وقتی ولید استاندار مدینه طیبه، امام(علیهالسلام) را به استانداری دعوت كرد، و خبر مرگ معاویه را به آن حضرت داد و نامهای را كه یزید برای گرفتن بیعت به او نوشته بود قرائت كرد[2] امام(علیهالسلام) در پاسخش فرمود:
«تو به اینكه من در پنهانی و خلوت بیعت كنم قناعت نخواهی كرد مگر آنكه آشكارا بیعت كنم كه مردم آگاه شوند».
ولید گفت: آری!
فرمود: «تا بامداد صبر كن و در این موضوع تصمیم بگیر!».
ولید ـ بااینكه از كلام امام(علیهالسلام) آشكار بود كه بیعت نمیكند، اما چون مایل بود با آن حضرت شدت و سختی ننماید، گفت: بازگرد به نام خدا تا در مجمع مردم تو را ملاقات نماییم.
مروان گفت: به خدا سوگند اگر حسین(علیهالسلام) در این ساعت بیعت نكرده، از تو جدا شود دیگر بر او قدرت نخواهی یافت، او را حبس كن و نگذار از اینجا خارج شود مگر آنكه بیعت كند یا گردنش را بزن!
حسین(علیهالسلام) فرمود: «وای بر تو ای پسر زرقاء آیا تو امر میكنی به كشتن من ای ولید؟ دروغ گفتی و پستی كردی». پس از آن روی به ولید كرد و فرمود:
«ای امیر، ما خاندان نبوّتیم، و معدن پیغمبری و رسالتیم، محل آمدوشد فرشتگان و فرودگاه رحمت خدا هستیم. خدا به ما فتح كرده، و به ما ختم كند، و یزید فاسق و فاجر و شرابخوار و قاتل بیگناهان و متجاهر به فسق و فجور است. كسی مانند من با مثل او بیعت نكند ولی بامدادان خواهیم دید كه كدامیك از ما سزاوار و شایسته بیعت و خلافت است».
وقتی امام(علیهالسلام) از نزد ولید بیرون رفت، مروان گفت: خلاف گفته من كردی به خدا دیگر چنین فرصتی به دست تو نخواهد افتاد.
ولید گفت: وای بر تو، تو به من میگویی دین و دنیای خود را از دست بدهم! به خدا سوگند دوست ندارم كه مالك تمام دنیا باشم و حسین را كشته باشم. سبحانالله آیا حسین را بكشم برای اینكه میگوید من بیعت نمیكنم. به خدا كسی كه خدا را به خون حسین ملاقات كند میزان عملش سبك است و خدا روز قیامت به او نظر نمیكند و به او رحمت ننماید و برای او عذاب دردناك است.[3]
این صفحه از تاریخ حسین(علیهالسلام) برای درك علت قیام و خودداری آن حضرت از بیعت و تعیین هدف و مبدأ آن امام شهید(علیهالسلام) بسیار حساس و مهم است، زیرا موادّی را یادآور شده كه هریك برای ردّ بیعت و وجوب قیام كافی است.
موادی را كه حسین(علیهالسلام) مستند و دلیل امتناع از بیعت و تصمیم بر مخالفت قرار داده، موادّی بود كه احدی در صحت و درستی آن شك نداشت و صغری و كبرای آن مورد قبول و اتّفاق همه بود، حتی ولید عموزاده یزید و استاندار او، صحت این ادله و مواد استنادیه را انكار نكرد و در برابر قوّت منطق و صحت استدلال و احتجاج حسین(علیهالسلام) هیچ ایراد و اشكالی ننمود.
بهترین كسی كه میتواند حقایق مستندات و علل این قیام را بیان كند، شخص حسین(علیهالسلام) است كه هم در صدق گفتارش كسی تردید نمیكند و هم عالِم به اوضاع سیاست اسلامی بود، و از آنچه كه در جوامع اسلامی میگذشت كاملاً آگاه بود و یزید و عمال و مأموران و متصدیان دستگاههای حكومتی را میشناخت، و از نیّات و مقاصدشان باخبر بود.
پس هرچه حسین(علیهالسلام) راجع به این مسائل بیان فرماید، عین حقیقت، و استوارترین مرجع ما در معرفت مستندات، و ادله لزوم قیام و خودداری از بیعت است.
هر كلامی كه مطابق حقیقت باشد در نفوس نفوذ میكند، و دلها را تكان میدهد، و حتی در اهل باطل نیز اثر میگذارد كه گاهی در برابر آن سكوت میكنند، و گاهی بدون رعایت مصلحت دنیا و سیاست وقت به حقیقت آن اقرار مینمایند.
سخنان حقّ و صریح حسین(علیهالسلام) چنان با واقع مطابق بود كه نزدیكترین مردم به یزید، یعنی ولید هم نتوانست آن را رد كند یا كارهای یزید را توجیه نماید و برای لزوم بیعت او توضیحی بدهد.
اكنون بنگرید: نخست حسین(علیهالسلام) فرمود:
در این قسمت شایستگی علمی و عملی و سوابق درخشان و بینظیر خود را برای زعامت مسلمین و رهبری عامه، و اظهار رأی در مسائل بزرگ اسلامی، و تعیین خط سیر و روش مسلمانان، با چند جمله كوتاه و یك عالم معنا و حقیقت بیان فرمود و ولید را متوجّه شخصیت بیبدیل خود در جهان اسلام نمود، و یادآور شد كه كسی مانند او به امور شرعی و هدفها و خواستههای اسلام عارف نیست و احدی هم مثل او به حفظ مصالح عالیه مسلمین علاقهمند نمیباشد؛ زیرا او اهل خانه نبوت و معدن پیغمبری و محلّ نزول فرشتگان و فرودگاه رحمت است.
برای بیان تمركز شرایط زعامت مسلمانان در آن حضرت كلماتی رساتر از این چند جمله نیست.
این كاخ بلند توحید و بنای عظیم اسلام به معماری جدّش پیغمبر(ص)، و دستیاری و پایمردی پدرش علی(علیهالسلام) و همّت بلند و سخاوت جدّهاش خدیجه(علیهاالسلام) و پرستاریهای مادرش فاطمه(علیهاالسلام) از پیغمبر(ص)، و فداكاری و كمكهای بیدریغ عمویش جعفر و عموی پدرش حمزه و دیگر سربازان راه توحید و فداكاران بنیهاشم، برپا شد و اینك او بعد از برادرش حسن مجتبی(علیهالسلام) ، یگانه حامی و غمخوار اسلام است.
اگر كسی كه این قانون و این شریعت و این وحی و قرآن در خانهاش نازل شده، از اسلام حمایت نكند، یقیناً دیگران حمایت نخواهند كرد.
این چند جمله كوتاه و پرمعنا، مسئولیت سنگینی را كه حسین(علیهالسلام) در برابر اسلام و قرآن داشت، و برنامهای را كه باید در حوادث و پیشامدها اجرا نماید روشن میسازد، و بهطور مستدل و قاطع اثبات میكند كه حسین(علیهالسلام) نمیتواند نسبت به اوضاع و احوالی كه در عالم اسلام پیش آمده بیاعتنا باشد.
حسین(علیهالسلام) باید نسبت به حكومت یزید وظیفهای را كه اگر جدش پیغمبر(ص) بود انجام میداد، انجام دهد. آیا پیغمبر(ص) با زمامداری مثل یزید روی موافق نشان میداد؟ آیا پیغمبر در برابر اینكه دستگاه خلافت و جانشینی او اینگونه مسخره شود، سكوت میكرد؟
آیا این بود آن اجتماع مترقی و ملكوتی كه پیامبر اسلام(ص) تأسیس آن را در تحت لوای توحید و عدالت و آزادی واقعی به بشریت پیشنهاد داد كه یزید و ابنزیادها بر مردم مسلط شوند و حدود و قوانین و احكام شرع پایمال شود؟
این همان پیغمبر بود كه گفت: «اگر خورشید را در دست راستم، و ماه را در دست چپم گذارند دست از دعوت بر نخواهم داشت».[5]
و این حسین(علیهالسلام) كه فرزند همان پیغمبر(ص) بود گفت: «اگر در تمام دنیا محلّی برای ماندن پیدا نكنم، با یزید بیعت نخواهم كرد».
مبدأ و مقصد هر دو (پیامبر(ص) و حسین(علیهالسلام) ) یكی است.
این چند جملة پرارزش و باروح، برهان موقعیت ارجمند روحانی حسین(علیهالسلام) و جامعیت تمام شرایط زمامداری، و نشاندهندة قیافه روحی، و ساختمان شخصیت معنوی، و خصال عالی اوست.
در جمله «بِنَا فَتَحَ اللهُ، وَبِنَا خَتَمَ»[6] میفرماید:
باب هدایت و راهنمایی مردم را خدا به ما گشوده و به ما نیز ختم كرده است. مقصود این است كه منصب الهی هدایت، و رهبری و زعامت همواره در خاندان ماست.
جمله دیگر :
در این جمله، امام(علیهالسلام) با كمال صراحت در استانداری مدینه كه یكی از مراكز قدرت و سلطه یزید بود، ذمائم اخلاقی و عملی او را ـ كه در هركس یكی از آنها وجود داشته باشد، لیاقت آنكه در یك اجتماع اسلامی كدخدای یك ده یا پاسبان كوچهای شود ندارد، تا چه رسد خلافت و زمامداری ـ تذكر داد.
این اوصاف، و رذائل هركدام یك ماده و دلیل قاطع برای شرعی نبودن حكومت یزید و حرمت بیعت با او و تمكین از زمامداری اوست.
1. فسق، فجور، زنا و گناه.
2. میگساری.
3. آدمكشی بدون مجوز شرعی.
4. تجاهر به معصیت.
یكی از صفاتی كه باید در خلیفه باشد این است كه خلیفه باید در روش و رفتار، مظهر عدالت و تعالیم اسلام و نمونه تربیت مكتب قرآن باشد، و مانند آینه كه از شخصی كه در برابر آن بایستد حكایت میكند، از اسلام حكایت كند.
غرض از تعیین خلیفه و زمامدار، اجرای حدود و امر به معروف و نهی از منكر و عمل به شریعت و احكام است، پس خلیفه و زمامدار باید خودش بیش از همه به قانون و احكام عمل نماید و حقوق اسلامی را برای همه افراد محترم شمارد.
كسی كه میخواهد به حكم شریعت و قانون، زمامدار باشد، باید رعایت و احترامش از قانون شرع از دیگران بیشتر باشد و اگر خلیفه متجاهر به فسق و نابكاری و خیانت گردید، ضررهایی كه از ناحیه او به ملت میرسد پایه بقای ملت را متزلزل و مشرف به انهدام خواهد ساخت.
جامعه علاوه بر آنكه حقّ ندارد به خلاف مستبدّان و نابكاران و تجاهركنندگان به گناه رأی دهند، باید آنها را از مناصبی كه دارند عزل كنند.
جمله سوم:
«وَ مِثْلی لَا یُبَایِعُ مِثْلَهُ».[8]
این جمله، نتیجه جملههایی است كه راجع به صلاحیت بینظیر و شخصیت ممتاز خود و سوابق و احوال ننگین یزید فرمود. یعنی: كسی مثل من، با این گذشتة درخشان و با مقام رهبری بهحقی كه نسبت به جامعه دارد با كسی مثل یزید بیعت نمیكند، زیرا بیعت با خلیفه در اصطلاح مسلمین، تعهد اطاعت و انقیاد است به كسی كه مركز تحقق هدفهای عالیه اسلامی و مصدر عزت و اعتلای مسلمین و اعلای كلمه اسلام و حامی قرآن و آمر به معروف و ناهی از منكر، و بهعبارتدیگر قائممقام و جانشین پیغمبر(ص) باشد.
معنای بیعت صحیح، ابراز آمادگی در فرمان بردن از اوامر خلیفه واقعی و فداكاری در راه انجام اوامر اوست كه بر هر مسلمان بهحكم: ﴿أَطِیعُوا اللهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[9] واجب است و این بیعت با مثل یزید هرچند صورتسازی و برای دفع ضرر باشد، امضای قانونی شدن فسق و فجور و تجاهر به منكرات و معاصی و تضییع حقوق و اتكای به ظالمین و ستمكاران و فسّاق و فجّار است و صدور آن از مثل حسین(علیهالسلام) امكان شرعی و عرفی نداشت.
این بیعت، تعهد همكاری در قتل مردم بیگناه، و بردن آبرو و عزّت اسلام است و ساحت مقدس حسین(علیهالسلام) به این بیعت ننگین آلوده نخواهد شد.
لذا آن حضرت این جمله را «مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَهُ» مانند یك حكم بدیهی و مورداتّفاق و مسلّم همه فرمود؛ زیرا احدی از مسلمانان باوجدان نمیگفت شخصیتی مثل حسین(علیهالسلام) با ناكسی مثل یزید بیعت كند.
این یك نتیجه مورد قبول همه بود كه حسین(علیهالسلام) پس از بیان سوابق دینی و روحانی خود و پیشینههای پرننگ یزید آن را اعلام فرمود.
آری اگر فرضاً تمام مسلمانان به این ذلّت و پستی تن در دهند و با مثل یزیدی بیعت كنند و به زمامداری امثال او رأی دهند، حسین(علیهالسلام) كه صاحب آن مكارم و فضایل و مقامات است و چشم اسلام و اسلامیان به مساعی و كوشش او در نجات دین و برنامههای قرآنی دوخته است، با كسی كه مركز شرارت و قساوت و فسق و گناه است، بیعت نمیكند.
حساب حسین(علیهالسلام) از حساب همه جداست. او اهلبیت نبوّت و معدن رسالت و مركز آمدوشد ملائكه و محل هبوط رحمت و پس از برادرش حسن(علیهالسلام) پسر منحصربهفرد دختر پیغمبر بود، به فرزدق فرمود:
«این مردم ملازم اطاعت شیطان شده، و اطاعت خدای رحمان را ترك كرده و فساد را ظاهر و حدود را باطل نمودهاند، شراب مینوشند و اموال فقرا و مساكین را به خود اختصاص دادهاند، و من سزاوارترین افراد هستم به قیام برای یاری دین و عزت شرع و جهاد در راه خدا از برای اعلای كلمه خدا».[10]
پس وقتی كار به اینجا كشید كه كسی مانند یزید بخواهد بر مسند پیغمبر(ص) بنشیند و خود را رهبر دینی و سیاسی مسلمین و پیشوای عالم اسلام بداند، برای امام(علیهالسلام) جز اعلام خطر و اعلان قیام شرعی نبودن حكومت، وظیفهای دیگر نیست؛ زیرا در نظر مردم بیعت او و هریك از بزرگان صحابه و تابعین با این عنصر ناپاك، امضای صحت حكومت، و ابطال حقیقت خلافت و عدول از تمام شرایط زعامت اسلامی، و جانشینی پیغمبر(ص) و القای جامعه در ضلالت بود. این بیعت در گردن مردان خدا مانند سلسلهها و زنجیرهای عذاب است، و سنگینی و فشار آن بر روح آنان از سنگینی كوهها بیشتر است.
حسین(علیهالسلام) با این منطق قیام كرد، و بر سر این سخن ایستاد و فرمود:
«امام نیست مگر آنكه به كتاب خدا حكم كند و عدل و داد برپا كند و دین حقّ را منقاد باشد و نفس خویشتن را طبق عقیده به ذات خدا حبس كند».
و در روز عاشورا كه باران مصیبتها بر سرش میبارید همان منطق را تكرار میكرد و میفرمود:
«به خدا سوگند! به خواستههای این مردم پاسخ موافق نمیدهم تا خدا را دیدار كنم درحالیكه به خونم رنگین و خضاب شده باشم».
[1]. ابومخنف، مقتلالحسین(علیهالسلام)، ص17؛ طبری، تاریخ، ج4، ص262؛ سماوی، ابصارالعین، ص217. «نیست امام و پیشوا جز کسی که به کتاب خدا عمل کند و دادگستری نماید و به دین حقّ پایبند باشد و با اعتقاد به ذات خدا نفس خود را از گناهان باز دارد».
[2]. بنا به نقل یعقوبی و خوارزمی صریحاً به ولید نوشته بود اگر حسین و ابنزبیر از بیعت خودداری كنند، گردنشان را بزند و سرهایشان را به نزد او بفرستد. یعقوبی، تاریخ، ج2، ص241؛ خوارزمی، مقتلالحسین(علیهالسلام)، ج1، ص180، فصل9.
[3]. خوارزمی، مقتلالحسین(علیهالسلام)، ج1، ص184 فصل9؛ علایلی، سموالمعنی فی سموالذات، ص113 ـ 114 و كتابهای دیگر.
[4]. ابناعثم کوفی، الفتوح، ج5، ص14. «ای امیر ما خاندان نبوّتیم و معدن رسالت و جایگاه رفتوآمد فرشتگان و محل فرود آمدن رحمتیم».
[5]. طبری، تاریخ، ج2، ص67؛ ابنجوزی، المنتظم، ج2، ص368؛ ابناثیر جزری، الکامل فی التاریخ، ج2، ص64؛ ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج2، ص64.
.[6] ابناعثم کوفی، الفتوح، ج5، ص14؛ ابنطاووس، اللهوف، ص17؛ بحرانی اصفهانی، عوالمالعلوم، ص174.
[7]. «یزید فاسق بدکارة شرابخوار آدمکش است و کسی است که آشکارا به فسق و فجور و گناه دست میزند».
.[8] ابناعثم کوفی، الفتوح، ج5، ص14؛ ابنطاووس، اللهوف، ص17؛ بحرانی اصفهانی، عوالمالعلوم، ص174.
[9]. نساء، 59.
[10]. سبط ابنجوزی، تذكرةالخواص، ص217 – 218.
[11]. طبری، تاریخ، ج4، ص262.
[12]. ابناعثمکوفی، الفتوح، ج5، ص101؛ مجلسی، بحارالانوار، ج45، ص12؛ علایلی، سموالمعنی فی سموالذات، ص118.