جمعه: 10/فرو/1403 (الجمعة: 19/رمضان/1445)

 

3.شرایط و اوصاف امام

شكّى نیست كه در عهده‌دارى هر پست و مقام و سپردن هر كار به دیگرى قابلیت و صلاحیت مناسب آن لازم است، و حدّاقل در ارجاع هر عمل به هركس سه شرط باید رعایت شود:

نخست اینكه: آن‌كس در آن كار عالم و آگاه باشد.

دوّم اینكه: مورد وثوق و اعتماد باشد كه كار را به درستى انجام مى‌دهد و خیانت نمى‌نماید.

سوّم اینكه: قوّت و نیروى انجام آن كار را داشته باشد، چنان‌كه از امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) روایت شده است:

«إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِهَذَا الْأَمْرِ أَقْوَاهُمْ عَلَیْهِ وَأَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللهِ»؛[1]

«اى مردم سزاوارتر به امر خلافت تواناترین مردم است بر آن و داناترین آنان است در آن، به امر و احكام خداوند».

 

به تقدیم میم بر هاء؛ «أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللهِ» و یا به تقدیم میم بر لام «أَعْمَلُهُمْ بِأَمْرِ اللهِ»، به‌هرحال باید هم اعلم و هم اعمل و هم اقوى باشد.

البته رعایت مراتب علم و امانت و قدرت بر انجام عمل به‌حسب كار و مقامى كه واگذار مى‌شود، متفاوت بوده و یكسان نمى‌باشد، مثلاً در امور غیرمهمّ به‌مجرد وثوق و اعتماد و اطّلاع و آشنایى متعارف اكتفا مى‌شود، و در امور مهمتر عدالت و كفایت كامل علمى و عملى را شرط مى‌نمایند و فطرت بشر هم با همین موافق است و همه آن را عملاً قبول دارند و در نظام‌ها كم‌و‌بیش پذیرفته شده است. لذا در مقام به كار گماردن افراد در سوابق و گذشته‌هاى آنها نیز تحقیق مى‌نمایند، مبادا سابقه سوئى داشته باشند كه هم اعتماد به آنها را ضعیف مى‌نماید، و هم زمینه پذیرش و قبول آنها را در جامعه از بین مى‌برد.

در امرى مثل امر امامت كه رهبرى در كلّ امور دین و دنیاى جامعه است، شرایط باید متكامل‌تر و صلاحیت باید از هر جهت حاصل باشد. امام كه به‌طور مطلق واجب‌الاطاعه است، باید معصوم باشد و چنان باشد كه دواعى الهى از همه سو در همه چیز عامل حركت او باشد.

همچنین امام كه رهبر كلّ و حجّت بر كلّ است، باید اعلم و افضل از همه باشد و از آنچه موجب منافرت طبع انسانى

 

و حقارت شخص در نفوس سالمه باشد، و خلاصه از جمیع سوابق سوء و معایب و نواقص خَلقى و خُلقى منزّه باشد.

این حكم بدیهى و فطرى است كه معلّم از متعلّم و استاد از شاگرد و راهنما از ره‌جو و مقتدا از مقتدى و مربّى از مربّى (تربیت‌شونده) اعلم و اكمل باشد و نباید غیرافضل مطاع افضل و عالم مطیع جاهل باشد، چنان‌كه در قرآن مى‌فرماید:

(أَفَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا یَهِدِّی إِلَّا أَنْ یُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَیْفَ تَحْكُمُونَ)؛[2]

«آیا آن‌كه خلق را به راه حقّ رهبرى مى‌كند، سزاوارتر به پیروى است یا آنكه نمى‌كند مگر آنكه خود هدایت شود؟! شما مشركان را چه شده و چگونه چنین قضاوت باطل براى بت‌ها مى‌كنید».

و همچنین مى‌فرماید:

( وَمَا یَسْتَوِی الْأَعْمَى وَالْبَصِیرُ... * وَلَا الظِّلُّ وَلَا الْحَرُورُ)؛[3]

«هرگز كور و بینا مساوى نیست...  و سایه و آفتاب یكسان نیست».

 

(قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ)؛[4]

«بگو (اى پیامبر) آیا آنان‌كه مى‌دانند با آنان‌كه نمى‌دانند یكسانند؟».

و همان‌طور كه پیش از این به آن اشاره كردیم، از آیاتى مثل:

   (إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِیفَةً[5] )
و (إِنِّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً[6] )
و (لَا یَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِینَ[7]))

كاملاً استفاده مى‌شود كه:

اوّلاً: از لحاظ اینكه امامت به جعل خداست، و خداوند عالم به تمام احوال و سوابق بندگان است و كارهایش مطابق حكمت و لطف است، شخصى را به امامت منصوب مى‌نماید كه صلاحیتش از همه جهات و ملاحظات مشخص و محرز باشد.

و ثانیاً: چون عهد خداست، به ظالم و ستمگر داده نخواهد شد هرچند بالفعل ظالم نباشد؛ زیرا از حكمت خداى حكیم و لطف

 

او دور است كه عهد خود را به كسى عطا كند كه روزگارى پرستش بت و عبادت شیطان كرده و در تاریكى جهل و دورى از حقّ به سر برده باشد.

 


[1]. نهج‌البلاغه، خطبه173 (ج2، ص86)؛ مجلسی، بحارالانوار، ج34، ص249.

[2]. یونس، 35.

[3]. فاطر، 19 - 21.

[4]. زمر، 9.

[5]. ص، 26.

[6]. بقره، 124.

[7]. بقره، 124.

موضوع: 
نويسنده: