جمعه: 10/فرو/1403 (الجمعة: 19/رمضان/1445)

تعلیقه چهارم:

ممكن است بعضی این پرسش را بنمایند كه در آیه:

(قُلْ یَوْمَ الْفَتْحِ لا یَنفَعُ الَّذِینَ كَفَرُوا إِیمانُهُمْ وَلا هُمْ یُنظَرُونَ)[1]

«(ای رسول ما) بگو: روز پیروزی ایمان‌آوردن سودی به حال کافران نخواهد داشت و به آنها هیچ مهلت داده نمی‌شود».

بنابر این تفسیر، كه چگونه در یوم‌الظهور و یوم‌الفتح، ایمان كفار قبول نمی‌شود و صدها میلیون بشر محكوم به فنا و نابودی خواهند شد، با اینكه كفر بیشتر آنها از راه عناد و لجاج و بعد از ظاهر شدن حقّ به آنها نمی‌باشد و این با عدل خدا چگونه توجیه می‌شود؟

در پاسخ می‌گوییم: سرمنشأ این پرسش در آیه زیر می‌باشد:

(یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّكَ لا یَنفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ)[2]

 

«روزی كه برخی از آیات و دلایل پروردگارت آشكار شود، بر هیچ‌كس ایمانش نفعی نمی‌بخشد اگر قبل از آن ایمان نیاورده باشد».

پاسخ هر دو پرسش این است كه:

اوّلا: ممكن است به همین قرینه عقلیه گفته شود كه مراد از كفاری كه ایمانشان ـ در یوم‌الفتح و روزی كه بعض آیات خدا می‌آید ـ سود نمی دهد، كفاری است كه از روی عناد و لجاج كفر ورزیده باشند، به مصداق آیه:

(وَجَحَدُوا بِها وَاسْتَیْقَنَتْها أَنفُسُهُمْ)[3]

«(وقتی آیات ما بر ایشان نازل شد) با اینكه در پیش خود به آن‌ها یقین داشتند (در عین حال) آن‌ها را انكار كردند».

كه در هنگام ظهور ایمانشان مثل ایمان فرعون است و پذیرفته نمی‌شود; امّا كسانی كه به محض ظاهر شدن حقّ بر آنها ایمان می‌آورند، مشمول این آیات نیستند.

ثانیاً: ممكن است ایمان در این آیات، به معنای اسلام لسانی و اقرار به شهادتین باشد و مقصود این است كه ایمان لسانی در صورتی كه با ایمان و تسلیم قلبی توأم نباشد، پذیرفته نمی‌شود، و این منافات ندارد با اینكه آن حضرت دین جدید ندارد، و مأمور است به احكام اسلام عمل

 

نماید و مثل تمام امّت و سایر ائمه علیهم السلام تابع رسالت حضرت خاتم‌الانبیاء صلی‌الله علیه وآله می‌باشد؛ زیرا وقتی دین جدید می‌شود كه در احكام اسلام این حكم ذکر نشده باشد، در حالی كه از این آیات و آنچه در تفسیر آن‌ها رسیده است و آیاتی كه راجع به منافقین و احكام آنهاست، فهمیده می‌شود كه موضوع احكامی كه برای منافقین ذكر شده و ترتّب بعض آثار ظاهر مثل "حقن دماء" بر اسلام ظاهری آنها، در منافقین قبل از یوم‌الفتح می‌باشد، و منافقین بعد از آن حكم سایر كفّار را دارند. البته این دین جدیدی نیست؛ بلكه عین اسلام است.

ثالثاً: ممكن است گفته شود: كفر در لغت و در قرآن، مفاهیم مختلف دارد، اگرچه همه به ستر و پوشیدن برمی‌گردد. مثلاً یكی از اقسام كفر، كفران نعمت است كه بعضی از اقسامش، موجب كفر اصطلاحی است و اقسام دیگر موضوع احكام خاصّه‌ای كه برای كفّار در شرع معین شده، نمی‌باشد.

بنابراین دعوای ظهور كفر در آیات مذكور، در كفر اصطلاحی كه شامل كسانی هم بشود كه در دل‌هایشان بیماری انكار حقّ نیست، بدون شاهد است و بیشتر از قدر متیقّن را نمی‌توان مستفاد از آیات دانست.

رابعاً: ممكن است گفته شود: كفر كه مفهومش ستر و پوشیدن است، ظاهر در فعل عمدی است كه از شخص به قصد پوشیدن حقّ یا چیز دیگر صادر شود و نسبت به كسانی كه حقّ را به واسطه قصور یا عدم

 

عناد و لجاج نشناخته باشند، اطلاق كفر، مجاز یا مسامحه در لغت است؛ بنابراین می توان گفت: كفاری كه با عدم معاندت قبلی ایمان بیاورند، ایمانشان قبول می‌شود.

گفته نشود: با این بیان، باید كفار فعلی كه كفر جحودی و عنادی ندارند كافر نباشند و محكوم به احكام كفر نگردند؛ زیرا جواب داده می‌شود: نسبت به حكم قبول ایمان، كفار فعلی با كفار غیر‌معاند یوم‌الفتح فرقی ندارند و اگر با سابقه معاندت هم ایمان بیاورند، ایمانشان مقبول است، و ترتّب احكام كافر بر آنها برای این است كه موضوع آن احكام، عدم اقرار به شهادتین است، و حكم به اسلام كه موضوع ترتّب احكام مُسلم بر شخص است، متوقّف بر اقرار به شهادتین است.

بدیهی است مصلحت و منشأ این حكم، فقط كفر جحودی نیست; بلكه مصالح مهم دیگر نیز در آن هست.

و خلاصه اینكه، منافاتی ندارد نظر به بعض اقسام كفر، همه را كافر بگویند و نظر به بعض اقسام دیگر، برخی را در حكم كافر بشماریم. و چون در این‌جا مجال تفصیل و تحقیق بیشتر و ادامه بحث‌های فقهی و كلامی در این موضوع نیست، به همین مقدار اكتفا می‌كنیم.

والله الهادی إلى الحقّ المبین

 

 
[1]. سجده، 29.
[2]. انعام، 158.
[3]. نمل، 14.
نويسنده: 
کليد واژه: