بهترین نشانه زهد كامل و خوار شمردن دنیا همان فداكاری و گذشت آن حضرت از جان خود و جوانان و برادران و اصحاب و یاران، و تن دادن به آنهمه مصیبت و بلا بود.
اگر دنیا و مال و نعمت آن، در نظر كسی بیقدر و ارزش نباشد نمیتواند اینگونه در راه حقّ و یاری دین خدا و بزرگداشت هدف عالی خود پایداری و استقامت ورزد تا به حدّی كه بدن قطعهقطعة عزیزانش را ببیند و صدای ناله كودكانش را از زحمت تشنگی بشنود و گریه زن و بچه، دل پر از مهر و عاطفه او را به درد آورد و بر پیكرش آنهمه زخمهای كاری وارد شود ولی در یاری دین خدا ثابت و پابرجا بماند و در مقابل باطل نرمش نشان ندهد و مانند كوه تمام این مصائب او را تكان ندهد.
آری به حسین(علیهالسلام) پیشنهاد میشد كه با یزید از در مسامحه و سازش در آید، و به نحوی كه در عرف اهل دنیا خلاف شأن و شرف او شمرده نشود با او كنار بیاید، و در عوض خودش و خاندان و فامیل و كسانش از دنیا متمتّع و بهرهمند شوند؛ اما حسین(علیهالسلام) كسی نبود كه برای خاطر زندگی دنیا و خوشگذرانی، مصالح عالیه اسلامی را نادیده بگیرد و با گرفتن حقّالسّكوت برقراری چنان دستگاه فاسد و ظلم و كفر را امضا نماید و در ادای تكلیف و وظیفه مهمی كه ازطرف خدا به عهده دارد مسامحه و كوتاهی نماید.
حسین(علیهالسلام) فرزند آن كسی است كه فرمود: «اگر آفتاب را در دست راست، و ماه را در دست چپم بگذارند كه دست از دعوت بردارم، برنخواهم داشت».[1]
او فرزند كسی است كه میگفت: «دنیای شما نزد من از آب بینی یك بز زكامی خوارتر است».[2]
علایلی میگوید: حسین در این ناحیه، بزرگ و یگانه بود، زندگی دنیا را خوار میشمرد، و از مرگ، بیم و هراسی نداشت، و بهجز برهان پروردگارش كه همه چیز را فدای آن میكرد به هیچچیز نظر ندوخت. ازاینجهت سزاوار است مانند
شاعر هندی (معینالدین اجمیری) او را دومین بناكنندة كاخ اسلام بعد از جدّش، و مجدّد بنای توحید و یكتاپرستی بنامیم.[3]
و نیز او میگوید: حسین به كلّ وجود و تمام هستیاش از دنیا رو گردانده بود.[4]
پس حسین(علیهالسلام) مانند پدرش رئیس و سید زهّاد بود. پدر میگفت:
پسر میگفت:
ابنشهرآشوب در جملهای از زهد آن حضرت گوید كه به او گفته شد:
چقدر بزرگ است بیم تو از خدا؟
فرمود:
«در امان نیست كسی روز قیامت مگر آنكس كه در دنیا از خدا بترسد».
[1]. قمی، تفسیر، ج2، ص228؛ طبری، تاریخ، ج2، ص67؛ ابنکثیر، البدایة و النهایه، ج3، ص56؛ مجلسی، بحارالانوار، ج18، ص182؛ امینی، الغدیر، ج7، ص359.
[2]. نهجالبلاغه، خطبه3 (ج1، ص36)؛ صدوق، عللالشرائع، ج1، ص151؛ مفید، الإرشاد، ج1، ص289.
[3]. علایلی، سموالمعنی فی سموالذات، ص119. (نقل به معنا).
[4]. علایلی، سموالمعنی فی سموالذات، ص102. (نقل به معنا).
[5]. نهجالبلاغه، خطبه 5. «به خدا سوگند پسر ابوطالب به مرگ علاقهمندتر از بچه به پستان مادرش است».
[6]. نهجالبلاغه، نامه 23. «نیستم من جز مانند کسی که در شب جستجوی آب کند و ناگهان آن را بیابد و یا مانند کسی که گمشدة خود را پیدا کند».
[7]. طبری، تاریخ، ج4، ص305؛ طبری، ذخائرالعقبی، ص149 ـ 150؛ زرندی، نظمدررالسّمطین، ص216. «من مرگ را چیزی جز سعادت و خوشبختی و زندگی با ستمکاران را جز زجر و رنج نمیبینم».
[8]. ابنشهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج4، ص69؛ ر.ک: مجلسی، بحارالانوار، ج44، ص192؛ بحرانی اصفهانی، عوالمالعلوم، ص62، 68.