سه شنبه: 29/اسف/1402 (الثلاثاء: 9/رمضان/1445)

معاویة بن ابی‌‎سفیان (پدر یزید)

داستان پسر هند مگر نشنیدی
پدر او لب و دندان پیمبر بشكست
خود به‌ناحق حق داماد پیمبر بگرفت

 

 

كه از او و سه كس او به پیمبر چه رسید
مادر او جگر عم پیمبر بمكید
پسر او سر فرزند پیمبر ببرید

 

 

معاویه همان نامه سیاه، منافقی است كه علامت نفاق (بغض علی‌(علیه‌السلام) ) در هیچ‌كس مانند او آشكار نگشت. آنچه اسلام و مسلمانان از خیانت‌ها و جنایت‌های او كشیدند از دست احدی نكشیدند: موبقات و كبائر گناهان و بدعت‌های زشت و كشتارهای او از حدّ احصا و شماره خارج است.

تا كسی یك دوره تاریخ زندگی او را نخواند به ماهیّت این عنصر ناپاك و خطرناك و قیافه زشتی كه از او در صفحات تاریخ باقی مانده پی نخواهد برد، و هركس بخواهد او را معرفی كند از عهده بر نخواهد آمد.

به گفته آن مرد دانشمند آلمانی به شیخ محمد عبده، كسی كه راه را بر توسعه فتوحات اسلام بست، معاویه بود.[1]

 

برای نیل به ریاست و حكومت به نام خون‌خواهی عثمان جنگی بر پا كرد، و صدوده‌هزار نفر را به كشتن داد و سیصدوشصت نفر را از اصحاب پیغمبر‌(ص)  از کسانی‌که در بیعت رضوان شركت داشتند[2] شهید ساخت؛ در جنگ جمل دست داشت و جنگ نهروان در نتیجه خروج او بر امام‌(علیه‌السلام)  حادث شد.

آثار بی‎دینی و بی‎ایمانی به دین و قرآن و بی‎اعتنایی او به شرف، و وجدان در تمام دوران زندگیش هویداست.

به‌طور یقین معاویه تلاش می‎كرد كه اسلام را از بین بردارد، و دین را دین ابی‎سفیان و شریعت جاهلیت و روش آل حرب و طریقه بنی‎امیّه قرار دهد و آن‌همه دشمنی و جنگ‌های او با خاندان هاشم، مخصوصاً علی‌(علیه‌السلام)  دشمنی با پیغمبر ‌(ص)  و تعقیب جنگ‌های پدر، و جد مادری، و فامیلش به اسلام بود.

اگر كسی را در نفاق، طغیان، انكار حقّ، حیله، مكر و غدر، خیانت و پیمان‌شكنی، بی‎مانند بدانیم، به‌طور مسلم چنین كسی همان معاویه است.

همان‌گونه كه در فضایل و ملكات عالیه افراد معدودی نخبه و برجسته و فوق‌العاده می‎شوند، در رذالت و فتنه‌انگیزی، و حب جاه و عداوت با اهل حقّ نیز افرادی فوق‌العاده هستند؛ معاویه، عمروعاص، یزید، مروان، زیاد، مسلم بن عقبه، عبدالملك، حجاج، بسر بن ارطاة، عبیدالله و شمر، از این طبقه هستند كه در خبث نفس و ناپاكی ضمیر و زشتی رفتار در میان هم‌قطاران و همكاران خود از كفار، رتبه قهرمانی دارند.

 

.[1] ر.ک: رشیدرضا، المنار، ج11، ص260.

[2]. ابن‌حجر عسقلانی، الاصابه، ج4، ص239؛ خطیب تبریزی، الاکمال، ص140.

موضوع: 
نويسنده: