سه شنبه: 29/اسف/1402 (الثلاثاء: 9/رمضان/1445)

پیشگویی از شهادت امام‌حسین‌(علیه‌السلام) [1]

یكی از معجزات بزرگ و روشن و غیرقابل‌انكار پیغمبر‌(ص)  پیشگویی‌ها و خبرهایی است كه آن حضرت از حوادث آینده داده است كه معتبرترین اسناد و مدارك تاریخی، آن را حفظ كرده و هركس با تاریخ اسلام آشنا شود در آن شبهه و تردید نمی‎نماید.

در زمان ما چون افكار مادّی بر مردم مسلط شده و آشنایی با عوالم غیب كم، و باورها نسبت به حقایق، ضعیف گشته، و همّت‎ها بیشتر متوجّه تجمّل و آرایش ظاهر و بیشتر خوردن و پوشیدن شده، كمتر در اطراف این حقایق فكر و تأمل می‎نمایند. آری، آنچه را این بشر گمراه ماده‎پرست نصب‌العین قرار داده، مسئله خوردن، نوشیدن، پوشیدن، و التذاذ جنسی بردن است، و همین است كه برایش جنگ‌های عمومی و كشتارهای دسته‌جمعی به راه می‎اندازد و هزاران مظالم و جنایات وحشتناك را برای رسیدن به آن مرتكب می‎شود.

بشر زمان ما همه چیز را مقدّمه این سه مسئله قرار داده، و اگر به دروغ و راست دم از آزادی، سیاست، عدالت، قانون، تساوی حقوق، كشور، وطن، تعمیم

 

علم و فرهنگ، تأسیس دانشكده و دانشگاه و كارخانه، صنعت، بد و خوب، ارتجاع و ترقّی می‎زند؛ برای همین است كه در این سه مرحله كامیاب‎تر شود؛ و به همین جهت هم كامیاب نمی‎شود، و هر روز نگرانی‌ها و نابسامانی‌هایش زیادتر می‎گردد.

خوردن و پوشیدن و لذّت جنسی بردن، قدر مشترك بین همه انسان‌ها و حیوان‌ها است ولی این یك قدر مشترك و جامعی نیست كه همه انسان‌ها را دور خود جمع كند و از تجاوز آنها به یكدیگر مانع شود و آتش حرص و آز و زیاده‌خواهی و جاه‎طلبی بشر را فرو بنشاند، این قدر مشترك هرگز نخواهد توانست كسی را از بیشتر بهره‌گرفتن به‌وسیلة دست‌درازی به حقوق دیگران جلوگیری كند.

ما اكنون در مقام بیان زیان تمدّن (منهای انسانیّت) مادّی امروز، و اینكه با شأن و مقام انسان مناسب نیست، و عاجز از انتظام امور بشر و حلّ مشكلات زندگی اوست، نیستیم چون این رشته سر دراز دارد.

غرض ما این است كه بیان كنیم: بشر مادّی غرق در منجلاب مادّیت، و تلاش برای بهره‎گیری، و تمتّع از حظوظ حیوانی است، آن‌چنان در تاریكی‌ها سرگردان شده كه دیده بصیرت او انوار حقایق و خورشیدهای عوالم پشت این پردة مادّه را نمی‎بیند، و اگر هم بعضی نور ضعیفی ببینند آن‌قدر سرگرم و مستغرق امور دنیا هستند كه به‌زودی جای نور را گم می‎كنند، و به سیر در تاریكی‌ها ادامه می‎دهند.

فهم و درك بشر معاصر عالی است، و لذا گاهی از همان انسان‌های مادّی كه افكار و آرای مادّی آنها را احاطه كرده و مظاهر مادّیات، چشمشان را خیره ساخته، حقایقی بلند تراوش می‎كند؛ اما مادّیات و جلوات مادّه و وسایل طغیان قوای حیوانی به‌قدری زیاد شده كه تراوش آن حقایق اثر قاطع نمی‎كند، و پرده‎های ضخیمی را كه جلوی بصیرت‌ها كشیده شده پاره نمی‎سازد. اگر این پرده‎های ضخیم در میان نبود و اكثریت مردم امروز از ملكات عالی اخلاقی

 

بهره‎مند بودند، و اگر راهنمایی‌های اخلاقی صحیحی به این بشر می‎شد حتماً با وسایل صناعی فعلی توأم با اخلاق و معنویّات خرد‌پسند، دنیا، در نهایت آرامی و امن و امان بود.

برای اینكه بشر راهنمایی‌های انبیا را باور كند دلائل اطمینان‌بخش معقول بسیاری است كه مطالعه و دقّت در تاریخ آنها ما را به آن دلائل محكم و استوار هدایت می‎نماید. اگرچه جزئیّات تاریخ انبیای گذشته بلكه كلیّات حالات بسیاری از آنها مضبوط و محفوظ نمانده است و آنچه هم باقی مانده مورد اعتماد محقّقین نمی‎باشد، اما تاریخ حیات پیغمبر اسلام و ائمه(علیهم‌السلام) و اوصیای آن حضرت و تربیت‌شدگان مكتب قرآن از همه جهت روشن، و با مدارك معتبر، محفوظ و ثابت مانده است و دانشمندان و اهل تحقیق به سهولت و آسانی می‎توانند به حقایق بزرگ و ارزنده راجع به نبوّت و وحی و هدف انبیا از روی مدارك و مآخذ اسلامی دست یابند.

حالات و اخلاق پیغمبر اسلام‌(ص)  و چگونگی معاشرت، صلح و جنگ و سایر نواحی حیات آن حضرت، تاریخ زندگی پدر و مادر و اجداد و جدّات و خویشاوندان، قوم و قبیله و صحابه او همه محفوظ و معلوم است و قسمت‌هایی از آن در اعتبار، مافوق نقل یك تاریخ معتبر و مورد اعتماد است؛ زیرا یا با شواهد و قرائنی توأم است كه برای انسان یقین حاصل می‎شود مثل كسی كه آن زمان را درك كرده و در آن عصر زندگی كرده است و یا كثرت راویان و نقل‌كنندگان، آن را به حدّ تواتر رسانیده است، این یك موضوعی است كه هرچه مطالعات تاریخی انسان بیشتر شود بیشتر صحّت آن را باور می‎نماید، ازجمله این قسمت‌ها كه با موضوع بحث ما ارتباط دارد خبرهای غیبی آن حضرت است.

بدون شك، پیغمبر اسلام‌(ص)  از حوادث آینده و امور غیبی خبر داده و همان‌طور هم كه خبر داده واقع شده است. برای هركس كه به تاریخ اسلام رجوع كند، جای

 

تردید باقی نمی‎ماند كه پیامبر‌(ص)  از غیب و وقایعی كه در حیات خود آن حضرت و بعد از رحلتش اتّفاق افتاد خبر داد، نه در یك مورد و دو مورد و ده مورد؛ بلكه در بیش از ده‎ها و صدها مورد و این اخبار هم به شواهد و قرائن یقین‌آور، ثابت و مسلّم است، و هم به تواتر معلوم و محرز است. به‌طور نمونه، یكی از این خبرها كه هیچ‌گونه احتمال اشتباه و دروغ در آن نمی‎رود خبر پیغمبر‌(ص)  از قتل عمّار است.

هرچه آدمی شكّاك و دیرباور باشد، خبر پیغمبر اسلام‌(ص)  را از كشته‌شدن عمّار كه هم به‌تصریح ابن‌حجر و غیر او متواتر[2] و هم شواهد و قرائن قطع‌آور با آن ضمیمه است باور خواهد كرد.

كتاب‌های سیره و حدیث و تراجم صحابه و كتب دیگر، همه نقل كرده‎اند كه پیغمبر‌(ص)  به عمّار فرمود:

«تَقْتُلُكَ الْفِئَةُ الْبَاغِیَةُ»؛

«تو را گروه ستمكار و منحرف از حقّ می‎كشند».

این جمله را پیغمبر‌(ص)  در هنگام بنای مسجد مدینه، در وقت حفر خندق كه عمّار بیش از دیگران كار می‎كرد، و در مواقع دیگر، مكرّر فرموده است، و در بعضی طرق به این‌گونه روایت شده:

«تَقْتُلُكَ الْفِئَةُ الْبَاغِیَةُ تَدْعُوهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ، وَتَدْعُوكَ اِلَی النَّارِ».[3]

و بعضی الفاظ دیگر آن، این است كه:

«تَقْتُلُكَ الْفِئَةُ الْبَاغِیَةُ، وَقَاتِلُكَ فِی النَّارِ».

 

و در بعضی طرق دیگر چنین است كه:

«تَقْتُلُ عَمَّارَاً الْفِئَةُ الْبَاغِیَةُ».[4]

این خبر میان تمام مسلمانان حتّی منافقین مشهور و معروف بود. وقتی عمّار در جنگ صفین در ركاب حضرت شاه ولایت علی‌(علیه‌السلام)  به شهادت رسید، عمروعاص ناراحت و بیمناك نزد معاویه آمد و گفت: عمّار كشته شد!

معاویه گفت: عمّار كشته شده، مگر چه شده؟

عمروعاص گفت: شنیدم پیغمبر‌(ص)  می‎فرمود:

«تَقْتُلُ عَمَّارَاً الْفِئَةُ الْبَاغِیَةُ».

معاویه كه در بی‌آزرمی و نداشتن شرم و حیا بی‎نظیر بود بااینكه می‎دانست عمروعاص جواب او را نمی‎پذیرد، برای اینكه لشكرش را در گمراهی نگاه دارد گفت: عمّار را كسی كشت كه او را از خانه‎اش بیرون آورد. وقتی این پاسخ به عرض علی‌(علیه‌السلام)  رسید فرمود: «پس به گفته معاویه، حمزه را رسول خدا كشته است، زیرا پیغمبر‌(ص)  او را به جهاد برد».[5]

وقتی عمّار كشته شد، خزیمة بن ثابت (ذوالشّهادتین) شمشیر از غلاف كشید، و در ركاب علی‌(علیه‌السلام)  جهاد كرد تا كشته شد درحالی‌كه تا آن وقت بااینكه در

 

لشكرگاه علی‌(علیه‌السلام)  بود دست به استعمال اسلحه نزده بود، و از جنگ خودداری می‎كرد، وقتی عمّار كشته شد با كمال اطمینان‌خاطر و بصیرت تمام در ركاب علی‌(علیه‌السلام)  شهادت را استقبال كرد، زیرا می‎گفت: شنیدم از پیغمبر‌(ص)  كه فرمود:

«عَمَّارٌ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِیَةُ».[6]

«ذوالكلاع» كه یكی از فرماندهان، و امرای سپاه معاویه بود، و بر چهارهزار نفر سوار امیر بود یك روز به معاویه گفت: چگونه با علی‌(علیه‌السلام)  و عمّار جنگ می‌کنید؟

گفت: عمّار به ما باز می‎گردد و با ما كشته می‎شود. اتّفاقاً ذوالكلاع پیش از عمّار كشته شد وقتی عمار شهید شد معاویه گفت: اگر ذوالكلاع زنده بود اكنون نیمی از سپاه ما را به‌سوی علی می‎برد.[7]

ما وقتی به كتب تاریخ و حدیث مراجعه می‎كنیم، همچنان كه در اصل وجود عمّار و پدر و مادر او شك نمی‎نماییم در این خبری هم كه راجع به قتل عمّار است شك نمی‎نماییم، و همان‌طور كه یقین داریم عمّار در جنگ صفّین به دست سپاهیان معاویه كشته شد یقین هم داریم كه پیغمبر از شهادت او خبر داده و معاویه و عمروعاص به آن اعتراف و اقرار داشته‎اند.[8]

 

نظیر این خبر، اخبار غیبی دیگر نیز از پیغمبر‌(ص)  مشهور و مسلّم است، مثل خبر آن حضرت به اینكه اوّل كسی كه از اهلش به او ملحق می‎شود فاطمه(علیها‌السلام) است، و مثل خبر از قیام عایشه، و نیاح سگان حوئب بر او، و خبر از جهاد علی‌(علیه‌السلام)  با ناكثین و قاسطین و مارقین، و خبر از شهادت علی‌(علیه‌السلام)  و خبر از ارتداد جمعی از صحابه، و خبر از فتوحات مسلمین، و اخبار دیگر كه ما در اینجا به همین مقدار اكتفا می‎كنیم و اضافه می‎نماییم كه این، برهان و دلیل استوار و پایداری است كه یك نفر بشر كه نزد كسی درس نخوانده خبرهایی از غیب بدهد كه بعد از سی، چهل و شصت سال بلكه هزار سال و كمتر و بیشتر آنچه خبر داده واقع شود.

اگر كسی اهل ایمان و باور باشد، همین یك موضوع كه در تاریخ حیات پیغمبر اسلام‌(ص)  تجلّی دارد برای او كافی است، و همین اخبار غیبی برهان نبوّت آن حضرت و سایر انبیا و تضمین‌كننده صحّت اساس نبوّات است.

یكی از خبرهای غیبی پیغمبر اكرم‌(ص)  خبرهایی است كه از شهادت سیدالشهدا‌(علیه‌السلام)  داده‎اند كه علاوه بر آن‌همه احادیثی كه از طرق متعدّد شیعه روایت شده در تواریخ و كتب حدیث و تراجم اهل‌سنّت نیز روایات بسیاری نقل شده كه هم قرائنی یقینی‌بودن و صحّت آن اخبار را تأیید و ثابت می‎سازد، و هم به‌حسب معنا و مضمون در حدّ تواتر بلكه مافوق تواترند.

قسمتی از این احادیث را پیش از این در موارد دیگر یادآور شده‎ایم در اینجا نیز چند حدیث دیگر از مصادر بسیار معتبر اهل‌سنّت نقل می‎نماییم:

1. ابن‌سعد[9] و طبرانی[10] از عایشه روایت كرده‎اند كه پیغمبر‌(ص)  فرمود:

 

«أَخْبَرَنِی جِبْرَئِیلَ أَنَّ ابْنِیَ الْحُسَیْنَ یُقْتَلُ بَعْدِی بِأَرْضِ الطَّفِّ، وَجَاءَنِی بِهَذِهِ التُرْبَةِ فَأَخْبَرِنی أَنَّ فِیهَا مَضْجَعَهُ»؛

«جبرئیل به من خبر داد كه پسرم حسین بعد از من، در زمین طف، کشته می‌شود و این خاك را برایم آورد و خبر داد كه خوابگاه او در آن خاک است».

و این حدیث را مفصّل‎تر از این ملّا، هم روایت كرده، و خلیلی در ارشاد هم آن را از عایشه، و امّ‌سلمه به این لفظ روایت كرده است:

«إِنَّ جِبْرَئِیلَ أَخْبَرَنِی أَنَّ ابْنِیَ الْحُسَیْنَ یُقْتَلُ وَهَذِهِ تُرْبَةُ تِلْكَ الْأَرْضِ».[11]

و در طریق دیگر از عایشه روایت است كه:

«إِنَّ جِبْرَئِیلَ أَرَانِیَ التُّرْبَةَ الَّتِی یُقْتَلُ عَلَیْهَا الْحُسَیْنُ فَاشْتَدَّ غَضَبُ اللهِ عَلَی مَنْ یَسْفِكُ دَمَهُ».[12]

2. ابوداوود، و حاكم از امّ‌الفضل دختر حارث روایت كرده‎اند كه، پیامبر‌(ص)  فرمود:

«أَتَا جِبْرَئِیلُ فَأَخْبَرَنِی أَنَّ اُمَّتی سَتَقْتُلُ ابْنِی هَذَا، یَعنِی: الْحُسَیْنَ وَأَتَانِی تُرْبَةً مِنْ تُرْبَةٍ حَمْرَاءَ»؛[13]

«جبرئیل نزد من آمد، و به من خبر داد كه امّت من پسرم (حسین) را می‎كشند، و خاكی از خاك سرخ برایم آورد».

 

3. طبرانی و ابویعلی از زینب بنت جحش از رسول خدا‌(ص)  روایت كرده‎اند كه، فرمود:

«إِنَّ جِبْرَئِیلَ أَتَانِی وَأَخْبَرَنِی أَنَّ ابْنِی هَذَا تَقْتُلُهُ اُمَّتی فَقُلْتُ: فَأَرِنِی تُرْبَتَهُ فَأَتَانِی بِتُرْبَةٍ حَمْرَاءَ»؛[14]

«جبرئیل نزد من آمد و به من خبر داد كه این پسرم یعنی حسین را امّت من می‎كشند. گفتم تربت او را به من نشان ده، پس تربت سرخی برایم آورد».

4. احمد بن حنبل روایت كرده كه پیغمبر‌(ص)  فرمود:

«لَقَدْ دَخَلَ عَلَیَّ الْبَیْتَ مَلَكٌ لَمْ یَدْخُلْ عَلَیَّ قَبْلَهَا فَقَالَ لِی: إِنَّ ابْنَكَ هَذَا حُسَیْناً مَقْتُولٌ، وَإِنْ شِئْتَ أَرَیْتُكَ مِنْ تُربَةِ الْأَرْضِ الَّتِی یُقْتَلُ بِهَا قَالَ: فَأَخْرَجَ تُرْبَةً حَمْرَاءَ»؛[15]

«فرشته‎ای در همین خانه بر من وارد شد كه پیش از این بر من وارد نشده بود، گفت: این پسرت حسین کشته خواهد شد و اگر بخواهی تربت آن زمینی را كه در آن كشته می‎شود به تو نشان می‎دهم، پس خاك سرخی را بیرون آورد».

5. ابن‌سعد از امّ‌سلمه روایت كرده كه رسول خدا‌(ص)  فرمود: «جبرئیل به من خبر داد فرزندم حسین را در زمین عراق می‎كشند. گفتم خاك زمینی را كه در آن كشته می‎شود به من نشان بده. پس آورد و گفت: و این است تربت او».[16]

و ابن‌عساكر از امّ‌سلمه به این لفظ حدیث دارد:

 

«إِنَّ جِبْرَئِیلَ أَخْبَرَنِی أَنَّ ابْنِی هَذَا یُقْتَلُ وَأَنَّهُ اشْتَدَّ غَضَبُ اللهِ عَلَی مَنْ یَقْتُلُهُ».[17]

6. ابن‌سعد از شعبی روایت كرده كه گفت:

آنگاه كه علی‌(علیه‌السلام)  به صفین می‎رفت گذرشان به كربلا افتاد، و به محاذی نینوا ـ كه دهی در كنار فرات است - رسید، ایستاد و از نام آن زمین پرسید گفته شد: كربلا است. پس گریست آن‌قدر كه زمین از اشك چشمش تر شد (و به ‌روایت عبداللّه بن یحیی از پدرش كه در التزام ركاب علی‌(علیه‌السلام)  بود، فرمود:

«صَبْراً یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ، صَبْراً یَا أَبَا عبْدِ الله، صَبْراً یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ بِشَاطِئِ الْفُرَاتِ».[18]

پس فرمود وارد شدم بر پیغمبر‌(ص)  درحالی‌كه آن حضرت گریه می‎كرد، از سبب گریه پرسیدم فرمود:

«كَانَ عِنْدِی جِبْرَئِیلُ آنِفاً وَأَخْبَرَنِی أَنَّ وَلَدِیَ الْحُسَیْنَ یُقْتَلُ بِشَاطِئِ الْفُرَاتِ بِمَوْضِعٍ یُقَالُ لَهُ كَرْبَلَاءُ، ثُمَّ قَبَضَ جِبْرَئِیلُ قَبْضَةً مِنْ تُرَابٍ شَمَّنِی إِیَّاهُ فَلَمْ أَمْلِكْ عَیْنَیَّ أَنْ فَاضَتَا»؛[19]

«جبرئیل کمی جلوتر نزد من بود، و به من خبر داد كه فرزندم حسین در کنار رود فرات كشته می‎شود در موضعی كه به آن كربلا گفته می‎شود. سپس جبرئیل یك مشت از خاكی گرفت، و به مشام من رسانید پس نتوانستم خودداری کنم و دیدگانم را از ریختن اشك نگاه دارم».

 

احمد بن حنبل و ابن‌ضحّاك هم این حدیث را از علی‌(علیه‌السلام)  روایت كرده‎اند، و عبداللّه بن یحیی نیز چنان‌كه گفته شد از پدرش، از علی‌(علیه‌السلام)  روایت نموده است.

7. خوارزمی روایت كرده كه ابوعلی سلامی بیهقی در تاریخ خود نقل كرده كه پیغمبر‌(ص)  به حسین‌(علیه‌السلام)  فرمود:

«إِنَّ لَكَ فِی الْجَنَّةِ دَرَجَةً لَا تَنالُهَا إِلَّا بِالشَّهَادَةِ»؛

«به‌درستی‌كه برای تو در بهشت درجه‎ای است كه به آن نمی‎رسی مگر به شهادت».

ابوعلی سلامی گفت: پس حسین در وقتی‌كه سپاه دشمن برای جنگ با آن حضرت اجتماع كردند می‎دانست كه كشته می‎شود ازاین‌جهت صبر كرد، و جزع و ناشكیبایی ننمود تا به سعادت شهادت رسید، فاضل‎ترین سلام‌ها بر او باد.[20]

8. سبط ابن‌جوزی روایت كرده چون حسین‌(علیه‌السلام)  به زمین كربلا رسید پرسید: این زمین چه نام دارد؟ گفتند: كربلا، و نینوا هم به آن گفته می‎شود كه نام دهی است در آن.

حسین‌(علیه‌السلام)  گریست و فرمود: كرب است و بلاء. امّ‌سلمه به من خبر داد كه جبرئیل نزد رسول خدا‌(ص)  بود، و تو با من بودی، پیغمبر فرمود: بگذار پسرم را، پس تو را گرفت و در دامن خود گذارد. جبرئیل گفت: او را دوست می‎داری؟ فرمود: آری.

گفت: امّت تو او را خواهند كشت، و اگر بخواهی زمینی را كه در آن كشته می‎شود به تو نشان می‎دهم. پس جبرئیل زمین كربلا را به پیغمبر‌(ص)  نشان داد.

چون به حسین‌(علیه‌السلام)  گفته شد اینجا زمین كربلا است آن را بویید، و فرمود: «این است زمینی كه جبرئیل به پیغمبر‌(ص)  خبر داد كه من در آن كشته می‎شوم».[21]

 

و در روایت دیگر است كه یك مشت از آن را برداشت و بویید،[22] و نظیر این حدیث را ابن‌سعد در طبقات از واقدی نقل كرده است.[23]

 ابن‌بنت منیع نیز دو حدیث در این باب از امّ‌سلمه دارد.[24]

9. طبری، ابن‌اثیر و دیگران از «فزاره» نقل كرده‎اند كه، گفت: زهیر بن قین بجلی كه از طرف‌داران عثمان بود در همان سالی كه حسین‌(علیه‌السلام)  به‌سوی عراق حركت نمود، به حج خانه خدا رفته بود كه در بازگشت بین راه به حسین‌(علیه‌السلام)  برخورد، چون دوست عثمان بود كراهت داشت كه با حسین‌(علیه‌السلام)  همراه باشد، و در یك منزل فرود آید.

در یكی از روزها ناچار شد در منزلی كه حسین‌(علیه‌السلام)  فرود آمده بود فرود آید.

فزاره گفت: در بین آنكه مشغول صبحانه بودیم ناگهان فرستادة حسین‌(علیه‌السلام)  آمد و گفت:

زهیر! ابوعبدالله مرا فرستاده كه نزد آن حضرت بیایی (از این پیغام) هركس لقمه‎ای در دستش بود گذارد و مبهوت شدیم، زیرا كراهت داشتیم كه زهیر نزد آن حضرت برود.

دیلم دختر عمرو، زن زهیر گفت: سبحان الله! پسر رسول خدا‌(ص)  می‎فرستد تو را می‎طلبد و تو نمی‎روی؟

زهیر با كراهت رفت. طولی نكشید كه برگشت درحالی‌كه شادمان و رویش تابان بود و خیمه خود را نزد خیمه‎های حسین‌(علیه‌السلام)  زد و گفت:

من تصمیم گرفتم كه همراه حسین‌(علیه‌السلام)  باشم تا جانم را فدای او كنم، و از او دفاع كنم. زنش با او وداع كرد و گفت: خدا به تو خیر بدهد از تو می‎خواهم كه در قیامت پیش جدّ حسین(علیه‌السلام) مرا را یاد كنی.

 

زهیر با اصحابش گفت: هركس از شما می‎خواهد از من پیروی كند، وگرنه این آخرین دیدار من با شماست، و من شما را به حدیثی خبر می‎دهم: ما، در «بلنجر» كه از شهرهای تركستان است به جهاد رفته بودیم، خداوند فتح را نصیب ما كرد، و غنیمت‎هایی به ما رسید، فرحناك شدیم سلمان فارسی به ما گفت:

«إِذَا أَدْرَكْتُمْ شَبَابَ آلِ مُحَمَّدٍ فَكُونُوا أَشَدَّ فَرَحَاً بِقِتَالِكُمْ مَعَهُمْ مِمَّا أَصَبْتُمْ مِنَ الْغَنَائِمِ»؛

«وقتی جوانان آل محّمد را دریافتید به جهاد همراه آنها، شادمان‎تر باشید از این که غنائمی به شما برسد».

من شما را به خدا سپردم؛ سپس ملازم خدمت سیّدالشهدا‌(علیه‌السلام)  گشت تا در ركاب آن حضرت شهید شد.

و عبارت كامل ابن‌اثیر این است كه:

«إِذَا أَدْرَكْتُمْ سَیِّدَ شَبَابِ آلِ مُحَمَّدٍ فَكُونُوا أَشَدَّ فَرَحَاً بِقِتَالِكُمْ مَعَهُ بِمَا أَصَبْتُمُ الْیَوْمَ مِنَ الْغَنَائِمِ».

و طبری به‌جای سلمان فارسی، سلمان باهلی ذكر كرده است و ظاهر این است كه باهلی صحیح است، زیرا سلمان باهلی در بلنجر به قتل رسید.[25]

10. ابن‌اثیر از غرفه ازدی كه از اصحاب پیغمبر‌(ص)  و اهل صفّه است، روایت نموده كه گفت: در شأن علی‌(علیه‌السلام)  شكّی در من پیدا شد، پس با آن حضرت به سمت شاطئ‌الفرات بیرون رفتم. علی‌(علیه‌السلام)  از راه به‌سوی دیگر رفت و در مكانی ایستاد و ما هم در گرد آن حضرت ایستادیم، پس با اشاره دست فرمود:

 

«هَذَا مَوْضِعُ رَوَاحِلِهِمْ، وَمَنَاخُ رِكَابِهِمْ، وَمُهَرَاقُ دِمَائِهِمْ بِأَبِی مَنْ لَا نَاصِرَ  لَهُ فِی الْأْرضِ وَلَا  فِی السَّمَاءِ إِلَّا اللهُ»؛[26]

«اینجا جایگاه شتران آنها و خوابگاه سواره‌های آنها، و جای ریخته‌شدن خون آنهاست، پدرم فدای آن‌كس كه برای او در زمین و آسمان یاوری غیر از خدا نیست».

(غرفه گفت) وقتی حسین‌(علیه‌السلام)  شهید شد، رفتم تا رسیدم به مكانی كه آن حضرت و یارانش در آن كشته شده بودند، دیدم همان مكانی است كه علی‌(علیه‌السلام)  خبر داده بود، خطا نكرده بود چیزی را، گفت: پس آمرزش خواستم از خدا از آن شكّی كه كرده بودم، و دانستم كه علی‌(علیه‌السلام)  اقدام نكرد مگر به آنچه عهد شده بود به‌سوی او در آن.

11. از سوید بن غفله حدیث شده است كه، مردی به حضرت امیرالمؤمنین‌(علیه‌السلام)  عرض كرد: از وادی‌القری عبور كردم، خالد بن عرفطه در آنجا مرده بود و برای او استغفار كردم (گفت آیا برایش استغفار كنم؟).

حضرت فرمود: «او نمرده و نمی‎میرد تا اینكه لشكر گمراهی را فرمانده شود، و عَلَم‌دار آن لشكر حبیب بن حمار خواهد بود».

مردی برخاست و عرض كرد: یا امیرالمؤمنین! من دوست تو هستم؛ و من حبیب بن حمارم!

فرمود: «تو پرچم‌دار او خواهی بود، و با آن عَلَم از همین در وارد می‎شوی» و اشاره كرد به‌سوی دری كه روبه‌روی آن حضرت بود.

پس اتّفاق افتاد كه ابن‌زیاد عمر بن سعد را به جنگ حسین‌(علیه‌السلام)  فرستاد و در مقدمه لشكر او خالد بن عرفطه را قرار داد و عَلَم‌دار او حبیب بن حمار بود، و از همان در وارد مسجد كوفه شد.[27]

 

12. ملّا روایت كرده است كه علی‌(علیه‌السلام)  عبور كرد به مكان قبر حسین‌(علیه‌السلام)  فرمود:

«هَیهُنَا مَنَاخُ رِكَابِهِمْ، وَهَیهُنَا مَوْضِعُ رِحَالِهِمْ، وَهَیهُنَا مُهْرَاقُ دِمَائِهِمْ. فِتْیَةٌ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ یُقْتَلُونَ بِهَذِهِ الْعَرْصَةِ تَبْكِی عَلَیْهِمُ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ»؛[28]

«اینجا خوابگاه شتران سوارة آنها، و اینجا جای انداختن بار سفر ایشان و اینجا محل ریخته‌شدن خون آنهاست. جوانمردانی از آل محمّد در این میدان كشته می‎شوند كه آسمان و زمین بر آنها گریه می‌کند».

و حافظ عبدالعزیز جنابذی در معالم العترةالطاهره این حدیث را با اندكی اختلاف در بعضی الفاظ، از اصبغ از علی‌(علیه‌السلام)  روایت كرده است.[29]

13. ابوحنیفه دینوری می‎گوید: چون حسین‌(علیه‌السلام)  و اصحابش وارد كربلا شدند، و حرّ و سپاهیانش برابر آن حضرت ایستادند، و مانع از سیر و رفتن آنها شدند.

حرّ گفت: در همین مكان فرود آی، زیرا فرات نزدیك است.

حسین‌(علیه‌السلام)  فرمود: این مكان چه نام دارد؟

گفتند: كربلا.

فرمود: صاحب كرب و بلا است. پدرم وقتی به صفین می‎رفت، گذرش به همین مكان افتاد، و من با او بودم، ایستاد و از اسم این زمین پرسید. پس خبر دادند او را به اسم آن، فرمود: اینجا خوابگاه شتران آنها، و اینجا محلّ ریختن خون آنان است، پس سؤال شد از آن حضرت از معنای این كلام؛ فرمود:

«ثِقْلٌ لِآلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ یَنْزِلُونَ هَیهُنَا».[30]

 

و دمیری به جای (ثقل) (نفر) روایت كرده است.[31]

14. حسن بن كثیر، و عبد خیر روایت كرده‎اند كه چون علی‌(علیه‌السلام)  به كربلا رسید ایستاد، گریه كرد و فرمود:

«بأَبِیهِ اُغَیْلِمَةً یُقْتَلُونَ هَیهُنَا هَذَا مَنَاخُ رِكَابِهِمْ، وَهَذَا مَوْضِعُ رِحَالِهِمْ هَذَا مَصْرَعُ الرَّجُلِ»؛[32]

«پدرم فدای جوانانی كه در اینجا كشته می‎شوند. اینجا خوابگاه سواره‌های آنها، و اینجا جای گذاشتن بار سفر آنهاست، و این جاست جای به خاک افتادن و قتلگاه آن بزرگ‌مرد (یعنی حسین‌(علیه‌السلام) )».

15. دیلمی از معاذ روایت كرده كه رسول خدا‌(ص)  فرمود:

«نُعِی إِلَیَّ الْحُسَیْنُ، وَاُتِیتُ بِتُرْبَتِهِ، وَأُخْبِرْتُ بِقَاتِلِهِ»؛[33]

«خبرداده شدم به شهادت حسین، و تربت او برایم آورده شد و از كشندة او خبر داده شدم».

16. ابن‌عساكر از ابن‌عمرو روایت نموده كه پیغمبر‌(ص)  فرمود:

«لَا بَارَكَ اللهُ فِی یَزیِدَ الطَّعَّانِ اللَّعَّانِ أمَا إِنَّهُ نُعِیَ اِلَیَّ حَبِیبِی وَسَخِیلِی حُسَیْنٌ اُتِیتُ بِتُرْبَتِهِ، وَرَأَیْتُ قَاتِلَهُ أمَا إِنَّهُ لَا یُقْتَلُ بَیْنَ ظَهْرَانِی قَوْمٍ فَلَا یَنْصُرُوهُ إِلَّا عَمَّهُمُ اللهُ بِعِقَابٍ»؛[34]

«خدا خیر ندهد یزید آتش‌افروز فتنه و جنگ لعین را، آگاه باش خبر شهادت حبیبم و فرزندم حسین را به من دادند، و

 

تربتش را برایم آوردند، قاتل او را دیدم، آگاه باش كه حسین كشته نشود در میان مردمی كه او را یاری نكنند مگر آنكه خداوند همه آنها را عقاب فرماید».

17. ابن‌عساكر از علی‌(علیه‌السلام)  روایت نموده كه به عمر بن سعد فرمود:

«كَیْفَ أَنْتَ إِذَا أَقَمْتَ مَقَاماً تُخَیَّرُ فِیهِ بَیْنَ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ فَتَخْتَارُ النّارَ»؛[35]

«چگونه‎ باشی وقتی كه در جایگاهی بایستی كه تو را میان بهشت و آتش مخیّر کنند و تو آتش را برگزینی؟».

18. بیهقی روایت كرده كه پیغمبر‌(ص)  خبر داد به شهادت حسین‌(علیه‌السلام)  در طفّ كه مكانی است نزدیك كوفه و به كربلا شناخته می‎شود.[36]

19. ابن‌ابی‌الحدید درضمن خبری روایت كرده كه حضرت امیرالمؤمنین‌(علیه‌السلام)  به تمیم بن اسامة بن زهیر تمیمی درحالی‌كه پسرش حصین طفل شیرخواره بود خبر داد كه او از قاتلین حسین و از تحریص‌كنندگان بر قتل او خواهد بود، و همان‌گونه كه حضرت علی‌(علیه‌السلام)  خبر داد، حصین بن تمیم بزیست تا عبیدالله او را به ریاست شهربانی منصوب ساخت، و هم او را روز تاسوعا به كربلا فرستاد تا عمر بن سعد را به جنگ حسین‌(علیه‌السلام)  مأمور سازد، و او را از تأخیری كه در كار جنگ نمود بیم دهد.[37]

20. همچنین ابن‌ابی‌الحدید درضمن اخبار امیرمؤمنان علی‌(علیه‌السلام)  به مغیبات، روایت كرده كه به براء بن عازب فرمود:

 

«أَ یُقْتَلُ الْحُسَیْنُ وَأَنْتَ حَیٌّ فَلَا تَنْصُرُهُ»؛

«آیا حسین کشته شود درحالی‌که تو زنده باشی و او را یاری نکنی».

براء گفت:

«لَا كَانَ ذَلِكَ یَا أَمیرَ الْمُؤمِنِینَ»؛

«این کار نخواهد شد ای امیرالمؤمنین».

وقتی امام‌حسین‌(علیه‌السلام)  شهید شد براء این خبر غیبی امیرالمؤمنین‌(علیه‌السلام)  را یاد می‎كرد و حسرت می‎خورد كه چرا در كربلا حاضر نشد، و در راه حسین سعادت شهادت نیافت.[38]

21. خوارزمی نقل كرده كه وقتی امیرالمؤمنین ‌(علیه‌السلام)  به صفین می‎رفت به ابن‌عبّاس فرمود: آیا میدانی این بقعه چیست؟

گفت: نه.

فرمود: اگر آن را می‎شناختی مانند من می‎گریستی. سپس به‌شدّت گریست و فرمود: مرا با ابی‌سفیان چه افتاد. پس به حسین‌(علیه‌السلام)  توجّه كرد، و فرمود: پسرم! صبر كن كه پدرت از اینها دید آنچه را تو پس از او خواهی دید.[39]

22. یعقوبی می‎گوید: اوّل‌كسی كه بانگ ناله‎اش در مصیبت حسین‌(علیه‌السلام)  در مدینه بلند شد، امّ‌سلمه همسر پیغمبر‌(ص)  بود؛ زیرا پیغمبر‌(ص)  شیشه‎ای كه در آن تربتی بود به او داده و به او فرموده بود: جبرئیل به من اعلام كرده كه امّت من حسین را می‎كشند، و این تربت را به من داده، و به امّ‎سلمه فرمود: وقتی این خاك خون تازه گردید، بدان حسین كشته شده است. آن خاك نزد امّ‎سلمه بود (تا وقتی حسین به عراق حركت كرد) امّ‎سلمه همواره در آن نظر می‎كرد وقتی دید آن خاك، خون شده، فریاد زد:

 

«وَاحُسَیْناه وَا إِبْنَ رَسُولِ اللهِ».[40]

زن‌ها از هر سو بانگ‎شان به ناله بلند شد تا آنكه مدینه پر از شیون و ضجّه شد به‌طوری‌كه مانند آن هرگز شنیده نشده بود.[41]

این حدیث را ابن‌حجر از ملا و ابن‌احمد در زیاده مسند با مختصر تفاوت نقل كرده و روایت كرده كه آن خاک، تربت زمین قتلگاه آن حضرت بود.[42]

از این‌گونه اخبار از پیغمبر‌(ص)  و امیرالمؤمنین‌(علیه‌السلام)  بسیار است و معلوم می‎شود كه شهادت بر حسین‌(علیه‌السلام)  نوشته شده و یكی از فضایل بزرگ و افتخارات آن حضرت و آل محمّد(علیهم‌السلام) شهادت او بوده است.

 

 

[1]. بعد از نوشتن این فصل، مقاله‎ای از دانشمند فیزیك‎دان «رابرت موریس پیچ» تحت عنوان «یك آزمون نتیجه‌بخش» در كتاب اثبات خدا (ص25)؛ به نظر رسید كه وجود خدا را براساس پیشگویی‌های پیامبران اثبات نموده است. اگر این مرد دانشمند كه دارای سی‌وهفت اختراع ثبت شده و موفّق به دریافت جایزه‎های باارزش علمی گردیده، از تاریخ اسلام و پیشگویی‌های پیغمبر و ائمه(علیهم‌السلام) آگاهی داشت، ایمانش به خدا استوارتر می‎شد.

[2]. ابن‌عبدالبر، الاستیعاب، ج3، ص1140؛ ابن‌حجر عسقلانی، الاصابه، ج4، ص474.

.[3] «تو را گروه ستمکار و منحرف از حقّ می‌کشند؛ تو آنها را به‌سوی بهشت دعوت می‌کنی و آنها تو را به‌سوی جهنّم می‌خوانند».

[4]. حلبی، السیرة‌الحلبیه، ج2، ص101؛ ابن‌اثیر جزری، اسدالغابه، ج2، ص‌114؛ ج4، ص‌47؛ ابن‌حجر عسقلانی، الاصابه، ج2، ص240؛ ابن‌عبدالبر، الاستیعاب، ج2، ص448؛ سیوطی، الجامع‌الصغیر، ج2، ص178؛ ابن‌ابی‌الحدید (شرح نهج‌البلاغه، ج8، ص17به بعد) از كتاب تاریخ صفین نصر بن مزاحم حكایتی نقل كرده كه از آوردن آن در اینجا ـ چون موجب تطویل است ـ معذوریم ولی خواننده عزیز را به مطالعه آن توصیه می‎نماییم تا بدانند چگونه این حدیث، ثابت و معروف بوده و معاویه و اطرافیانش بااینكه بر خودشان ظاهر بود بر باطلند، با امام حقّ نبرد كردند.

[5]. حلبی، السیرةالحلبیه، ج2، ص101.

[6]. حلبی، السیرة‌الحلبیه، ج2، ص101؛ ابن‌اثیر جزری، اسدالغابه، ج2، ص114؛ ج4، ص47؛ ابن‌حجر عسقلانی، الاصابه، ج2، ص240 و این شعر را هم از خزیمه نقل كرده:

إِذَا نَحْنُ بَایَعْنَا عَلِیَاً فَحَسْبُنَا
وَفِیهِ الَّذِی فِیهِمْ مِنَ الْخَیْرِ كُلِّهِ

 

 

أَبُوحَسَنٍ مِمَّا نَخَافُ مِنَ الْفِتَنِ
وَمَا فِیهِمْ بَعْضُ الَّذِی فِیهِ مِنْ حَسَنِ
 

 

ابن‌عبدالبر، الاستیعاب، ج2، ص448.

[7]. حلبی، السیرة‌الحلبیه، ج2، ص100.

[8]. ابن‌عبدالبر قرطبی، در الاستیعاب (ج3، ص1140) می‎گوید: از پیغمبر به‌طور متواتر نقل شده: «تَقْتُلُ عَمَّاراً الْفِئَةُ الْبَاغِیَةُ» و این از صحیح‎ترین احادیث و از خبرهای غیبی و نشانه‌های پیامبری آن حضرت است.

.[9] ابن‌سعد، الطبقات‌الکبری، ج10، ص425 ـ 427؛ ر.ک: متّقی هندی، کنزالعمّال، ج12، ص123.

[10]. طبرانی، المعجم‌الکبیر، ج3، ص107.

[11]. متّقی هندی، کنزالعمّال، ج12، ص126. «جبرئیل به من خبر داد که فرزندم حسین کشته می‌شود و این خاک همان سرزمین است».

[12]. ابن‌عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج14، ص195؛ متّقی هندی، كنزالعمّال، ج12، ص127. «جبرئیل خاکی را که حسین(علیه‌السلام) بر آن کشته می‌شود به من نشان داد، پس غضب خدا بر کسی که خون او را خواهد ریخت زیاد شد».

[13]. حاکم نیشابوری، المستدرک، ج3، ص177؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین(علیه‌السلام)، ج1، ص156، فصل7؛ ابن‌حجر هیتمی، الصّواعق‌المحرقه، ص192.

[14]. متّقی هندی، كنزالعمّال، ج12، ص127.

[15]. ابن‌حجر هیتمی، الصواعق‌المحرقه، ص192.

[16]. ابن‌سعد، الطبقات‌الکبری، ج10، ص423 ـ 424.

[17]. ابن‌عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج14، ص93؛ ر.ک: متّقی هندی، كنزالعمال، ج12، ص127.

[18]. طبری، ذخائرالعقبی، ص148.

[19]. ابن‌سعد، الطبقات‌الکبری، ج10، ص429؛ سبط ابن‌جوزی، تذكرة‌الخواص، ص225؛ ابن‌حجر هیتمی، الصواعق‌المحرقه، ص193.

[20]. خوارزمی، مقتل‌الحسین(علیه‌السلام)، ج1، ص170، فصل8.

[21]. سبط ابن‌جوزی تذکرةالخواص، ص225.

[22]. طبری، ذخائر‌العقبی، ص148.

[23]. ابن‌سعد، الطبقات‌الکبری، ج10، ص429.

[24]. طبری، ذخائرالعقبی، ص147 ـ 148.

[25]. طبری، تاریخ، ج4، ص298 ـ 299؛ ابن‌اثیر جزری، الكامل ‌فی ‌التّاریخ، ج4، ص42؛ علایلی، سموالمعنی فی سموالذات، ص141.

[26]. ابن‌اثیر جزری، اسدالغابه، ج4، ص169.

[27]. ابن‌حجر عسقلانی، الاصابه، ج2، ص209 ـ 210. اگر‌چه صاحب الاصابه این خبر را از مناقب شیخ مفید نقل كرده، اما چون ذیلی بر آن ننگاشته معلوم می‎شود آن را معتبر شناخته است. در الارشاد حبیب بن حماز به حاء مهمله (بدون نقطه) و زای معجمه (نقطه‌دار) ذكر شده است. ر.ک: مفید، الارشاد، ج1، ص329.

[28]. ابن‌حجر هیتمی، الصّواعق‌المحرقه، ص193.

[29]. شبلنجی، نورالابصار، ص297.

[30]. دینوری، الأخبارالطّوال، ص252 ـ 253. «مردان گران‌سنگی از آل محمّد‌(ص)  اینجا فرود می‌آیند».

[31]. دمیری، حیاة‌الحیوان، ج1، ص191.

[32]. سبط ابن‌جوزی، تذكرة‌الخواص، ص225.

[33]. متّقی هندی، كنزالعمّال، ج12، ص129.

[34]. متّقی هندی، كنزالعمّال، ج12، ص128.

[35]. ابن‌عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج45، ص49؛ ر.ک: متّقی هندی، كنزالعمّال، ج13، ص674.

[36]. ر.ک: زینی دحلان، السّیرةالنّبویه، ج‌3، ص‌191.

[37]. ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج‎ البلاغه، ج10، ص14 – 15.

[38].ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج‎البلاغه، ج10، ص15.

[39]. خوارزمی، مقتل‌الحسین(علیه‌السلام)، ج1، ص162، فصل8.

[40]. «ای وای حسین‌جان، ای وای پسر رسول خدا(ص)».

[41]. یعقوبی، تاریخ، ج2، ص245 ـ 246.

[42]. ابن‌حجر هیتمی، الصّواعق‌المحرقه، ص193.

نويسنده: