سه شنبه: 29/اسف/1402 (الثلاثاء: 9/رمضان/1445)

1ـ اطاعت فرمان خدا و ادای تكلیف

محرك انسان به كار و قیام و نهضت، گاه امور مادی و منافع دنیایی و اغراض شخصی، و به‌عبارت‌دیگر خودبینی و كام‌گیری‌های نفسانی است و گاه حبّ به خیر و فضیلت و انجام تكلیف و وظیفه است.

محتاج به توضیح نیست كه اگر محرك شخصی، عوامل مادی و شخصی باشد، درجه عمل پست بوده و عامل آن شایان تقدیر نیست، و كار او با كار حیوانات، تفاوت ندارد و همان‌گونه كه آنها به دنبال علف و كاه و دانه به حركت می‎آیند، بیشتر انسان‌ها هم مقصدشان برتر از هدف حیوان نمی‎باشد.[1]

 

بلی، این انسان‌ها اگر از راه مشروع برای تأمین منافع مادی كوشش كنند و خیانت و تجاوز به حقوق دیگران ننمایند و فزونی‌طلبی آنها را كور و كر نسازد و آداب اخلاقی و شرعی را رعایت كنند، ملامتی بر آنان نیست، و می‎توان گفت كه عالم انسانیت را پشت‌ سر گذارده، و در كلاس اول انسانیت قدم نهاده بلكه مثاب و مأجور و مصداق آیه شریفه:

﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً﴾[2]

می‎باشند.

و اگر از طرق نامشروع غرائز خود را سیر نمایند، مستحق سرزنش و كیفر بوده و ستمكار و طاغی و یاغی، دزد، قمارباز و رباخوار و آدم‌كش و بی‎عفت و بی‎ناموس و... از آب در می‎آیند.

بنابراین، اكثریت خوبان جامعه و افراد سر به ‌راه كسانی هستند كه از راه‌های حلال و مشروع، منافع مادی و مقاصد شخصی خود را تحصیل می‎كنند و عموم كسانی كه از راه مستقیم منحرف شده‎اند كسانی هستند كه در مقام اشباع غرائز به هر كار و به هر وسیله دست می‎زنند و حلال و حرام، در قاموس آنان مترادف بوده و فزونی‌طلبی آنها از هر جهت حدّ و اندازه ندارد.

و اگر محرك بشر حب به خیر و نیكی و ادای تكلیف باشد، و در آن شائبه غرض شخصی نباشد، عمل بسیار عالی و صادر از جنبه انسانیت خالص و صاحب آن شایسته همه‌گونه تحسین و تقدیر است، و همان‌طور كه حُسنِ خیر و فضیلت و عدالت بالذّات درك می‎شود، صاحب چنین عملی نیز بالذّات محبوب و شرافتمند است.

یكی از هدف‌های تربیت صحیح و دعوت انبیا این است كه حب به خیر، و دوستی علم و عدالت برای ذات خیر در آدمیان كامل شود و همه به‌سوی این

 

نقطه، هدایت شوند تا هم غرض‌ها و مقاصد در یك نقطه متمركز و سیر و حركت همه به‌سوی یك مقصد و به هوای یك چیز باشد و هم به كمال انسانیت نایل شوند.

آنچه گفته شد اشاره‎ای در این موضوع بیش نیست، و شرح و تفصیل آن موجب اطاله كلام و دوری از مقصد كتاب می‎شود.

یك صنف دیگر هستند كه محرك و مؤثر در وجودشان مافوق تمام این عوامل و برتر از تمام این مقاصد است.

اینها بندگان حقیقی و خاص خدا هستند كه غیر از بندگی و فرمان‌بری، كار و مقصد و هدفی ندارند. كار این باریافتگان را به هیچ علت و سببی جز فرمان‌بری خدا و بندگی و امتثال امر و اطاعت فرمان نمی‎توان استناد داد. آنها نه از مصلحت مأمورٌبه، و نه از مفسده منهیٌّ‌عنه می‎پرسند و نه از فلسفه و فایده؛ زیرا در مقام امتثال و فرمان‌بری سخن از این مطالب به میان آوردن فضولی و تجاوز از حدّ و گستاخی به مولاست.

بنده آن باشد كه بند خویش نیست
نه ز خدمت مزد خواهد نه عوض
 

 

جز رضای خواجه‎اش در پیش نیست
نه سبب جوید ز امرش نه غرض
 

 

مؤثر در وجود و متصرف در امورشان خداست و آن چیزی كه داعی آنها به كار و قیام می‎شود امر خداست، و آیه:

﴿عِبَادٌ مُكْرَمُونَ * لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرهِ یَعمَلُونَ﴾؛[3]

«همه بندگان مقرب خدایند كه هرگز پیش از امر خدا كاری نخواهند كرد و هرچه كنند به فرمان او كنند».

در حقّ ایشان هم صادق است.

 

هرچه مرتبه توحید عالی‌تر و خالص‌تر شود، خلوص نیت و تسلیم در برابر فرمان حقّ كامل‌تر می‎گردد و تمام مطالب و مقاصد آنها در جنب مطلوب حقیقی و مقصود بالذّات و منتهای آمال، همه فانی و نیست محض و عدم صرف می‎شود. خلوص ایمان و توحید بی‌شائبه و پاك از هر رنگ و زنگ، آنها را فقط متوجّه به خدا ساخته است.

چشم را از غیر و غیرت دوخته
 

 

همچو آتش خشک و تر را سوخته

 

چنانچه حسین‌(علیه‌السلام)  در دعای عرفه به ‌درگاه او عرضه داشته:

«أَنْتَ الَّذِی أَزَلْتَ الْأَغْیَارَ عَنْ قُلُوبِ أَحِبَّائِكَ حَتَّی لَمْ یُحِبُّوا سِوَاكَ، وَلَمْ یَلْجَأُوا إِلَی غَیْرِكَ»؛[4]

«تویی كه دیگران را از قلوب دوستانت راندی تا اینكه غیر از تو را دوست نداشته باشند و به‌جز تو به كسی پناه نبرند».

پس علل حركت و اقدام و نهضت ایشان غیر فرمان خدا و محبّت خدا و رضای خدا چیز دیگری نیست. دعایشان:

«اَللَّهُمَّ ارْزُقْنِی حُبَّكَ، وَحُبَّ مَنْ یُحِبُّكَ، وَحُبَّ كُلِّ عَمَلٍ یُوصِلُنِی إِلَی قُرْبِكَ».[5]

است.

و شعار و ذكرشان:

«لَا إِلهَ إِلَّا اللهُ وَلَا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ، وَاُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللهِ وَحَسْبُنَا اللهُ وَنِعْمَ الْوَكِیلُ، وَاللهُ أَكْبَرُ».[6]

است.

 

نیست در لوح دلم جز الف قامت دوست
 

 

چه كنم حرف دیگر یاد نداد استادم
 

 

ایشان بالاتر از آنند كه از طمع در حور و قصور و ثواب و سود و جنت موعود، و یا ترس از جهنم و عذاب و عقاب یوم‌النّشور، اطاعت امر كنند، در علل حركات این افراد ممتاز و بندگان خاص خدا چیزی جز فرمان خدا جستن اشتباه است.

صحبت حور نخواهم كه بود عین قصور
 

 

با خیال تو اگر با دیگری پردازم
 

 

انبیا و پیغمبران و پیشوایان دینی و ائمه طاهرین(علیهم‌السلام) كه راهنمایان توحید خالص و پیشتازان كاروان خداپرستانند، در این میدان سرآمد تمام خلق خدایند و مطالعه تواریخ زندگی آنها عالی‌ترین درس توحید است.

ابراهیم خلیل‌(علیه‌السلام)  می‎گفت:

﴿إِنِّی ذَاهِبٌ إِلَى‏ رَبِّی سَیَهْدِینِ﴾؛[7]

«من (با كمال اخلاص) به‌سوی خدا می‎روم كه البتّه هدایتم خواهم كرد».

و

﴿إِنّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِیفاً وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِینَ﴾؛[8]

«من با ایمان خالص رو به‌سوی خدایی آوردم كه آفریننده آسمان‌ها و زمین است و من هرگز با مشركان (در عقاید انحرافی) موافق نخواهم بود».

حضرت خاتم‌الانبیا‌(ص)  می‎فرمود:

«إِنَّ صَلَاتِی وَنُسُكِی‏ وَمَحْیَایَ‏َ وَمَمَاتِی لِلهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ لَا شَرِیكَ لَهُ»؛[9]

 

«نماز و طاعت و مرگ و زندگیم همه برای خداست كه پروردگار جهان است و شریكی ندارد».

بعد از پیغمبر اعظم‌(ص)  خاندان بزرگوار آن حضرت، علی و فرزندانش نمونه‎های عالی توجّه خالص به مبدأ و یكتاپرستی بودند.

علی‌(علیه‌السلام)  كسی بود كه پیغمبر‌(ص)  چنانچه در روایت است در وصف ایمانش فرمود: «اگر آسمان‌ها و زمین در یك كف میزان و ایمان علی در كف دیگر گذارده شود، ایمان علی سنگین‎تر خواهد بود».[10]

حق‌‌پرستی و عدالت‌خواهی و آزادمنشی، و زهد، تقوا، شجاعت، صراحت و همه صفات انسانی كه در علی و خاندانش بروز كرد، میوه درخت توحید و خداپرستی و تسلیم و توجّه خالص به مبدأ بود. هرگاه دو كار برایشان پیش می‎آمد آن را اختیار می‎كردند كه رضای خدا در آن بیشتر باشد.

بزرگ‌ترین مظهر خلوص و پاك‌بازی و جلوه واقعیت و حقیقت و حق‌‌پرستی این خاندان، قیام حسین‌(علیه‌السلام)  بر ضد یزید و حكومت بنی‌امیه بود كه یك قیام خالص الهی و نهضت دینی بود.

حسین‌(علیه‌السلام)  در این قیام، نه حكومت و مقام ظاهری و دنیوی می‎خواست و نه بسط نفوذ و مال و ثروت؛ برای اطاعت خدا از بیعت یزید خودداری كرد و برای اطاعت امر خدا از حرمین شریفین هجرت نمود و برای اطاعت خدا جهاد كرد و برای برانگیخته شدن آن حضرت به این قیام باعثی جز امر خدا و ادای تكلیف نبود.

بنابراین بهترین تعبیرات و واقعی‎ترین تفاسیر برای علت قیام و نهضت حسین‌(علیه‌السلام)  همین است كه بگوییم علت قیام، امر خدا بود و این یك حقیقتی است كه تاریخ و دین و سوابق زندگی حسین‌(علیه‌السلام)  آن را تأیید و تصدیق می‎كند و غیر از این هم نیست.

 

تاریخ، شاهدی آشكارتر برای خلوص نیت و خودگذشتگی و تسلیم محض در برابر فرمان خدا از فداكاری حسین‌(علیه‌السلام)  نشان نمی‎دهد.

كدام شاهد برای اخلاص و پاكی نیت، و صفای باطن و توحید خالص، بهتر از این است كه شخص در راه خدا تصمیم به مرگ بگیرد و دل به مرگ سپارد و شهادت را با آغوش باز استقبال و آماده مصیبات جانكاهی چون داغ جوانان عزیز و برادران و اصحاب و اطفال و اسیری بانوان و آه جانسوز لب‌تشنگان گردد.

پس بسیار خطاست كه اگر كسی عوامل سیاسی و منافع مادی و مصالح شخصی یا اختلافات قبیله‎ای و خانوادگی را در اینجا به‌حساب آورد و تصور كند كه قیام حسین‌(علیه‌السلام)  مستند به آن‌گونه علل بوده است، زیرا حسین‌(علیه‌السلام)  مرد خدا و بنده خاص خدا بود. بنده‎ای كه حقیقت معنای بندگی را دریافته بود و خواسته‎های خود را در جنب خواسته خدا نمی‎دید و به‌حساب نمی‎آورد. حسین‌(علیه‌السلام) ، خدا را رقیب و نگهبان خود می‎دانست و با چشم معرفت و دیده ایمان، او را می‎دید و خطاب و كلامش با خدا این بود:

«عَمِیَتْ عَیْنٌ لَا تَراكَ عَلَیْهَا رَقیباً، وَخَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّكَ نَصِیباً»؛[11]

«كور باد آن چشمی كه تو را مراقب خود نبیند و زیانبار باد معامله بنده‎ای كه بهره‎ای از دوستی‌ات ندارد».

دعای عرفه و ادعیه دیگر كه از آن حضرت در روز عاشورا و مواقع دیگر روایت شده، نمایش احساسات روحانی و ذوق و درك وجدانی حسین‌(علیه‌السلام)  و جلوه ارتباط او با خداست. كسی كه در معرفت و خداشناسی دارای چنان مرتبه بلندی باشد، جز به داعی الهی قدمی بر نخواهد داشت و سخنی نخواهد گفت.

تاریخ اسلام، احادیث و روایات، سوابق زندگی شخصی حسین‌(علیه‌السلام) ، سوابق زندگی دودمان او، همه دلیل این است كه قیام آن حضرت یك مأموریت الهی

 

بوده كه در آن فتح و پیروزی ظاهری و زودگذر منظور نبوده و مطلوب حسین‌(علیه‌السلام)  در این نهضت و قیام، سیاست و ریاست و بسط نفوذ، نبوده است.

همان‌طور كه ظهور جدش پیغمبر(ص)، ظهور هدایت الهی و نهضت آسمانی بود و به سیاست‎های روز و اغراض سیاسی بستگی و ارتباط نداشت و دعوت آن حضرت قدم‌به‌قدم در تمام مراحل به فرمان خدا بود. قیام و حركت حسین‌(علیه‌السلام)  نیز كه وجودش امتداد هدایت جدش بود منزه از غرض‎های سیاسی، و طلب ملك و سلطنت بود.

هركس و هر دسته‎ای، به‌حسب ذوق و معرفت خود هر تعبیری از آن بنمایند و هر اسمی روی این قیام بگذارند؛ آن را امتحان خدایی بدانند كه برای مصالح بزرگی از انبیا و اولیا می‎شود یا كوشش برای تأسیس و تجدید حكومت اسلامی بشمارند یا مأموریت و تعهدی بدانند كه در عوالم دیگر حسین‌(علیه‌السلام)  آن را پذیرفته بود، یا آن را بزرگ‌ترین صحنه‎های نمایش خلوص بشر در پیشگاه خدا و حمایت از حقّ و عدالت و دین خدا بگویند و بارزترین جلوه‎های صبر و شكیبایی و قدرت روح و قوت نفس بشر بشناسند، عارف، فیلسوف، مورخ، محدث، شاعر احساساتی و دیگران هر تعبیری از آن بنمایند و با هر لفظی از عظمت این فداكاری عظیم و بی‎نظیر سخن بگویند، همه با هزار بیان مختلف یك حقیقت را می‎گویند كه این‌همه تعبیرات و الفاظ هركدام اشاره به یك جلوه از جلوات آن حقیقت است، آن حقیقت غیر از این نیست كه قیام حسین‌(علیه‌السلام) ، یك مأموریت فوق‌العاده و رمز غیبی و سر الهی بود و آنچه او را آماده این‌همه فداكاری و تحمل این مصائب جانكاه نمود فرمان خدا بود.

در انقلاب‌های سیاسی، رهبران انقلاب برای مغلوب كردن دشمن از تطمیع و تهدید، تهیه جمعیت و اسلحه، انواع تشبّثات حتی خیانت و دروغ و قتل‌نفس‌های ناگهانی خودداری نمی‎كنند و آنهایی‌ كه بخواهند در انقلاب خود شرافتمندانه رفتار كنند پیش‌بینی‎های لازم را نموده و در جلب همكار و جمع افراد، اهتمام و كوشش می‎نمایند و هرگز از شكست خود و امكان پیروزی دشمن سخن نمی‎گویند، از اینكه یك آینده خطرناك و موحش در انتظارشان باشد، حرفی به میان نمی‎آورند، و سپاه

 

خود را از یك پایان جانسوز و پر از مصائب خبر نمی‎دهند، و لشكر را از دور خود پراكنده نمی‎سازند؛ هرگز از محل امنی كه در نظر همگان محترم است، و هتك آن محل برای دشمن گران تمام می‎شود بیرون نمی‎روند.

اگر رهبر قیامی چنین روشی را پیش گرفت و قیامش را به استقبال مرگ و شهادت رفتن، تفسیر كرد و دل به مرگ نهاد، همه می‎فهمند كه قیام او سیاسی و به‌منظور تصرف حكومت و تصاحب سلطنت نیست. كسانی هم كه به طمع مال دنیا و احتمال رسیدن به مقام و جاه با رهبران شورش‌ها و انقلاب‌ها هم‌صدا می‎شوند، در این قیام‌ها شركت نمی‎كنند.

اینك قیام حسین‌(علیه‌السلام)  را از این ناحیه تماشا كنید!

 

[1]. بقره، 201.

[2]. بقره، 201.

[3]. انبیاء، 26 ـ 27.

[4]. مجلسی، بحارالانوار، ج95، ص226.

[5]. «خدایا محبّت و دوستی خودت را و دوستی کسانی را که تو را دوست دارند و دوستی هر عملی را که مرا به تو نزدیک کند به من روزی کن».

[6]. «جز خدا معبودی نیست و هیچ نیرو و توانایی نیست جز به ارادة خدا. من کارهایم را به خدا می‌سپارم خدا برای ما بس است و چه نیکو وکیلی است و خدا بزرگ‌تر از آن است که توصیف شود».

[7]. صافات، 99.

[8]. انعام، 79.

[9]. با الهام از آیات 162 و 163 سورة انعام: ﴿قُلْ إِنَّ صَلَاتِی وَ نُسُكِی‏ وَ مَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّٰهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ لَا شَرِیكَ لَهُ...‏﴾.

.[10] مغربی، شرح‌‌الاخبار، ج2، ص322؛ طوسی، الامالی، 238، 575 ـ 576؛ ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج2، ص191؛ ابن‌بطریق، عمدة عیون صحاح‌الاخبار، ص370؛ طبری، ذخائر‌العقبی، ص100؛ محدث نوری، مستدرک‌الوسائل، ج15، ص338 – 339.

[11]. مجلسی، بحارالانوار، ج95، ص226.

نويسنده: