هر نهضت و قیامی كه بهمنظور ایجاد سازمان نوین و نظام جدید و اصلاحات معنوی و اجتماعی و اقتصادی یا هر مقصد دیگر برپا شود خواهوناخواه در افكار و اوضاع و احوال جامعه، عكسالعملهایی مساعد یا نامساعد خواهد داشت، خواه منظور قیامكننده حمایت از حقّ و نجات انسانها و اصلاح امور و برقراری عدالت اجتماعی و كمك به طبقات محروم و ستمدیده، دفاع از حریم شرف و فضیلت و آزادی و سایر هدفهای صحیح و انسانی باشد، یا آنكه غرض او از انقلاب، مقاصد شخصی و مادی و هدفهای سیاسی باشد.
البتّه پیروزی یك فرد سیاسی كه به مصلحت شخصی و برای رسیدن به مقام و منصب تلاش و مبارزه میكند، در این است كه در قیام سیاسی بر حریف غالب و او را از صحنه سیاست خارج و مقام مقصود را تصرّف كند و اگر نتوانست به هدف سیاسی خود برسد مغلوب و قیامش بینتیجه خواهد شد و اگر پیروز شود، پیروزی او پیروزی فردی و محدود به همان زمان و دوران ریاست و فرمانروایی است.
اما پیروزی و ظفر مصلحین حقیقی، و كسانی كه برای حقّ و مصالح عالیه اجتماع قیام میكنند، در این است كه حقّ، حاكم و مصالح جامعه، تأمین و عدالت بر ظلم، و نظم و قانون بر بینظمی و قانونشكنی، غالب و پیروز شود.
این اشخاص اگرچه نتوانند در ظاهر طرف را مغلوب سازند و از پای در آورند، و در میدان نبرد حقّ و باطل، جان خود را در راه حمایت از حقّ از دست
بدهند؛ اما واكنشهای طبیعی عمل آنها كه موافق با فطرت پاك هر بشر است، قلوب را بهسوی حقّ متوجّه میسازد. فداكاری و علوّ همّتشان باعث میل و گرایش جامعه به خیر و صلاح و عدالت و حقپرستی میشود و برای دیگران و آیندگان سرمشق سودمند و علّت احترام حقّ در نفوس و تنفّر همگان از اهل باطل میگردد.
این است كه این مردم، چون برای مصلحت عموم و نجات بشر و طرفداری از حقّ قیام میكنند، در مبارزهای كه آغاز مینمایند شكست نمیخورند، چه در ظاهر نبرد را ببرند یا ببازند برنده و پیروز هستند و چون عملشان با حقّ و مصلحت نوع مربوط است و نوع، باقی و حقّ، پایدار است، پیروزی آنان هم جاودان و ابدی است.
برخلاف آنكه عملش راجع به مصلحت فرد باشد كه عمرش كوتاه و ناپایدار است، پس آن مظفّریّت جاودانی خواهد داشت و اینكه جنبة فردی دارد، چند صباحی بیشتر باقی نیست.
پس هم از جنبه روانی و هم از جنبه حوادث تاریخی، این مطلب قابلانكار نیست كه عكسالعمل قیام رجال اصلاح و پیشوایان آزادیخواه و حقپرست، عكسالعمل مساعد و مثبت و پایدار است.
نتایج و عكسالعمل فداكاری بیمانند سیدالشهدا(علیهالسلام) ازهرجهت موافق و مساعد با هدف و مقصد آن حضرت شد، و امام(علیهالسلام) در این فداكاری و معاملهای كه با خدا كرد، نه فقط خسارت و زیان نكرد بلكه آنقدر سود و فایده برد كه غیر از خدا كسی حساب و مقدارش را نمیداند.
اینهم یك امر بدیهی و فطری است كه در مبارزاتی كه بین اهل حقّ و باطل واقع میشود، هركسی اهل حقّ را برنده میداند و هركس دلش میخواهد در صف اهل حقّ و جبهة حقپرستان نامش برده شود.
از وقتی حادثه جانسوز كربلا واقع شد، تا حال كسی پیدا نشده كه مایل باشد همكار شمر و حرمله باشد، یا از اعمال آنها متنفّر نباشد، در مقابل در هر عصر و زمان میلیونها مردم آرزومند بوده و هستند كه از یاران حسین(علیهالسلام) شمرده شوند.
ما با یك مقایسه و نشان دادن یك مثال ثابت میكنیم كه حسین(علیهالسلام) این مبارزه را بُرد، و یزید و اهل باطل مغلوب و شكست خوردند.
دو نفر را مثال میآوریم كه هر دو به صورت، دارای یك سابقه بودند، هر دو از سپاه ابنزیاد بودند، هر دو در شمار لشكری بودند كه برای كشتن حسین(علیهالسلام) اعزام شده بودند. یكی از آنها در نیمه راه، ریاست و فرماندهی و جایزه و تمام امتیازات را ترك كرد، و به دنیا و مال و ثروت و آنچه داشت پشت پا زد و خود را به خدا فروخت و آن دیگری از ستم و دشمنی با خاندان رسالت و خدمت به دودمان ابیسفیان و قساوت و بیرحمی چیزی فروگذار نكرد.
نام نامی شخص اول حرّ بن یزید ریاحی و نام منفور دومی، شمر بن ذیالجوشن بود.
حرّ اگر در جنگ با پسر پیغمبر(ص) اصرار میورزید و با سپاه بنیامیه همكاری میكرد و به طمع جایزه و ترفیع رتبه و مقام، در صف اول سپاه كوفه قرار میگرفت و هرچه میتوانست ظلم و ستم میكرد و فرضاً ـ العیاذ بالله ـ اگر روز عاشورا چند ساعت دیگر با عمر بن سعد مانده بود و اعمال شمر و سنان و حرمله و بیشتر از آن را هم مرتكب شده بود، سرانجام از این اصرار جز اینكه نامش در تاریخ در ردیف شمر و حرمله ذكر میشد، چه سودی میبرد؟
ولی حرّ، همقطار سپاه عمر سعد نبود، جسمش اگرچه چند صباحی در لشكر كوفه بود اما با روح و فكر و علوّ همّتش در اصحاب حسین(علیهالسلام) بود.
او به تمام امور مادّی پشت پا زد و با یك جهش و پرواز تاریخی از دنیا بهسوی آخرت و از ظلمت بهسوی نور و از باطل بهسوی حقّ و از كفر بهسوی
اسلام شتافت، و خود را به سعادت جاودانی رسانید، كاری كرد كه تاریخ نام او را در ردیف زهیر و حبیب و مسلم بن عوسجه ثبت كرد.
حرّ اگر بهسوی امامحسین(علیهالسلام) باز نمیگشت، جز آنكه ابنزیاد جایزه به او میداد و درجه او را بالا میبرد و حقوقش را زیاد میكرد چه سودی میبرد؟
ولی امروز از هركس بپرسید كه حرّ و شمر كدامیك بردند و كدام باختند، همه پاسخ میدهند: حرّ برنده شد، حر سربلند شد، حرّ افتخار یافت؛ شمر سرنگون شد، شمر پست و خوار شد، شمر به لعن ابد گرفتار شد.
به همین قیاس هركدام از اصحاب ابیعبدالله(علیهالسلام) را با سران لشكر كوفه مقایسه كنیم، میبینیم كه فتح و پیروزی نصیب اصحاب آن حضرت است.
مسلم بن عوسجه را با شبث بن ربعی، حبیب بن مظاهر را با عمرو بن حجاج، عمرو بن قرظه انصاری را با برادرش كه در لشكر ابنسعد بود، مقایسه كنید.
امروز نام مسلم و حبیب و عمرو بن قرظه محبوب دلهاست و نام آن ملعونان در شمار كفار و اشقیاست.
پس در نتیجة فداكاریهای مردان خدا و توفیق و مظفّریّت آنها شكی نیست، و این حكم فطری و عقلی و شرعی است كه اعمال مصلحین مثمر ثمر و نتیجهبخش است، و در دنیا و آخرت فداكاری آنها مأجور و مشكور است:
«بهراستیكه خداوند پاداش نیكوكاران را تباه نمیكند».
ما اگرچه درضمن فصلهای گذشته قسمتی از فواید قیام و نتایج نهضت حسینی را تذكر دادیم، معذلك برای آنكه در این موضوع هم تا حدّی كه با وضع این كتاب سازگار باشد، به مقدار بصیرت و اطلاع ناقص خود بحث را ادامه میدهیم و چون با مطالب گذشته ارتباط دارد اگر در بعضی موارد ناگزیر از تكرار شدیم، از خوانندگان ارجمند پوزش میطلبیم: