پنجشنبه: 30/فرو/1403 (الخميس: 9/شوال/1445)

پرسش از حکمت

اگر كسى بگوید: اكنون كه تفسیر این آیات، درضمن چهارده وجه محكم، در قبال اخبار متواترى كه دلالت دارند بر اینكه پیغمبر و امام علم غیب دارند، معلوم و واضح گردید و تماماً رفع شبهه شد، پرسشى كه پیش مى‌آید، پرسش از حكمت عدم عمل پیغمبر و امام است به

 

علوم غیبى؛ به‌عبارت‌دیگر: چرا ایشان با این علم و آگاهى، در امور عادى خود غالباً مثل افراد عادى رفتار مى‌كردند و از بعضى موضوعات پرسش و استفهام مى‌نمودند؟

جواب این است كه: معلوم است مجرّد استفهام و پرسش، دلیل بر ناآگاهى نیست؛ زیرا براى جهاتى، مانند آشكارشدن حقایق و تعلیم به دیگران و اتمام‌حجّت و حكمت‌ها و مصالحى دیگر، گاهى پرسش و استفهام مى‌شود. چنانچه در كلام خداوند علاّم‌الغیوب نیز گاهى پرسش آمده است، مانند:

﴿وَمَا تِلْكَ بِیَمِینِكَ یَا مُوسى﴾؛[1]

«اى موسى اینك بازگو: چه در دست دارى»؟

و آیه:

﴿یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ ءَ أَنتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَأُمِّیَ إِلَهَیْنِ﴾؛[2]

«اى عیسى بن مریم! آیا تو به مردم گفتى كه من و مادرم را دو خداى دیگر (غیر خداى عالم) اختیار كنید».

بله در به‌كارنبستن آن علوم غیبى حكمت‌هایى است كه از آن جمله

 

این است كه: پیغمبر و امام، رهبر مردم هستند و عمل و كردارشان مثل قول و گفتارشان، باید مأخذ و مصدر تربیت و نظام امور دین و دنیاى بشر باشد. اگر مسائل زندگى عادى آنها بر اساس خوارق و معجزات و علم غیب باشد، نقض غرض لازم مى‌آید و وجود آنها نمونه عملى، و رفتارشان سرمشق و دستورالعمل زندگى دیگران نمى‌شود و براى دیگران قابل تأسّى و اقتدا نخواهد بود. و حال اینكه مردم موظفند به حكم عقل و دستور:

﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِی رَسُولِ اللّٰهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾؛[3]

«مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا(ص) سرمشق نیكویى است».

به پیغمبر تأسى كنند، لذا آن بزرگواران مأموریت نداشتند كه در همه‌جا برطبق علوم لدنّى خود عمل كنند و در محاورات و مسائل و حوائج عرفى و عادى، غالباً طبق مجارى عادى و علوم عادى عمل مى‌كردند تا به مردم راه و رسم زندگى صحیح را بیاموزند و آنها را در هر ناحیه رهبرى و راهنمایى كنند و به علم نبوّت و امامت، فقط در موارد خاص و به مقدارى كه خلاف این هدف نباشد و بلكه مؤید آن شود – بإذن‌الله و إرادة‌الله - عمل مى‌فرمودند.

و حكمت دیگر این است كه: اگر در موارد عادى به علم امامت عمل

 

مى‌كردند و در هر مورد از غیب خبر مى‌دادند، بسا اسباب سوء‌تفاهم مى‌شد و بعضى در غلوّ مى‌افتادند و آنها را از رتبه امكانیّت بالاتر مى‌شمردند و گمان مى‌كردند علوم آنها ذاتى است و افاضه‌اى نیست.

این پرسش و استفهام‌ها سبب شد كه مردم آنها را آن‌طور كه باید و در مرتبه‌اى كه هستند، بشناسند و درحقیقت، بقاى پیچیدگى و غموض موضوع علم پیغمبر و امام و احتیاج فهم واقع آن، به بررسى جنبه امكانیت آنها تأیید، و حدود علم آنها مشخص، و وارد حریم علم ذاتى الهى شمرده نشود.

وَلَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ.

امیدواریم با این مقدار مختصر در بیان این حقیقت، اذهان كسانى كه پرسش از علم پیغمبر و امام مى‌نمایند، روشن شود و ضمناً یادآور مى‌شویم كه بیش از اینها، جز براى افراد نادر و ممتاز، بحث از امثال این موضوعات، ضرورتى ندارد و به‌طور اجمال هم كه انسان معتقد باشد - هرچند تفصیل آن را نداند یا نتواند - كفایت مى‌كند.

نباید بررسى این موضوعات مانع از اشتغالات عملى و انجام تكالیف شود، چنانچه نباید این بحث را سبب تفرقه و پراكندگى قرار دهند و همه باید به دستور ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّٰهِ جَمِیعاً وَلَا تَفَرَّقُوا﴾[4] معتصم شوند و از خدا خلوص نیت درخواست نمایند.

 


[1]. طه، 17.
[2]. مائده، 116.
[3]. احزاب، 21.
[4]. آل عمران، 103.
موضوع: 
نويسنده: 
کليد واژه: