6. دعای ندبه و بدعت
اگر كسى بگوید: دعاى ندبه بدعت است و بعد از رسول خدا و ائمه هدىعلیهمالسلام پیدا شده و به ایشان بسته شده و كسانى كه مهدیه مىسازند و دعاى ندبه براى عوام مىخوانند و مردم را سگ امامزمان كرده و عوعو مىكنند، اهل بدعت و دشمن امامند. آیا زمان رسول خدا(ص) مهدیه یا زینبیه و یا خانقاه و صومعه در اسلام بوده و آیا شرافت مؤمن سگشدن است و یا آدم حقیقى شدن؟
جوابش این است كه: بدعت، واردكردن كار و روشى است از پیش خود در برنامههاى شرعیه، كه نه بالخصوص از پیغمبر و ائمهعلیهمالسلام درباره آن دستورى صادر شده و نه عموم یا اطلاق دستورات و اوامر آن بزرگواران شامل آن باشد ولى دعاى ندبه:
اوّلاً: چنانكه گفته شد بالخصوص وارد شده و اطمینان به صدورش هست و هیچكس از پیش خود آن را نیاورده و لااقل كسانى كه مىخوانند اطمینان به صدور آن دارند.
ثانیاً: بهواسطه آنكه متضمّن حمد و سپاس خدا بر قضاوقدر او و ذكر فضایل و مناقب و مصائب اهلبیتعلیهمالسلام است، عمومات دعا و حمد و ذكر فضایل و مناقب و مصائب شامل آن مىشود.
ثالثاً: این دعاى ندبه را اگر شخص از پیش خود هم انشا كند و بخواند، بدعت نیست، مثل اینكه خطبه یا قصیدهاى مشتمل بر این مطالب انشا كند و مانند «دوازده امام خواجه» آن را براى مردم بخواند، یا مردم آن را بخوانند. این نه خلاف سنّت پیغمبر اكرم(ص) است و نه بدعت و نه واردكردن چیزى است در دین. این همان اجراى تعالیم و برنامههاى دین است كه بهحسب صور و مصادیق و مظاهر، مختلف مىشود.
و امّا ساختن مهدیه و منتظریه و قائمیه نیز بدعت نیست مانند حسینیه؛[1] زیرا اگر ما براى ذكر فضایل و مناقب، خانهاى بسازیم و آنجا را «دارالفضایل» بنامیم، یا براى قرائت قرآن و تعلیم تجوید خانهاى به نام «دارالقرائة» یا «دارالحفّاظ» بنا كنیم، یا براى تعلّم و آموزش علوم اسلامى و فقه و تفسیر و حدیث، خانه دیگر و اسم آن را «مدرسه»
بگذاریم، یا براى مطالعه و قرائت كتب «دارالكتب» یا «كتابخانه» درست كنیم، یا براى رسیدگى به حال فقرا و مستمندان و جمعآورى اعانه، محلى به نام خانه نیكوكارى بسازیم یا «دارالایتام» یا «پرورشگاه» یا «بیمارستان» یا «زایشگاه»- قربة الى الله تعالى - تأسیس كنیم همه مشروع و اجراى دستورات اسلام و برنامههاى دین و اطاعت اوامر:
«همكارى و معاونت كنید بر نیكى و پرهیزكارى».
«و باید بوده باشد از شما گروهى كه مىخوانند بهسوى خیر، و امر مىکنند به معروف و نهى مىكنند از منكر».
«بهدرستىكه خدا به عدل و احسان فرمان مىدهد».
و اوامر دیگر است.
مجرد اینكه در عصر پیغمبر(ص) این بناها نبوده، دلیل بدعت نمىشود.
بله! اگر غرض كسى از این بناها، ایجاد تفرقه بین مسلمانان و تشعّب و دودستگى و اغراض شخصى و فردى و همچشمى و رقابت و سوءاستفاده و جاهطلبى باشد، البته مذموم است، و اگر به قصد منصرفساختن مسلمانان از مساجد و ایجاد مابهالامتیاز مذهبى و اجراى برنامههاى غیرمشترك و غیروارد و خواندن اوراد و اذكارى كه نرسیده (مثل ذكر جبرئیلیه یا یونسیه به عدد مخصوص و امثال آن) محلى مثل خانقاه بسازد، بدعت و ضلالت است.
این دو جهت را نباید باهم اشتباه كرد، و باید متوجّه بود كه دارالحفاظ و دارالضیافة و دارالمعلمین یا دارالوعاظ یا حسینیه و مهدیه، با خانقاه و صومعه خیلى فرق دارد. اینجا (خانقاه) مركز یك فرقه خاصّ و دستهاى است كه ملتزم به طریقه مخصوص و شیخ و پیرو و مرشد و سلسلهاى شدهاند كه از شرع نرسیده است و آنجا یك مركز آزاد براى همه و بدون قیدوشرط است.
معذلك چون مقام، مقام بیان حقیقت است، تذكّر مىدهم كه حفظ مركزیت مساجد - كه خانه خدا و خانه عموم مسلمانان است - لازم است و همه باید باهم در عمران مساجد به جماعات و مجالس دعا و وعظ و تبلیغ و قرائت قرآن و غیر اینها همكارى كنند تا باشكوهترین اجتماعات دینى در مساجد تشكیل شود و قدر و منزلت مسجد محفوظ بماند. و اگر این مؤسسات را هم به نام آن حضرت در مسجد
قرار دهند یا رواقى از رواقهاى مسجد را به این عنوان بنامند، یا آنكه مدارس و مراكز تبلیغى تأسیس كنند و به نام جامعالمهدى یا مسجدالمهدى یا رواق صاحبالامر، یا مدرسةالمهدى و مكتبةالمهدى بنامند، و در موقع خواندن دعاى ندبه یا كمیل یا ادعیه دیگر از آنجا استفاده كنند، مناسبتر و با نظر مبارك خود آن حضرت موافقتر است، بهعلاوه در تأسیس این اماكن، وضع محیطها و مساجد و مناسبتها را هم باید در نظر گرفت.
امّا اینكه نوشته شده: بعضى خود یا دیگران را سگ امام مىشمارند و شرافت مؤمن به این است كه آدم حقیقى باشد نه سگ.
جواب این است كه: هیچكس نمىگوید مؤمن سگ است، و این عبارات كه من سگ درگاه خدا یا سگ در خانه پیغمبر یا امام هستم، معنایش این نیست كه من سگ هستم. این الفاظ معناى لطیف و دلپسندى دارد كه خودبهخود در ذهن شنونده وارد مىشود و لذا كسى جز شما به گوینده آن اعتراض نمىكند كه چرا خود را سگ خواندى و چرا دروغ گفتى. غرض این است كه همانگونه كه سگ در خانه صاحبش را رها نمىكند و اگر او را براند و دور كند بهجاى دیگر روى نمىآورد و وفا و حقشناسى دارد و پاس احترام ولىّنعمت خود را نگاه مىدارد و از صاحبش و خانهاش دفاع مىكند و عنایت كم و لقمه نان صاحبش را بر سفرههاى چرب دیگران برمىگزیند، من هم
بر سر كوى شما مقیم شده و در خانه شما را رها نمىكنم، و به پاسبانى منزل محبوب و مراد خود افتخار مىكنم.
این تعبیر بسیار عرفپسند و شیرین و عاطفى و مهیّج است و در اشعار شعرا و اهل ذوق عرب و عجم، بسیار است كه در درگاه خدا، یا پیغمبر یا امام، حقیرانه خود را سگ مىشمارند؛ مانند این اشعار:
لقمه نانى به این سگ كن عطا كم نگردد از عطایت اى خدا
شاها چو تو را سگى بباید گر من بُدم آن سگِ تو شاید
هستم سگكى ز حبس جسته بر شاخ گل هوات بسته
از مدح تو با قلاده زر زنجیر وفا به حلقم اندر
خود را به قبول رایگانت بستم به طویله سگانت
افكن نظرى بر این سگ خویش سنگم مزن و مرانم از پیش
من سگ اصحاب كهفم بر در پاكان مقیم نیمنانى مىرسد تا نیمجانى در تن است
و این ضعیف هم در منظومه مناجات على(ع) خطاب به آن حضرت عرض كردهام:
بسته سنبل گیسوى توام فخرم این بس كه سگ كوى توام
نابغه علم و ادب و افتخار جامعه شیعه و اسلام، شیخ بهاءالدین عاملی+ براى كسى مثل شاهعباس كبیر از بین تمام القاب شاهانه این لقب را برگزیده و در آغاز كتاب جامع عباسى چنین مىفرماید:
«چون توجّه خاطر ملكوت ناظر اشرف اقدس، كلب آستان على بن ابىطالب(ع)، شاهعباس الحسینى الموسوى... ».[5]
به نظر ما این جمله «كلب آستان على بن ابىطالب(ع)» براى معرفى شاهعباس كبیر از تمام القاب نفرتانگیز و پر از مبالغهاى كه براى شاهان صفوى و سلاطین دیگر گفته شده، دلپذیرتر و ارزندهتر و جذابتر است و لطفى كه در این جمله بهكار رفته در هیچیك از عناوینى كه در ابتداى كتابها براى پادشاهان نوشته شده، وجود ندارد.
هماكنون از تاریخ وفات عضدالدوله دیلمى قریب یكهزاروبیست سال مىگذرد، و این افتخار درضمن مفاخر او در كتابها نوشته مىشود كه در روى سنگ قبر او در نجف اشرف، در جوار مرقد مطهر مولاى متقیان على(ع) این آیه نوشته شده:
«و سگ آنها دستهای خود را بر دهانۀ غار گشوده بود».
معذلك، ما نمىگوییم: گویندگان همه اینگونه الفاظ را در هر مجلس و منبر، یا در هر شعر و قصیده تكرار كنند و ازطریق بلاغت و تكلم به مقتضاى حال بیرون روند.