سه شنبه: 29/اسف/1402 (الثلاثاء: 9/رمضان/1445)

8ـ ایمان خالص و استوار امام‌حسین‌(علیه‌السلام)

ایمان به هدف و مقصد برای ارباب نهضت‌ها و رهبران انقلاب‌ها و زعمای اصلاحات دینی و اجتماعی، عامل بزرگ پیشرفت و بازنگشتن به عقب و عدول نكردن از برنامه است.

اگر رهبر یك قیام به هدف آن ایمان داشته باشد یعنی آن را عین واقع و حقیقت بشناسد، با اطمینان خاطر به‌سوی هدف پیش می‎رود و سستی و كندی

 

نمی‎كند و در همه حال از ایمانی كه دارد نیرو می‎گیرد و ناملایمات و سختی‌ها و مشكلات، عزم او را ضعیف نمی‎سازد و در اراده او خللی وارد نمی‎كند.

در تاریخ انبیا به‌خصوص پیغمبر اعظم‌(ص)  وقتی مطالعه و دقت كنیم می‎بینیم كه یكی از اسباب عمده موفقیّت آن حضرت، ایمان قاطع و ثابت، و یقین جازمی بود كه به نبوّت خود و وحی خدا داشت. با چنان ایمان محكم پیغمبر اعظم‌(ص)  دعوت به توحید را در میان وحشی‎ترین اقوام بت‌پرست آغاز فرمود و پرچم دعوت تمام ملل را به دست گرفت، و بااینكه موانع بزرگ و خطرات عظیم در راه پیشرفت دعوت او بی‌شمار بود، با قوّت قلب و اطمینان خاطر با فریاد:

«قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللهَ تُفْلِحُوا».[1]

جهان را متوجّه به توحید و یكتاپرستی كرد.

این ایمان قوی در تمام دوران زندگی پر از حوادث پیغمبر‌(ص)  نمایان و آشكار است.

در جنگ‌ها و غزوات، در هنگام فتح، در موقع شكست ظاهری در ابتدای دعوت و روزگار ضعف مسلمین و تسلّط كفار و فشار و آزارهای آنها به مسلمانان، همه‌جا پیغمبر‌(ص)  با قیافه اطمینان‌بخش و دل آرام، برنامه‎های آسمانی را اجرا می‎كرد و به‌سوی مقصد و هدف پیش می‎رفت.

حسین‌(علیه‌السلام)  نیز در ایمان به هدف و مقصد قیام خود، مانند جدّش مرتبة اعلا را دارا بود.

هدف خود را حقّ، و امویین را باطل می‎دانست، و برنامه‎هایی را كه اجرا كرد سبب نجات اسلام و مسلمین تشخیص داد و راه منحصربه‌فرد مبارزه با نقشه‎های خائنانه بنی‌امیّه را خودداری از بیعت و تسلیم دانست. او یقین داشت این راهی كه می‎رود موافق با رضای خدا و پیغمبر و منتهی به شهادت و سعادت است؛ به این جهت، صادقانه و قاطعانه مخالفت خود را با زمامداری یزید اعلام كرد، و هرچند

 

می‎دانست این مخالفت و امتناع از بیعت برایش بی‎نهایت گران تمام می‎شود ولی چون رضای خدا را در آن می‎دید از همه آن مصائب و سختی‌ها استقبال كرد.

همان‌طور كه یك بازرگان اگر در یك معامله یقین به هزار میلیون سود كند از آن معامله نخواهد گذشت. حسین‌(علیه‌السلام)  هم در این معامله‎ای كه با خدا كرد یقین به همه قسم سود و فایده معنوی و دینی و اخروی داشت، و كسی كه دارای آن‌چنان ایمان محكم به خدا و ثواب خداست نمی‎تواند از این معامله صرف‌نظر كند، و هیچ شبهه و تردید ندارد كه هرچه را در این معامله عوض قرار دهد باز هم سود و نفع او بی‎حساب است.

حسین‌(علیه‌السلام)  می‎دانست كه مدافعه با خطرات و ضربات مهلكی كه به اسلام متوجّه شده واجب و لازم است، و برنامه دفاع هم غیر از شهادت و قبول بلا روی بلا نیست.

امام‌(علیه‌السلام)  به شهادت خود ایمان داشت و می‎دانست كه شهادت بر او نوشته شده، و این شهادت سبب مزید افتخار خاندان رسالت و ارتفاع درجات خودش خواهد شد.

تاریخ واقعه جانسوز كربلا را از آغاز تا انجام بخوانید، در همه جای آن ایمان استوار حسین‌(علیه‌السلام)  و فرزندان و اصحاب و بانوان و خواهران و دخترانش به چشم می‎خورد.

سخنان و كلمات حسین‌(علیه‌السلام)  در مدینه، مكّه، كربلا و در بین راه به یك مضمون بود، و اگرچه به مناسبت مقامات الفاظ و تعبیرات عوض می‎شد اما مطالب و معانی تفاوت پیدا نمی‎كرد.

در مدینه وقتی ولید به آن حضرت پیشنهاد كرد با یزید بیعت كند فرمود:

«إِنَّا أَهلُ‌ بَیْتِ النُبُوَّةِ، وَمَعْدِنُ الرِّسالَةِ، وَمُخْتَلَفُ الْمَلائِكَةِ، وَمَهْبِطُ الرَّحْمَةِ بِنَا فَتَحَ اللهُ وَبِنَا خَتَمَ؛ وَیَزِیدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ خَمْرٍ قَاتِلُ نَفْسٍ، مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ، فَمِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَهُ»؛[2]

 

«ما اهل‌بیت نبوّت و معدن رسالت و محلّ آمدوشد فرشتگان و جایگاه نزول رحمت می‎باشیم، خداوند با ما شروع كرد و با ما ختم نمود و یزید مردی فاسق و شراب‌خوار و آدم‌كش و متجاهر به فسق است، فردی چون من با فردی چون او بیعت نمی‎كند».

و به مروان وقتی عرض كرد صلاح تو در آن است كه بیعت كنی، فرمود:

«إِنَّا لِلهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ، وَعَلَی الْإِسْلَامِ اَلسَّلَامُ إِذْ بُلِیَتِ الْاُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِیدَ»؛[3]

«انا لله و انا الیه راجعون (در هنگام نزول مصیبت گفته می‎شود) با اسلام باید خداحافظی کرد وقتی امّت به رهبری چون یزید مبتلا شود!!».

در این بیانات صریحاً اعلام كرد كه شخصی مثل او كه مركز و معدن همه فضایل است، با شخصی متجاهر به فسق، میگسار و كشندة مردم بی‌گناه، بیعت نمی‎كند، یعنی نباید بیعت كند، و وقتی مسلمان‌ها به زمامداری مثل یزید مبتلا گردند باید با اسلام وداع كرد، و هركس با زمامداری یزید موافقت كند مثل این است كه به انقراض اسلام رأی داده باشد.

سر قبر پیغمبر اكرم‌(ص)  و در موارد دیگر نیز همین‌گونه مقالات از آن حضرت روایت شده است.

در مكه درضمن آن خطبه معروف:

«خُطَّ الْمَوْتُ عَلَی وُلْدِ آدَمَ...».[4]

 

صریحاً برنامه كار، و عاقبت قیام خود را اعلام داشت.

ابن‌اثیر نقل كرده بعد از آنكه امام از نزد عبیدالله‌ حرّ بازگشت ساعتی را شبانه، راه طی می‎كردند، در همان حال خواب‌گونه‎ای بر آن حضرت عارض شد، سپس بیدار گشت و فرمود:

«إِنَّا لِلهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ وَالْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ».

فرزندش علی بن حسین رو به آن حضرت نمود و عرض كرد:

پدر! فدایت شوم، سبب این استرجاع و حمد چه بود؟ فرمود: سواری بر من ظاهر شد و گفت:

«اَلْقَوْمُ یَسِیرُونَ وَالْمَنَایَا تَسِیرُ إِلَیْهِمْ»؛

«این گروه راه می‎روند درحالی‌كه مرگ به‌سوی ایشان در حرکت است».

پس دانستم كه خبر مرگ به ما داده می‎شود.

عرض كرد:

«یَا أَبَتِ لَا أَرَاكَ اللهُ سُوءاً أَ لَسْنَا عَلَی الْحَقِّ»؛

«ای پدر! خدا به تو بدی ننمایاند (بد نبینی) مگر ما بر حقّ نیستیم؟

قَالَ: «بَلَی وَالَّذِی یَرْجِعُ إِلَیْهِ الْعِبَادُ»؛

فرمود: «بلی قسم به خدایی كه بندگان به‌سوی او باز می‎گردند (ما برحقّیم)».

«قَالَ: «إِذَنْ لَا نُبَالِی أَنْ نَمُوتَ مُحِقّینَ»؛

گفت: «پس در این صورت ما باكی از مرگ نداریم. که در راه حقّ بمیریم».

 

فَقَالَ لَه: «جَزَاكَ اللهُ مِنْ وَلَدٍ خَیْرَ مَا جَزَی وَلَداً عَنْ وَالِدِهِ»؛[5]

فرمود: «خدا تو را پاداش دهد بهترین پاداشی كه فرزندی را از جانب پدرش می‎دهد».

در یكی از منازل بین راه عراق خطبه‎ای خطاب به اصحاب خود و سپاهیان حر خواند. پس از حمد و ثنای آفریدگار فرمود:

«أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ رَسُولَ اللهِ‌(ص)  قَالَ: مَنْ رَأَی سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلّاً لِحُرُمِ اللهِ، نَاكِثاً لِعَهْدِ اللهِ، مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللهِ‌(ص)  یَعْمَلُ فِی عِبَادِ اللهِ بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ فَلَمْ یُغَیِّرْ عَلَیْهِ بِفِعْلٍ وَلَا قَوْلٍ، كَانَ حَقّاً عَلَی اللهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ أَلَا وَإِنَّ هَؤُلَاءِ قَدْ لَزِمُوا طَاعَةَ الشَّیْطَانِ، وَتَرَكُوا طَاعَةَ الرَّحْمَنِ، وَأَظْهَرُوا الْفَسَادَ، وَعَطَّلُوا الْحُدُودَ، وَاسْتَأْثَرُوا بِالْفَیْءِ، وَأَحَلُّوا حَرَامَ اللهِ، وَحَرَّمُوا حَلَالَهُ، وَأَنَا أَحَقُّ مَنْ غَیَّرَ...».[6]

مضمون این عبارات این است كه:

«ای مردم، پیغمبر خدا‌(ص)  فرمود: هركس سلطان ستمكاری را ببیند كه حرام‎های خدا را حلال قرار داده و عهد خدا را شکسته و برخلاف سنّت پیغمبر رفتار كند و در میان بندگان خدا گناه و تجاوزكاری را پیش گیرد، پس به كرداری یا به گفتاری بر او پرخاش نكند جای دارد که خدا او را در همان جایی كه سلطان ستمكار را وارد می‎كند وارد كند. ای مردم! اینان (بنی‌امیه و کارگزاران آنها) ملازم اطاعت شیطان شده و اطاعت خدا را ترك كرده، و فساد را آشكار نموده، و حدود را تعطیل، و فیء و غنیمت را به خود اختصاص داده و حلال خدا را حرام و حرام او را حلال كرده‎اند و من سزاوارترین كسی هستم كه بر آنها پرخاش کنم...».

 

و به فرزدق فرمود:

«أَنَا أَوْلَی مَنْ قَامَ بِنُصْرَةِ دِینِ اللهِ وَإِعْزَازِ شَرْعِهِ، وَالْجِهَادِ فِی سَبِیلِهِ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللهِ هِیَ الْعُلْیَا»؛[7]

«من سزاوارترین افرادم برای قیام یاری دین خدا و عزّت دادن به شرع او، و جهاد در راه او، تا سخن خدا بلندآوازه شود».

صریح‎ترین كلامی كه از آن حضرت در روز عاشورا روایت شده و نشان می‎دهد چگونه آن حضرت از برنامه‎ای كه از آغاز در مجلس ولید، استاندار مدینه، اعلام كرد تا پایان كار، عدول نفرمود، این است كه درضمن یكی از خطبه‎های بلیغی كه در روز عاشورا خطاب به سپاه عمر سعد خواند فرمود:

«أَلَا وَإِنَّ الدَّعِیَّ ابْنَ الدَّعِیَّ قَدْ رَكَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ: بَیْنَ السِلَّةِ وَالذِلَّةِ وَهَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ یَأْبَی اللهُ تَعَالَی ذَلِكَ لَنَا وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَحُجُورٌ طَابَتْ، وَطَهُرَتْ وَاُنُوفٌ حَمِیَّةٌ مِنْ أَنْ نُؤْثِرَ طَاعَةَ اللِّئَامِ عَلَی مَصَارِعِ الْكِرَامِ»؛[8]

«آگاه باشید كه زنازاده پسر زنازاده ما را سر دو راهی قرار داده است: اینکه كشته شدن اختیار کنیم یا خواری و ذلّت را بپذیریم، اما ذلّت و خواری از ما دور است. خدا راضی نیست كه ما به ذلّت تسلیم شویم و همچنین پیغمبر خدا و مؤمنان و آغوش‌های پاك و پاكیزه‎ای كه ما در آن پرورش یافته‎ایم، و آن مردانی كه از تن دادن به زیر بار ستم منزّه و بركنارند راضی نیستند كه اطاعت مردان پست را بر کشته شدن كریمان و بزرگواران برگزینیم».

 


.[1] «بگویید: جز الله معبودی نیست تا رستگار شوید».

1. خوارزمی، مقتل‌الحسین(علیه‌السلام)، ج1، ص184، فصل9.

[3]. ابن‌اعثم کوفی، الفتوح، ج5، ص17؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین(علیه‌السلام)، ج1، ص184، فصل9؛ ابن‌طاووس، اللّهوف، ص18.

[4]. ابن‌نما حلّی، مثیرالاحزان، ص29؛ اربلی، کشف‌الغمّه، ج2، ص239؛ بحرانی اصفهانی، عوالم‌العلوم، ص216.

[5]. ابن‌اثیر جزری، الكامل فی ‌التاریخ، ج4، ص51.

[6]. طبری، تاریخ، ج4، ص304؛ ابن‌اثیر جزری، الكامل فی‌التاریخ، ج4، ص48.

[7]. سبط‌ ابن‌جوزی، تذكرةالخواص، ص217 ـ 218.

[8]. ابن‌شعبه حرانی، تحف‌العقول، ص241؛ طبرسی، الاحتجاج، ج2، ص24 ـ 25؛ ابن‌نما حلّی، مثیرالاحزان، ص40؛ ابن‌طاووس، اللهوف، ص59؛ ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج‎البلاغه، ج3، ص249 و کتب مقاتل.

نويسنده: