بدون شّك «عقیده به مهدویت» و اعتقاد به ظهور حضرت مهدى(ع) بهعنوان منجى عالم بشریت، باورى صرفاً اسلامى است كه بر اساس كتاب و سنّت پدید آمده و همگى مسلمانان پیشین و پسین، بر آن اتّفاقنظر دارند و حتّى گروهى از بزرگان و صاحبنظران به متواتر بودن[1] احادیث وارده در این باب حكم نمودهاند.
این باورداشت، بهعنوان اندیشهاى اسلامى، بر پایه قوىترین برهانهاى نقلى و عقلى استوار است و بررسى تاریخ و شواهد بسیار آن، بهترین تأیید بر صحّت متانت آن به شمار میرود و هیچیك از مسلمانان ـ چه از شیعیان و چه از اهلسنّت ـ به انكار یا تشكیك در آن نپرداخته است، مگر برخى از افراد تازه به دوران رسیده كه تحتتأثیر تبلیغات غربیان قرار گرفته و در دامهاى استعمار گرفتار
آمده و فرهنگ را جز با انكار الهام و روایات قطعیه و یا تعریف و تأویل آن در چهارچوب مقاصد منكران دیانت و مادّىگرایان تفسیر و تحلیل نمیكنند.
این كژاندیشان بدینوسیله كوشیدند تا درى را بگشایند كه اگر ـ خداى نخواسته ـ گشوده گشت، دیگر راهى براى اعتماد بر سنّت و استناد به آن و اطمینان به ظاهر كتاب و سنّت باقى نمیماند و آیین شریف اسلام و دعوت پیامبر (ص) بر اساس خواسته بدعتگذاران و هواپرستان، دستخوش تغییر و تحریف قرار میگیرد.
بهراستى اگر چنین روایاتى كه بزرگان علم حدیث و كارآزمودگان و نامآوران این رشته در گذشته و حال به تواتر و قطعىبودن آنها تصریح كردهاند، بتواند مورد انكار و تردید قرار گیرد، پس وضع و حال دیگر روایاتى كه «خبر واحد»[2] شمرده میشوند، یا حداقل در این درجه از اعتبار نیستند، چه خواهد بود؟
گروهى از اندیشمندان اسلامى نسبت به اینگونه منحرفان از كتاب و سنّت، كه با جرئت و جسارت نسبت به ساحت قدس خداوند و پیامبر گرامىاش (ص)، به ایجاد شكّ و تردید و تحریف در اصل مسلّم
مهدویت پرداختهاند، اعلامخطر نموده و كتابها و مقالاتى را در ردّ و ابطال نظریات آنان نگاشتهاند.
آنچه مسلّم است اینكه: در پس پرده این توطئه، جز دستهاى پلید كسانى كه درصدد سستكردن اعتقادات مسلمانان و خدشهداركردن متون اسلامى هستند، دستى را نمىتوان دید. در گذشته همین التزام و اعتقاد و پایبندى مردم به كتاب و سنّت پاك پیامبر (ص) بود، كه دشمنان و استعمارگران را از نفوذ در كشورهاى اسلامى بازمىداشت و راه سلطه بر این بلاد را بر روى آنان مىبست و اكنون نیز به خوبى پیداست كه چیزى جز سستشدن همین مبانى اعتقادى و كمشدن پایبندىها به قرآن مجید و روایات شریفه نیست، كه راه نفوذ و سلطه را بر بیگانگان گشوده است! خداوند ما را از فتنههاى گمراهان و هواپرستان و مزدوران استعمار در امان بدارد.
قابل ذكر اینكه: در تضعیف «باور مهدویت» و احادیث مربوط به آن، اثرى از پیشگامان اهلسنّت نیست و در بین صحابه قرن اوّل هجرى و تابعین نیز ذكرى از آن به میان نیامده است. و خندهآور است كه این بىخبران و غربباوران ـ كه بهشدّت از شناخت حقایق اسلامى و فهم مصالح مسلمین دور هستند ـ گاهى دایه مهربانتر از مادر شده، و این عقیده را سبب اختلاف و درگیرى بین
مسلمانان و قیام علیه حكومتها و موجب تبلیغات سیاسى دانستهاند و گاهى نیز به برخى اختلافاتى كه بین پارهاى از احادیث این باب است، استناد كردهاند.[3]
و همه اینها، از عجیب و غریبترین نوع استدلالاتى است كه در ردّ سنّت شریف نبوى (ص) به آن تمسك شده است. ازآنرو كه:
اوّلا: بر وقوع ذكر این عقیده بین صحابه و تابعین صدر اوّل اسلام، و بر اینكه خود پیامبر (ص) اولین پایگاه براى نشر «عقیده به مهدویت» در بین مسلمانان بودهاند، چه دلیلى قوىتر و محكمتر از وجود خود این احادیث متواتره، در اصلىترین و معتبرترین كتابهاى اهلسنّت است؟!
و چه برهانى روشنتر از اجماع علماى مسلمین، و اینكه آنان هیچكس از مدعیان مهدویت را با استناد به «عدم صحّت ظهور مهدى(ع)» ردّ نكردهاند؛ بلكه در ردّ ادّعاى چنان افرادى، به «عدم وجود صفات و نشانههاى خاص مهدى(ع) در آنها» استناد كردهاند، چنانكه حكایت «محمّد بن عجلان» با «جعفر بن سلیمان» و آنچه
فقیهان و اشراف اهل مدینه درباره آنان گفتهاند، شاهدى آشكار در این زمینه به شمار مىرود.[4]
پس اگر این همه احادیث، باتوجّهبه فراوانى و تواترى كه دارند و با عنایت به اجماع و اتفاقى كه از ناحیه علماى اسلامى بر مضمون این احادیث صورت گرفته است، نتواند دلیل بر صحّت و استوارى «عقیده به مهدویت» باشد، پس به كدامین دلیل مىتوان استناد كرد؟ و درستى انتساب كدامین عقیده اسلامى به صحابه و پیامبر اكرم (ص) را مىتوان اثبات نمود؟
ثانیاً: شاید هرگز هیچ عقیده و یا اصلى را نتوان یافت كه بر سر آن اختلاف و درگیرى و نزاع صورت نگرفته باشد. حتّى مىتوان گفت كه: نزاعها و درگیرىها پیرامون مسائل خداشناسى و نبوّت پیامبران الهى علیهمالسلام نیز، بیش از مسئله «مهدویت» به وقوع پیوسته است، چنانكه بین مكتب اشاعره و غیر آنان، و بین پیروان مذاهب اهلسنّت (شافعى،
حنفى، حنبلى، مالكى) و غیر آنان، درگیرىها؛ بلكه جنگهاى خونین بسیار اتفاق افتاده است.
بلكه مىشود گفت: بر سر مفاهیمى همچون «عدالت» و «امنیت» و سایر مفاهیمى كه همه انسانها بر لزوم آن اتّفاقنظر دارند، و بر سر تحقّق آنها و یا دفع كسانى كه آنها را وسیلهاى براى مقاصد سیاسى خویش قرار مىدادند، جنگهاى خانمانبرانداز و معركههاى خونینى درگرفته است و چهبسا كه تعداد قربانیان بشریت، كه به اسم «اقامه حقّ» و «رعایت عدالت و برابرى» و «حمایت از آزادى انسان و حقوق او» به خاكوخون غلطیدهاند، بیشتر از تعداد قربانیان هر موضوع و عنوان دیگرى باشد.
نتیجه اینكه: پوشیدهشدن حقّ به باطل، و عرضه باطل بهجاى حقّ، اگرچه ازطرف اهل باطل و منحرفان، بسیار صورت مىگیرد؛ لكن به حقّ ضررى نمىرساند و خدشهاى وارد نمىكند، چنانكه خداوند بزرگ مىفرماید:
«بلكه ما حقّ را بر باطل مىافكنیم تا آن را درهم
شكافد و باطل را نابود گرداند، آن زمان باطل از بینرونده و باطلشدنى است، و واى بر شما از آنچه درباره خداوند توصیف مىكنید».
علاوهبراینكه باید توجّه داشت: فریبخوردن عوام و قبول ادعاى دروغین دجّالگونههاى مدّعى مهدویت[6] توسّط آنان، در بیشتر موارد بهخاطر عدم آشنایى آنان به نشانههاى حضرت مهدى(ع) و نسب شریف ایشان و ویژگىهاى خاصّى است كه براى ایشان در احادیث گوناگون[7] مورد تصریح قرار گرفته است، وگرنه در این باب، جایى براى گمراهى و گمراهساختن دیگران وجود ندارد.
این وظیفه علما و اندیشمندان است كه «عقیده به مهدویت» را تبیین كنند و هدفهاى آن را به مردم بشناسانند و ویژگىها و نشانههایى را كه بهوسیله آنها «حضرت مهدى موعود(ع)» از دغلپیشگان مدّعى «مقام مهدویت» بازشناخته مىشود، براى توده مسلمانان برشمارند و توضیح دهند.
ثالثاً: یكى از فرقهایى كه بین احادیث متواتر و غیرمتواتر[8] وجود دارد، این است كه: در «متواتر لفظى تفصیلى»[9] یقین و باور قطعى نسبت به صدور آن حدیثِ معین از ناحیه معصومین(ع) ـ به عین همان كلمات و الفاظِ موجود در متن حدیث ـ حاصل مىشود و در چنین حدیثى ممكن نیست اختلاف و تعارض ایجاد شود، مگر توسط حدیث متواتر دیگرى كه با همین خصوصیات، مفاد، معنایى خلاف[10] حدیث اوّل داشته باشد؛ كه دراینصورت باید بهوسیله ایجاد موافقت بین دو معنا و جمع بین دو حدیث بهوسیله حمل عام بر خاص (تخصیص عام) و حمل مطلق بر مقید (تقیید مطلق) و یا حمل ظاهر بر اظهر (تقدیم اظهر) و مانند اینها، تنافى و اختلافِ ظاهرى و ابتدایى بین دو روایات را حل كرد.
اگر چنین جمعى ممكن نبود، ظاهر هر دو روایت از اعتبار ساقط گردیده و هیچكدام صلاحیت براى استناد حكمى به آن را نخواهد داشت.
امّا در «متواتر اجمالى»[11]، اختلاف و تعارضى كه در عبارات و متون احادیث هست، مشكلى ایجاد نمىكند؛ بلكه به آن روایتى كه از همه روایتهاى آن مجموعه، اخصّ است و شمول كمترى دارد، اخذ مىشود.
امّا در «متواتر معنوى»،[12] به قدرمشترك همه احادیث و مضمونى كه در همگى آنها تكرار شده و مورداتّفاق كلّ آن مجموعه است، أخذ مىشود.
بنابراین، اختلافداشتن متن و مضمون احادیث، زیانى به متواتربودن آنها نمىزند؛ بلكه در احادیث غیرمتواتر نیز، این اختلاف
متن، ضررى به صحّت آن «حدیث صحیحى» كه بین آنهاست، وارد نمىكند؛ زیرا در اینصورت هم روایت صحیحتر، و روایتى كه بهخاطر مطابقت مضمون آن با كتاب یا سنّت قطعى یا بهخاطر قوىبودن متن حدیث یا بهخاطر تأیید مضمون آن توسّط شواهد و قراینى خاصّ، نسبت به حدیث دیگر متعارض با آن، رجحان و برترى دارد، مورد عمل قرار مىگیرد.
این امور را، جز كسانى كه در علم حدیثشناسى داراى تجربه و مهارت كافى باشند، بازنمىشناسند، و اگر جز این بود و بهخاطر كمترین تعارض و اختلافى باید همه احادیث متعارض كنار گذاشته مىشد، لازم بود كه كلّیه روایات یا حداقل اغلب آنها، از درجه اعتبار ساقط باشند، كه نتیجهاش تغییر چهره دین اسلام در اكثر احكام شرعى و دستورات فقهى بود؛ زیرا كمتر موضوعى در عقاید و احكام و تاریخ و تفسیر قرآن كریم و مانند آنها پیدا مىشد، كه احادیث واردشده در آن موضوع، بدون اختلاف و تعارض باشند؛ اگرچه تعارضى «ناپایدار» به «عموم و خصوص» یا «اطلاق و تقیید».
بنابراین، در از بینبردن این تعارضات ابتدایى كه در گفتگوهاى عادى مردم نیز وجود دارد و در تشخیص حدیث درست از نادرست و حدیث قوىّ از ضعیف و روایت معتبر از غیرمعتبر، تنها راه این است
كه به قواعد و مقرراتى كه در نزد عُقلا و اندیشمندان معتبر است، استناد گردد و به خبرگان و اشخاص صلاحیتدار رجوع شود و بدینوسیله بعضى از احادیث را به بعضى دیگر بازگردانده و در صورت امكان جمع بین روایات و عمل به روایتى كه ازنظر سندى یا مضمونى قوّت و متانت بیشتر دارد، یا با قرآن كریم و سنّت ثابت شده و مانند آن، موافقتر است، به این قاعده عمل شود و از ردّكردن روایت و نادیدهگرفتن آن خوددارى گردد.
نتیجه كلام اینكه: اخبار و روایاتى كه درباره «مهدویت» از معصومین علیهمالسلام وارد شده، همگى باید در پرتو چنین قواعدى بحثوبررسى شود، چنانكه احادیث متواترى داریم، مورد عمل قرار گیرد، و در اخبار غیرمتواتر نیز، بعضى به بعضى تقویت شده، و برخى، برخى دیگر را تفسیر كند، و اگر خبر ضعیفى هم هست، ملاحظه شواهد و قراین و بقیه موارد تأییدِ معتبر، در آن عمل شود.
ازاینرو مىتوان گفت: هیچكسى احادیث وارده در باب «عقیده به مهدویت» را مردود و شبههدار نمىپندارد، مگر ناآگاهانِ به صناعت حدیثشناسى، یا آگاهانى كه تحتتأثیر تبلیغات باطل و فتنههاى گمراهىآفرین استعمارگران، با سنّت پیامبر (ص) به دشمنى برخاستهاند.