پرسش از حکمت
اگر كسى بگوید: اكنون كه تفسیر این آیات، درضمن چهارده وجه محكم، در قبال اخبار متواترى كه دلالت دارند بر اینكه پیغمبر و امام علم غیب دارند، معلوم و واضح گردید و تماماً رفع شبهه شد، پرسشى كه پیش مىآید، پرسش از حكمت عدم عمل پیغمبر و امام است به
علوم غیبى؛ بهعبارتدیگر: چرا ایشان با این علم و آگاهى، در امور عادى خود غالباً مثل افراد عادى رفتار مىكردند و از بعضى موضوعات پرسش و استفهام مىنمودند؟
جواب این است كه: معلوم است مجرّد استفهام و پرسش، دلیل بر ناآگاهى نیست؛ زیرا براى جهاتى، مانند آشكارشدن حقایق و تعلیم به دیگران و اتمامحجّت و حكمتها و مصالحى دیگر، گاهى پرسش و استفهام مىشود. چنانچه در كلام خداوند علاّمالغیوب نیز گاهى پرسش آمده است، مانند:
«اى موسى اینك بازگو: چه در دست دارى»؟
و آیه:
«اى عیسى بن مریم! آیا تو به مردم گفتى كه من و مادرم را دو خداى دیگر (غیر خداى عالم) اختیار كنید».
بله در بهكارنبستن آن علوم غیبى حكمتهایى است كه از آن جمله
این است كه: پیغمبر و امام، رهبر مردم هستند و عمل و كردارشان مثل قول و گفتارشان، باید مأخذ و مصدر تربیت و نظام امور دین و دنیاى بشر باشد. اگر مسائل زندگى عادى آنها بر اساس خوارق و معجزات و علم غیب باشد، نقض غرض لازم مىآید و وجود آنها نمونه عملى، و رفتارشان سرمشق و دستورالعمل زندگى دیگران نمىشود و براى دیگران قابل تأسّى و اقتدا نخواهد بود. و حال اینكه مردم موظفند به حكم عقل و دستور:
«مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا(ص) سرمشق نیكویى است».
به پیغمبر تأسى كنند، لذا آن بزرگواران مأموریت نداشتند كه در همهجا برطبق علوم لدنّى خود عمل كنند و در محاورات و مسائل و حوائج عرفى و عادى، غالباً طبق مجارى عادى و علوم عادى عمل مىكردند تا به مردم راه و رسم زندگى صحیح را بیاموزند و آنها را در هر ناحیه رهبرى و راهنمایى كنند و به علم نبوّت و امامت، فقط در موارد خاص و به مقدارى كه خلاف این هدف نباشد و بلكه مؤید آن شود – بإذنالله و إرادةالله - عمل مىفرمودند.
و حكمت دیگر این است كه: اگر در موارد عادى به علم امامت عمل
مىكردند و در هر مورد از غیب خبر مىدادند، بسا اسباب سوءتفاهم مىشد و بعضى در غلوّ مىافتادند و آنها را از رتبه امكانیّت بالاتر مىشمردند و گمان مىكردند علوم آنها ذاتى است و افاضهاى نیست.
این پرسش و استفهامها سبب شد كه مردم آنها را آنطور كه باید و در مرتبهاى كه هستند، بشناسند و درحقیقت، بقاى پیچیدگى و غموض موضوع علم پیغمبر و امام و احتیاج فهم واقع آن، به بررسى جنبه امكانیت آنها تأیید، و حدود علم آنها مشخص، و وارد حریم علم ذاتى الهى شمرده نشود.
امیدواریم با این مقدار مختصر در بیان این حقیقت، اذهان كسانى كه پرسش از علم پیغمبر و امام مىنمایند، روشن شود و ضمناً یادآور مىشویم كه بیش از اینها، جز براى افراد نادر و ممتاز، بحث از امثال این موضوعات، ضرورتى ندارد و بهطور اجمال هم كه انسان معتقد باشد - هرچند تفصیل آن را نداند یا نتواند - كفایت مىكند.
نباید بررسى این موضوعات مانع از اشتغالات عملى و انجام تكالیف شود، چنانچه نباید این بحث را سبب تفرقه و پراكندگى قرار دهند و همه باید به دستور ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّٰهِ جَمِیعاً وَلَا تَفَرَّقُوا﴾[4] معتصم شوند و از خدا خلوص نیت درخواست نمایند.