرزند و غیر اینها مشروع و سنّت است.
[25]. این شعر یا از مجنون است و یا از زبان او گفته شده است.
[26]. نور، 36. «در خانههایی (مانند معابد، مساجد، منازل انبیا و اولیا) خدا رخصت داده كه آنجا رفعت یابد و در آن ذكر نام خدا شود و صبح و شام تسبیح و تنزیه ذات پاك او كنند».
[27]. ابنمردویه اصفهانی، مناقب علی بن ابیطالب(علیهالسلام)، ص284؛ حاکم حسکانی، شواهدالتنزیل، ج1، ص534؛ سیوطی، الدرالمنثور، ج5، ص50.
[28]. انبیاء، 87. «خداوندا، جز تو معبودی نیست؛ منزّهی تو، من از ستمکاران بودم».
[29]. اسراء، 44. «هر موجودی تسبیح و حمد او میگوید ولی شما تسبیح آنها را نمیفهمید».
[30]. نور، 41. «و هریک از آنها نماز و تسبیح خود را میداند».
[31]. اسراء، 44. «ولی شما تسبیح آنها را نمیفهمید».
[32]. بحرانی، مدینة معاجز الأئمة الاثنىعشر، ج2، ص346.
[33]. خزاز قمی، کفایةالاثر، ص172 – 173؛ مجلسی، بحارالانوار، ج36، ص342 – 343.
[34]. بقره، 74. «و پارهای از خوف خدا (از فراز کوه) به زیر میافتد».
[35]. حشر، 21. «و (ای رسول) اگر ما این قرآن (عظیمالشأن) را بر كوه نازل میكردیم مشاهده میكردی كه كوه از ترس خدا خاشع و ذلیل، متلاشی میگشت».
[36]. ذاریات، 20 ـ 21. «در روی زمین برای اهلیقین ادلّه قدرت الهی پدیدار است و هم در نفوس خود شما».
[37]. یوسف، 105. «و این مردم بیخرد چه بسیار بر آیات و نشانههای قدرت حقّ در آسمانها و زمین میگذرند و از آن روی میگردانند».
[38]. نهجالبلاغه، خطبه 109 (ج1، ص210)؛ ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج7، ص194؛ مجلسی، بحارالانوار، ج4، ص318. «پاک و منزّهی تو؛ چقدر بزرگ است آنچه از آفریدههای تو میبینی و چقدر کوچک است بزرگی آن در کنار قدرت و توانایی تو، و چقدر حیرتآور و هولبرانگیز است آنچه که از ملک عظیم و عزّت و سلطنت تو میبینیم و چقدر آن ناچیز و کم است در برابر آنچه که از سلطنت و ملک عظیم تو از ما پنهان شده است، و چقدر فراوان و زیاد است نعمتهای تو در دنیا، و چقدر کوچک و کم است در برابر نعمتهای آخرت».
[39]. ابنطاووس، اقبالالاعمال، ج1، ص345؛ مجلسی، زادالمعاد، ص180؛ محدّث قمی، مفاتیحالجنان، دعای عرفه امامحسین(علیهالسلام).
[40]. طه، 50. «پروردگار ما همان کسی است که به هر موجودی، آنچه لازمة آفرینش اوست داده، سپس هدایت کرده است».