سه شنبه: 29/اسف/1402 (الثلاثاء: 9/رمضان/1445)

هدف‌های معاویه

هركس تاریخ زندگی معاویه و رفتار او را بخواند برایش شكی باقی نخواهد ماند كه از فتنه‎هایی كه در اسلام برپا كرد و جنایت‌هایی كه مرتكب شد، قصدش حكومت و سلطنت بود و این سودا را از زمان خلافت عثمان در سر داشت و بااینكه می‎دانست بر باطل است و مثل او كسی را از خلافت پیغمبر‌(ص)  نصیبی نیست مع‌ذلك با ولیّ خدا و كسی كه به‌اتّفاق تمام صحابه از او و هركسی اولی و سزاوارتر به خلافت بود به جنگ پرداخت و كرد آنچه كرد.

معاویه در كارهایش خود را آزاد می‎دانست. نه مقید به حفظ مصالح اسلامی و نه رعایت احكام شرع بود، او مصالح خود و حكومتش را می‎دید و مقصدش حكومت بود.

حتی در دعوای خون‌خواهی عثمان[1] هم به‌هیچ‌وجه قصدش خون‌خواهی از او نبود بلكه خون‌خواهی او را دستاویز حكومت قرار داد، و لذا وقتی به سلطنت رسید دیگر حرفی از آن به میان نیاورد و آنها را كه قاتلین عثمان معرفی می‎كرد آزاد گذارد.

بعد از آنكه با نیرنگ‌های سیاسی و تطمیع اصحاب و یاران حضرت امام‌ مجتبی‌(علیه‌السلام)  آن امام مظلوم، ناچار به مصالحه گردید، معاویه در كوفه خطبه‎ای خواند و همان‌جا پرده از روی مقاصد خود برداشت و گفت:

ای اهل كوفه! شما گمان كردید من با شما جنگ كردم برای خاطر نماز و زكات و حج، بااینكه می‎دانستم شما اهل نماز و زكات و حج هستید؟ من با شما جنگ كردم تا برشما امارت و حكومت یابم.[2]

 

بااینكه در صلحی كه بین او و حضرت امام‌مجتبی‌(علیه‌السلام)  واقع شد شرایطی را قبول كرد ولی به هیچ‌یك از آن شرایط عمل نكرد[3]، حُجْر و اصحابش و عمرو بن حمق را كشت و سبّ علی‌(علیه‌السلام)  را ترك نكرد، و از برای یزید به‌زور از مردم بیعت گرفت و حضرت امام‌مجتبی‌(علیه‌السلام)  را به زهر مسموم و شهید ساخت و به شعائر اسلام بی‎اعتنایی می‎كرد، و از اینكه نام پیغمبر اعظم‌(ص)  در اذان برده می‎شود سخت ناراحت بود، و تلاش می‎كرد كه این نام نامی را از میان بردارد تا از اسلام اثری باقی نماند.

مسعودی از كتاب الموفقیات ابن‌بكار، از مطرف بن مغیره بن شعبه نقل كرده است كه گفت: با پدرم مغیره بر معاویه وارد شدیم پدرم همواره با معاویه ملاقات و مجالست می‎كرد و در بازگشت برای ما از معاویه سخن می‎گفت و از زیركی او تعجّب می‎كرد. یك شب به منزل آمد و از خوردن شام خودداری كرد. او را غمناك دیدم ساعتی منتظر ماندم كه خودش سبب غم و اندوهش را بگوید و گمان كردم كه در كار و شغل ما تصمیمی گرفته شده است.

گفتم: چرا امشب غمناكی؟

گفت: پسر! من از نزد خبیث‎ترین مردم آمده‎ام من با معاویه خلوت كردم، و به او گفتم: تو به آرزوهایت رسیده‎ای، اكنون پیر شده‎ای وقت آن است كه عدالت اظهار كنی و خیر و نیكی را گسترش دهی و به برادرانت از بنی‎هاشم نظر كنی و صله رحم نمایی! به خدا سوگند امروز چیزی كه تو از آن بترسی نزد ایشان نیست.

معاویه گفت: هرگز هرگز، چنین كاری نكنم سپس از ابوبكر و عمر و عثمان یاد كرد كه هریك از آنها حكومت یافتند وقتی هلاك شدند و از میان رفتند اسمشان هم از میان رفت، ولی در هر روز پنج‌مرتبه فریاد بلند می‎شود: «أَشْهَدُ أَنَّ

 

مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ» با این برنامه چه كاری باقی می‎ماند؟ به خدا سوگند باید این مراسم دفن و متروك شود.[4]

از این حكایات معلوم می‎شود كه معاویه علاوه بر اغراض سیاسی، قصدش از بین بردن نام پیغمبر‌(ص)  و بازگشت دادن مردم به عصر جاهلیت بوده است. ما اگر بخواهیم در جرائم و جنایات معاویه قلم را رها كنیم و بسط سخن دهیم خود و خوانندگان را در زحمت نوشتن و خواندن یك كتاب بزرگ خواهیم انداخت و پس از آن هم باید از اینكه حقّ سخن را ادا نكرده‎ایم عذر بخواهیم. بهتر این است كه خوانندگان ارجمند خودشان به شرح نهج‌البلاغه ابن‌ابی‌الحدید و كتاب‌های تاریخ و جلد دهم الغدیر، و كتاب باارزش النصائح‌الكافیه مراجعه فرمایند تا تصدیق كنند كه آنچه را ما بگوییم از مطاعن این عنصر ناپاك و دشمن اسلام، نیست مگر اندكی از بسیار و مشتی از خروار.

فقط در خاتمه این فصل این حقیقت را یادآور می‎شویم كه معاویه از كُتّاب وحی نبوده؛ و از یك‌ نفر از مورخین و محدثین موثق شنیده نشده كه معاویه برای پیغمبر‌(ص)  حتی‌ یك آیه از قرآن مجید نوشته باشد.[5]

از كتاب التعجّب علامه كراجکی نقل شده كه معاویه همواره در شرك باقی بود و وحی را دروغ می‎شمرد و شرع را مسخره می‎كرد و در سال فتح، در یمن بود وقتی شنید پدرش اسلام آورده به او نامه نوشت و او را با نثر و نظم سرزنش كرد و خود همچنان در شرك ماند تا به‌سوی مكه گریخت؛ چون در آنجا مأوایی نیافت به‌ناچار نزد پیغمبر‌(ص)  آمد و خود را بر پای عباس عموی آن حضرت افكند و اظهار اسلام كرد و عباس از او شفاعت نمود، پیغمبر‌(ص)  او را عفو كرد. و اسلام او پیش از وفات پیغمبر‌(ص)  به شش یا پنج ماه بوده است. در این مدت بااینكه پیغمبر‌(ص)  چهارده نفر كاتب داشته اصلاً معلوم نیست معاویه نامه‎ای برای

 

آن حضرت نوشته باشد و برفرض هم اگر یك نامه نوشته باشد، این برای مثل معاویه جز اینكه دلالت دارد از «مؤلّفة قلوبهم» بوده فضیلتی ثابت نمی‎سازد.

 

[1]. راجع به خون‌خواهی از عثمان و بازی‌های سیاسی معاویه به نام خون‌خواهی او، عقّاد در كتاب معاویه فصلی تحت عنوان «موقف معاویة من قضیة عثمان» نگاشته كه اگر‌چه مختصر است ولی خواننده را به جریان‌های كثیف سیاسی كه خلافت اسلام در اثر غصب حقّ خاندان نبوت و خصوص روی كار آمدن بنی‌امیّه به آن مبتلا شد آگاه می‎سازد.

[2]. ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج16، ص14 ـ 15؛ امینی، الغدیر، ج10، ص326؛ ج11، ص7.

[3]. ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج16، ص17؛ امینی، الغدیر، ج11، ص7.

[4]. مسعودی، مروج‌الذهب، ج‌3، ص‌362.

[5]. ابن‌ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج‌1، ص‌338؛ عقّاد، ابوالشّهداء ص‌75؛ همو، معاویة بن ابی سفیان، ص‌164.

موضوع: 
نويسنده: 
کليد واژه: