محرك انسان به كار و قیام و نهضت، گاه امور مادی و منافع دنیایی و اغراض شخصی، و بهعبارتدیگر خودبینی و كامگیریهای نفسانی است و گاه حبّ به خیر و فضیلت و انجام تكلیف و وظیفه است.
محتاج به توضیح نیست كه اگر محرك شخصی، عوامل مادی و شخصی باشد، درجه عمل پست بوده و عامل آن شایان تقدیر نیست، و كار او با كار حیوانات، تفاوت ندارد و همانگونه كه آنها به دنبال علف و كاه و دانه به حركت میآیند، بیشتر انسانها هم مقصدشان برتر از هدف حیوان نمیباشد.[1]
بلی، این انسانها اگر از راه مشروع برای تأمین منافع مادی كوشش كنند و خیانت و تجاوز به حقوق دیگران ننمایند و فزونیطلبی آنها را كور و كر نسازد و آداب اخلاقی و شرعی را رعایت كنند، ملامتی بر آنان نیست، و میتوان گفت كه عالم انسانیت را پشت سر گذارده، و در كلاس اول انسانیت قدم نهاده بلكه مثاب و مأجور و مصداق آیه شریفه:
میباشند.
و اگر از طرق نامشروع غرائز خود را سیر نمایند، مستحق سرزنش و كیفر بوده و ستمكار و طاغی و یاغی، دزد، قمارباز و رباخوار و آدمكش و بیعفت و بیناموس و... از آب در میآیند.
بنابراین، اكثریت خوبان جامعه و افراد سر به راه كسانی هستند كه از راههای حلال و مشروع، منافع مادی و مقاصد شخصی خود را تحصیل میكنند و عموم كسانی كه از راه مستقیم منحرف شدهاند كسانی هستند كه در مقام اشباع غرائز به هر كار و به هر وسیله دست میزنند و حلال و حرام، در قاموس آنان مترادف بوده و فزونیطلبی آنها از هر جهت حدّ و اندازه ندارد.
و اگر محرك بشر حب به خیر و نیكی و ادای تكلیف باشد، و در آن شائبه غرض شخصی نباشد، عمل بسیار عالی و صادر از جنبه انسانیت خالص و صاحب آن شایسته همهگونه تحسین و تقدیر است، و همانطور كه حُسنِ خیر و فضیلت و عدالت بالذّات درك میشود، صاحب چنین عملی نیز بالذّات محبوب و شرافتمند است.
یكی از هدفهای تربیت صحیح و دعوت انبیا این است كه حب به خیر، و دوستی علم و عدالت برای ذات خیر در آدمیان كامل شود و همه بهسوی این
نقطه، هدایت شوند تا هم غرضها و مقاصد در یك نقطه متمركز و سیر و حركت همه بهسوی یك مقصد و به هوای یك چیز باشد و هم به كمال انسانیت نایل شوند.
آنچه گفته شد اشارهای در این موضوع بیش نیست، و شرح و تفصیل آن موجب اطاله كلام و دوری از مقصد كتاب میشود.
یك صنف دیگر هستند كه محرك و مؤثر در وجودشان مافوق تمام این عوامل و برتر از تمام این مقاصد است.
اینها بندگان حقیقی و خاص خدا هستند كه غیر از بندگی و فرمانبری، كار و مقصد و هدفی ندارند. كار این باریافتگان را به هیچ علت و سببی جز فرمانبری خدا و بندگی و امتثال امر و اطاعت فرمان نمیتوان استناد داد. آنها نه از مصلحت مأمورٌبه، و نه از مفسده منهیٌّعنه میپرسند و نه از فلسفه و فایده؛ زیرا در مقام امتثال و فرمانبری سخن از این مطالب به میان آوردن فضولی و تجاوز از حدّ و گستاخی به مولاست.
بنده آن باشد كه بند خویش نیست |
|
جز رضای خواجهاش در پیش نیست |
مؤثر در وجود و متصرف در امورشان خداست و آن چیزی كه داعی آنها به كار و قیام میشود امر خداست، و آیه:
«همه بندگان مقرب خدایند كه هرگز پیش از امر خدا كاری نخواهند كرد و هرچه كنند به فرمان او كنند».
در حقّ ایشان هم صادق است.
هرچه مرتبه توحید عالیتر و خالصتر شود، خلوص نیت و تسلیم در برابر فرمان حقّ كاملتر میگردد و تمام مطالب و مقاصد آنها در جنب مطلوب حقیقی و مقصود بالذّات و منتهای آمال، همه فانی و نیست محض و عدم صرف میشود. خلوص ایمان و توحید بیشائبه و پاك از هر رنگ و زنگ، آنها را فقط متوجّه به خدا ساخته است.
|
همچو آتش خشک و تر را سوخته |
چنانچه حسین(علیهالسلام) در دعای عرفه به درگاه او عرضه داشته:
«تویی كه دیگران را از قلوب دوستانت راندی تا اینكه غیر از تو را دوست نداشته باشند و بهجز تو به كسی پناه نبرند».
پس علل حركت و اقدام و نهضت ایشان غیر فرمان خدا و محبّت خدا و رضای خدا چیز دیگری نیست. دعایشان:
است.
و شعار و ذكرشان:
است.
|
چه كنم حرف دیگر یاد نداد استادم |
ایشان بالاتر از آنند كه از طمع در حور و قصور و ثواب و سود و جنت موعود، و یا ترس از جهنم و عذاب و عقاب یومالنّشور، اطاعت امر كنند، در علل حركات این افراد ممتاز و بندگان خاص خدا چیزی جز فرمان خدا جستن اشتباه است.
|
با خیال تو اگر با دیگری پردازم |
انبیا و پیغمبران و پیشوایان دینی و ائمه طاهرین(علیهمالسلام) كه راهنمایان توحید خالص و پیشتازان كاروان خداپرستانند، در این میدان سرآمد تمام خلق خدایند و مطالعه تواریخ زندگی آنها عالیترین درس توحید است.
ابراهیم خلیل(علیهالسلام) میگفت:
«من (با كمال اخلاص) بهسوی خدا میروم كه البتّه هدایتم خواهم كرد».
و
«من با ایمان خالص رو بهسوی خدایی آوردم كه آفریننده آسمانها و زمین است و من هرگز با مشركان (در عقاید انحرافی) موافق نخواهم بود».
حضرت خاتمالانبیا(ص) میفرمود:
«نماز و طاعت و مرگ و زندگیم همه برای خداست كه پروردگار جهان است و شریكی ندارد».
بعد از پیغمبر اعظم(ص) خاندان بزرگوار آن حضرت، علی و فرزندانش نمونههای عالی توجّه خالص به مبدأ و یكتاپرستی بودند.
علی(علیهالسلام) كسی بود كه پیغمبر(ص) چنانچه در روایت است در وصف ایمانش فرمود: «اگر آسمانها و زمین در یك كف میزان و ایمان علی در كف دیگر گذارده شود، ایمان علی سنگینتر خواهد بود».[10]
حقپرستی و عدالتخواهی و آزادمنشی، و زهد، تقوا، شجاعت، صراحت و همه صفات انسانی كه در علی و خاندانش بروز كرد، میوه درخت توحید و خداپرستی و تسلیم و توجّه خالص به مبدأ بود. هرگاه دو كار برایشان پیش میآمد آن را اختیار میكردند كه رضای خدا در آن بیشتر باشد.
بزرگترین مظهر خلوص و پاكبازی و جلوه واقعیت و حقیقت و حقپرستی این خاندان، قیام حسین(علیهالسلام) بر ضد یزید و حكومت بنیامیه بود كه یك قیام خالص الهی و نهضت دینی بود.
حسین(علیهالسلام) در این قیام، نه حكومت و مقام ظاهری و دنیوی میخواست و نه بسط نفوذ و مال و ثروت؛ برای اطاعت خدا از بیعت یزید خودداری كرد و برای اطاعت امر خدا از حرمین شریفین هجرت نمود و برای اطاعت خدا جهاد كرد و برای برانگیخته شدن آن حضرت به این قیام باعثی جز امر خدا و ادای تكلیف نبود.
بنابراین بهترین تعبیرات و واقعیترین تفاسیر برای علت قیام و نهضت حسین(علیهالسلام) همین است كه بگوییم علت قیام، امر خدا بود و این یك حقیقتی است كه تاریخ و دین و سوابق زندگی حسین(علیهالسلام) آن را تأیید و تصدیق میكند و غیر از این هم نیست.
تاریخ، شاهدی آشكارتر برای خلوص نیت و خودگذشتگی و تسلیم محض در برابر فرمان خدا از فداكاری حسین(علیهالسلام) نشان نمیدهد.
كدام شاهد برای اخلاص و پاكی نیت، و صفای باطن و توحید خالص، بهتر از این است كه شخص در راه خدا تصمیم به مرگ بگیرد و دل به مرگ سپارد و شهادت را با آغوش باز استقبال و آماده مصیبات جانكاهی چون داغ جوانان عزیز و برادران و اصحاب و اطفال و اسیری بانوان و آه جانسوز لبتشنگان گردد.
پس بسیار خطاست كه اگر كسی عوامل سیاسی و منافع مادی و مصالح شخصی یا اختلافات قبیلهای و خانوادگی را در اینجا بهحساب آورد و تصور كند كه قیام حسین(علیهالسلام) مستند به آنگونه علل بوده است، زیرا حسین(علیهالسلام) مرد خدا و بنده خاص خدا بود. بندهای كه حقیقت معنای بندگی را دریافته بود و خواستههای خود را در جنب خواسته خدا نمیدید و بهحساب نمیآورد. حسین(علیهالسلام) ، خدا را رقیب و نگهبان خود میدانست و با چشم معرفت و دیده ایمان، او را میدید و خطاب و كلامش با خدا این بود:
«كور باد آن چشمی كه تو را مراقب خود نبیند و زیانبار باد معامله بندهای كه بهرهای از دوستیات ندارد».
دعای عرفه و ادعیه دیگر كه از آن حضرت در روز عاشورا و مواقع دیگر روایت شده، نمایش احساسات روحانی و ذوق و درك وجدانی حسین(علیهالسلام) و جلوه ارتباط او با خداست. كسی كه در معرفت و خداشناسی دارای چنان مرتبه بلندی باشد، جز به داعی الهی قدمی بر نخواهد داشت و سخنی نخواهد گفت.
تاریخ اسلام، احادیث و روایات، سوابق زندگی شخصی حسین(علیهالسلام) ، سوابق زندگی دودمان او، همه دلیل این است كه قیام آن حضرت یك مأموریت الهی
بوده كه در آن فتح و پیروزی ظاهری و زودگذر منظور نبوده و مطلوب حسین(علیهالسلام) در این نهضت و قیام، سیاست و ریاست و بسط نفوذ، نبوده است.
همانطور كه ظهور جدش پیغمبر(ص)، ظهور هدایت الهی و نهضت آسمانی بود و به سیاستهای روز و اغراض سیاسی بستگی و ارتباط نداشت و دعوت آن حضرت قدمبهقدم در تمام مراحل به فرمان خدا بود. قیام و حركت حسین(علیهالسلام) نیز كه وجودش امتداد هدایت جدش بود منزه از غرضهای سیاسی، و طلب ملك و سلطنت بود.
هركس و هر دستهای، بهحسب ذوق و معرفت خود هر تعبیری از آن بنمایند و هر اسمی روی این قیام بگذارند؛ آن را امتحان خدایی بدانند كه برای مصالح بزرگی از انبیا و اولیا میشود یا كوشش برای تأسیس و تجدید حكومت اسلامی بشمارند یا مأموریت و تعهدی بدانند كه در عوالم دیگر حسین(علیهالسلام) آن را پذیرفته بود، یا آن را بزرگترین صحنههای نمایش خلوص بشر در پیشگاه خدا و حمایت از حقّ و عدالت و دین خدا بگویند و بارزترین جلوههای صبر و شكیبایی و قدرت روح و قوت نفس بشر بشناسند، عارف، فیلسوف، مورخ، محدث، شاعر احساساتی و دیگران هر تعبیری از آن بنمایند و با هر لفظی از عظمت این فداكاری عظیم و بینظیر سخن بگویند، همه با هزار بیان مختلف یك حقیقت را میگویند كه اینهمه تعبیرات و الفاظ هركدام اشاره به یك جلوه از جلوات آن حقیقت است، آن حقیقت غیر از این نیست كه قیام حسین(علیهالسلام) ، یك مأموریت فوقالعاده و رمز غیبی و سر الهی بود و آنچه او را آماده اینهمه فداكاری و تحمل این مصائب جانكاه نمود فرمان خدا بود.
در انقلابهای سیاسی، رهبران انقلاب برای مغلوب كردن دشمن از تطمیع و تهدید، تهیه جمعیت و اسلحه، انواع تشبّثات حتی خیانت و دروغ و قتلنفسهای ناگهانی خودداری نمیكنند و آنهایی كه بخواهند در انقلاب خود شرافتمندانه رفتار كنند پیشبینیهای لازم را نموده و در جلب همكار و جمع افراد، اهتمام و كوشش مینمایند و هرگز از شكست خود و امكان پیروزی دشمن سخن نمیگویند، از اینكه یك آینده خطرناك و موحش در انتظارشان باشد، حرفی به میان نمیآورند، و سپاه
خود را از یك پایان جانسوز و پر از مصائب خبر نمیدهند، و لشكر را از دور خود پراكنده نمیسازند؛ هرگز از محل امنی كه در نظر همگان محترم است، و هتك آن محل برای دشمن گران تمام میشود بیرون نمیروند.
اگر رهبر قیامی چنین روشی را پیش گرفت و قیامش را به استقبال مرگ و شهادت رفتن، تفسیر كرد و دل به مرگ نهاد، همه میفهمند كه قیام او سیاسی و بهمنظور تصرف حكومت و تصاحب سلطنت نیست. كسانی هم كه به طمع مال دنیا و احتمال رسیدن به مقام و جاه با رهبران شورشها و انقلابها همصدا میشوند، در این قیامها شركت نمیكنند.
اینك قیام حسین(علیهالسلام) را از این ناحیه تماشا كنید!
[1]. بقره، 201.
[2]. بقره، 201.
[3]. انبیاء، 26 ـ 27.
[4]. مجلسی، بحارالانوار، ج95، ص226.
[5]. «خدایا محبّت و دوستی خودت را و دوستی کسانی را که تو را دوست دارند و دوستی هر عملی را که مرا به تو نزدیک کند به من روزی کن».
[6]. «جز خدا معبودی نیست و هیچ نیرو و توانایی نیست جز به ارادة خدا. من کارهایم را به خدا میسپارم خدا برای ما بس است و چه نیکو وکیلی است و خدا بزرگتر از آن است که توصیف شود».
[7]. صافات، 99.
[8]. انعام، 79.
[9]. با الهام از آیات 162 و 163 سورة انعام: ﴿قُلْ إِنَّ صَلَاتِی وَ نُسُكِی وَ مَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّٰهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ لَا شَرِیكَ لَهُ...﴾.
.[10] مغربی، شرحالاخبار، ج2، ص322؛ طوسی، الامالی، 238، 575 ـ 576؛ ابنشهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج2، ص191؛ ابنبطریق، عمدة عیون صحاحالاخبار، ص370؛ طبری، ذخائرالعقبی، ص100؛ محدث نوری، مستدرکالوسائل، ج15، ص338 – 339.
[11]. مجلسی، بحارالانوار، ج95، ص226.