سه شنبه: 29/اسف/1402 (الثلاثاء: 9/رمضان/1445)

18ـ ودیعه پیغمبر(ص)

شبراوی و سبط ابن‌جوزی نقل كرده‎اند كه وقتی زید بن ارقم به ابن‌زیاد اعتراض كرد، و گفت: من در زمانی طولانی می‎دیدم پیغمبر‌(ص)  میان این دو لب را می‎بوسید، زید گریست، و ابن‌زیاد با او درشتی كرد، و او را به كشتن تهدید نمود و گفت: اگر پیر خرفی نبودی، گردنت را می‎زدم.

زید از مجلس ابن‌زیاد برخاست، و می‎گفت: مردم، شما از این پس بندگانید (یعنی باید غلام و بنده بنی‌امیّه و كارگزاران آنها باشید) پسر فاطمه(علیها‌السلام) را كشتید و پسر مرجانه را زمامداری، و حكومت دادید. به خدا نیكان شما را می‎كشند، و بدان شما را بنده می‎سازند. پس دور باد از عزّت، آن‌كس كه راضی به ذلّت و عار گردد. سپس برگشت و به ابن‌زیاد گفت:

حدیثی برای تو بگویم كه خشم تو از آن بیشتر شود: دیدم پیغمبر‌(ص)  حسن را بر ران راستش نشانده بود، و حسین را بر ران چپ.  پس دست خود را بر سر آنها گذارد، و گفت:

«اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَوْدِعُهُمَا إِیَّاكَ وَصَالِحَ الْمُؤْمِنِینَ»؛

«خدایا من این دو و صالح‌المؤمنین (علی) را به تو می‌سپارم».

پس ودیعه رسول خدا در نزد تو چگونه است ای پسر زیاد؟ ابن‌زیاد در خشم شد، و تصمیم به قتل زید گرفت.[1]

و نیز سیوطی و مناوی از طبرانی این دعا را از پیغمبر‌(ص)  روایت كرده‎اند.[2]

 

[1]. شبراوی، الاتحاف، ص17؛ سبط ابن‌جوزی، تذكرة‌الخواص، ص321.

[2]. مناوی، کنوز‌الحقائق، ج1، ص43.

نويسنده: 
کليد واژه: