شنبه: 1/ارد/1403 (السبت: 11/شوال/1445)

بررسی و توجیه دوم

چنان‌كه ثابت و مسلّم است، تمام اجزاى عالم امكان به‌سوى موجود ممكن اشرف در حركت است، و به‌عبارت‌دیگر علت غایى عالم امكان و متحرّكات، وجود مخلوق اشرف است. هر عالم مقدمه عالم بعد و عالم كامل‌تر است. چنان‌كه عالم جنین مقدمه عالم دنیا، و عالم دنیا مقدمه عالم آخرت است، و به‌طوركلى هر مادونى مقدمه مافوق، و هر ناقصى براى كامل و هر كاملى براى اكمل و به‌سوى كمال در مسیر حیات و عالم امكان سیر مى‌كنند، تا در عین به فعلیت رسیدن استعداد خاص خود، در مسیر كمالى خود، كمال موجود كامل‌تر‌ را فراهم ساخته و به او بپیوندند.

پس اگر سیر جهان بدون موجود ممكن اكمل باشد و منتهى به آن نباشد، جهان از هدف اَسنى[1] و اشرف خود محروم مى‌شود و حركت جهان، اگر بى‌ثمر و بى‌هدف نباشد، اقلاً بدون فایده اَكمل خواهد بود؛ لذا همیشه و تا حركت در عالم امكان هست، باید براى موجود اكمل و به‌سوى آن باشد و آن «امام و حجت خدا و ولىّ دوران و قطب

 

زمان» خواهد بود كه یا در كسوت و منصب نبوّت ظهور دارد و یا در كسوت امامت و منصوب وصایت، قائم‌مقام و جانشین نبىّ و پیغمبر خواهد بود. بدیهى است با امكان موجود اشرف و فیّاضیت خدا و عدم بخل در مبدأ فیّاض، اكتفا به وجود غیر اشرف نخواهد شد.

خلاصه این بیان، این است كه وجود حضرت رسول اكرم و سیدة نساء‌العالمین و ائمه اثنى‌عشر علیهم‌السلام، مقصد اصلى خلقت مى‌باشند[2] و دیگران، علاوه بر آنكه نسبت به مادون خود، كامل‌تر‌ و علّت غایى هستند، طفیل وجود آنها و فرع وجود آن بزرگواران مى‌باشند.

این موضوع مستفاد از روایات معتبره است. ازجمله از حضرت امیرالمؤمنین(ع) در نهج‌البلاغه روایت است كه درضمن یكى از نامه‌هاى تاریخى خود به معاویه مرقوم فرمود:

«فَإِنَّا صَنَائِعُ رَبِّنا وَالنَّاسُ بَعْدُ صَنَائِعُ لَنَا»؛[3]

 

«ما تربیت یافتگان پروردگارمان هستیم و مردم پس از آن تربیت یافته ما هستند».

و صدوق رحمه‌الله از حضرت رسول اكرم (ص) روایت نموده است كه به امیرالمؤمنین(ع)  فرمود:

«یَا عَلِیٌّ! لَوْلَا نَحْنُ مَا خَلَقَ اللهُ آدَمَ وَلَا حَوَّاءَ وَلَا الْجَنَّةَ وَلَا النَّارَ وَلَا الْسَّمَاءَ وَلَا الْأَرْضَ»؛[4]

«ای علی اگر ما نبودیم خداوند خلق نمى‌كرد آدم و حوا را و بهشت و جهنم و آسمان و زمین خلق نمى‌شدند».

 

و رافعى ـ یكى از علماى معروف عامّه ـ درضمن حدیثى طولانى، روایت كرده است كه خداوند متعال به آدم - على نبینا وآله وعلیه السّلام - فرمود:

«هَؤُلَاءِ (یَعْنِی مُحَمَّداً وَعَلِیّاً وَفَاطِمَةَ وَالْحَسَنَ وَالْحُسَیْنَ) خَمْسَةٌ مِنْ وُلْدِكَ، لَوْلَاهُمْ مَا خَلَقْتُكَ. لَوْلَاهُمْ مَا خَلَقْتُ الْجَنَّةَ وَلَا النَّارَ وَلَا الْعَرْشَ وَلَا الْكُرْسِیَّ وَلَا الْسَّمَاءَ وَلَا الأَرْضَ وَلَا الْمَلَائِكَةَ وَلَا الْإِنْسَ وَلَا الْجِنَّ، هَؤُلَاءِ خَمْسَةٌ شَقَقْتُ لَهُمْ خَمْسَةَ أَسْمَاء مِنْ أَسْمَائِی»؛[5]

«اینان (محمد و على و فاطمه و حسن و حسین،  علیهم‌السلام) پنج تن از فرزندان تو هستند، اگر نبودند ایشان تو را خلق نمى‌كردم. اگر ایشان نبودند خلق نمى‌كردم بهشت و نه آتش، و نه عرش و نه كرسى و نه آسمان و نه زمین، و نه فرشتگان و نه انس و جن را، اینان پنج تن‌اند كه براى ایشان پنج اسم از اسم‌هاى خودم مشتق كردم».

و نظیر این ارتباط است، ارتباط آفرینش آنچه در زمین است با آفرینش آدم و بنى‌آدم، چنان‌كه در قرآن مجید مى‌فرماید:

 

﴿خَلَقَ لَكُمْ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً﴾؛[6]

« تمام آنچه در زمین است براى شما خلق كرد ».

و در آیه دیگر مى‌فرماید:

﴿وَالْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ﴾؛[7]

«زمین را براى خلق مقرر فرمود».

و در آیه دیگر فرموده است:

﴿اَلَّذِی جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِرَاشاً وَ السَّمَاءَ بِنَاءً وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الْثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَكُمْ؛[8]

«آن خدایى كه براى شما زمین را گسترد و آسمان را برافراشت و از آسمان آبى كه به‌سبب آن،  میوه‌های گوناگون برای روزى شما بیرون آورد».

و همچنین آیاتى كه دلالت دارند بر تسخیر زمین و آفتاب و ماه و نجوم براى انسان.

و چنان‌كه مرحوم پدرم آیت‌الله آخوند ملاّ محمدجواد صافى قدس‌سره در یكى از تألیفات خود به نام مصباح‌الفلاح یا در تألیف دیگرش به نام

 

نفائس‌العرفان تحقیق كرده، آیاتى مثل

﴿وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْأِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ﴾؛[9]

«ما جن و انس را خلق نكردیم مگر براى عبادت».

نیز بر همین دلالت دارند، زیرا وقتى خلقت جن و انس براى عبادت باشد، بااینكه عالى‌ترین مرتبه عبادت و اطاعت كه نمایش و تبلور كمال اعلاى موجود ممكن است همان است كه از امام(ع) صادر مى‌شود، و باتوجه‌به اینكه عبادات دیگران نیز باید در خط عبادت امام(ع) و پیروى از او باشد تا از شرك و انحراف و معایب و موانع دیگر مصون بماند، پس امام(ع) مقصد اصلى و علّت غایى خلقت خواهد بود.

و نظیر این تحقیق است آنچه كه آن مرحوم و دیگران از محققان بزرگ فرموده‌اند كه غرض از خلقت، تخلّق به اخلاق الهى مثل علم و قدرت و ظهور قدرت ربوبى است، كه اگرچه در تمام اشیا و خلقت تمام كائنات آثار علم و قدرت و حكمت او ظاهر و هویداست و هرچه هست آیه و كلمه اوست، اما ظهور علم و قدرت او در انسان و استعداد و تَخلُق انسان به اختیار خود به اخلاق الهى، در مرتبه‌اى است كه هیچ موجودى غیر از انسان آن استعداد را ندارد و تحقق و فعلیّت

 

كمال این استعداد و جلوه و نمایش برین و برترین آن، وجود امام(ع)[10] و افعال و اخلاق و جامعیّت و نواحى متعدّد كمالى اوست.

بنابراین باز هم امام(ع) مقصد اصلى خلقت و خلاصه و نتیجه علیاى آن مى‌باشد و خدا همه اشیا را براى بشر و بشر را براى انسان كامل كه ولىّ ‌امر هر عصر و قطب دوران و صاحب‌الزمان است، آفرید چنان‌كه براى پدیدآمدن میوه، انسان به ایجاد باغ، آباد كردن زمین، ساختن و كندن جوى و جدول، تهیه آب و احداث قنات و كاشتن درخت اقدام مى‌نماید كه در واقع همه را براى میوه مى‌خواهد و میوه، مطلوب بالذات و خواسته حقیقى و اوّلى اوست و دیگر چیزها مطلوب

 

بالعرض و خواسته تبعى و ثانوى است و شاید همین بود سرّ اینكه ملائكه گفتند:

﴿أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِكُ الْدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ﴾؛[11]

«آیا مى‌خواهى كسانى را در زمین بگمارى كه فساد كنند و خون‌ها بریزند و حال آنكه ما تو را تسبیح مى‌كنیم».

و پاسخ خداوند متعال كه فرمود:

﴿إِنّی أَعْلَمُ مْا لَا تَعْلَمُونَ﴾؛[12]

«من مى‌دانم آنچه را كه شما نمى‌دانید».

اشاره به همین باشد كه اگرچه مُفسد و خون‌ریز در بین بشر پیدا خواهد شد، اما چون این نظام منتهى و متضمن وجود بندگان صالح و شایستگان مقام خلافت الهى خواهد شد، باید برقرار شود و خدا مى‌داند كه محصول این جعل خلیفه در زمین چه خواهد بود و چه موجودات كاملى را متضمّن مى‌باشد، و مانند ابراهیم و موسى و عیسى و محمد خاتم‌الانبیا و على مرتضى و مهدى خاتم‌الاولیا علیهم‌السلام، از آن به وجود خواهد آمد.

 

و مخفى نماند كه محققین علماى اهل‌سنّت نیز همه بر اینكه حضرت رسول اكرم (ص) داراى چنین منزلت و مقامى است اتفاق دارند و زبان حالشان این اشعار است:

مُحَمَّدُ الْمُجْتَبَى مَعْنىً جِبِلَّتُهُ          وَمَا لِآدَمَ طِینٌ بَعْدُ مَجْبوُلٌ
وَالْمُجْتَبَى تَاجُ عُلْیَاهُ الرَّفیعُ وَمَا         لِلْبَدْرِ تَاجٌ وَلَا لِلنَّجْمِ إِكْلِیلُ
لَوْلَاهُ مَا كَانَ أَرْضٌ لَا وَلَا أُفُقٌ          وَلَا زَمَانٌ وَلَا خَلْقٌ وَلَا جیْلُ
وَلَا مَنَاسِكَ فِیهَا لِلْهُدَى شُهُب       وَلَا دِیَارَ بِهَا لِلْوَحْی تَنْزِیلُ[13]

و این اشعار:

یَا صَفْوَةَ الرُّسُلِ الَّذِی لَوْلَاهُ لَمْ          یَثْبُتْ عَلَى حَدِّ المَقَامِ كَلِیمٌ
كَلَّا وَلَا سَكَنَ الْجِنَانَ أَبٌ وَلَمْ      یَنْهَضْ إِلَى الرُّوحِ الْمَسِیحِ رَمِیمٌ
اَللهُ قَدْ صَلَّى عَلَیْكَ فَكُلُّ ذِی             مَجْدٍ لِمَجْدِكَ دَأْبُهُ التَّسْلِیمُ[14]

 

و این اشعار:

محمّد كه ‌ازل تا ابد هرچه هست           به آرایش نام او نقش بست

چراغى كه انوار دانش بدو است             فروغ همه آفرینش از اوست

و ابن‌حجر در المنح‌المكیّة فی شرح‌الهمزیّه در شرح این شعر:

لَكَ ذَاتُ الْعُلُومِ مِنَ الْغَیْـ           بِ وَمِنْهَا لِآدَمَ الْأَسْمَاءُ[15]
 

مى‌گوید: مقصود از خلق آدم، خلق پیغمبر (ص) از صلب او بوده است پس خلق پیغمبر ما، به طریق ذات بوده و خلق آدم به طریق وسیله.[16]

مخفى نماند كه محدثین بزرگ اهل‌سنّت نیز احادیثى روایت كرده‌اند كه این وجه به‌صراحت از آنها استفاده مى‌شود؛ ازجمله در ذیل حدیثى كه متضمّن شرح توسل حضرت آدم- علی نبینا وآله وعلیه السلام - ‌ به حضرت رسول اكرم (ص) مى‌باشد و «حاكم» آن را از پیغمبر (ص) روایت نموده و به صحّت آن گواهى داده است، چنین آمده كه خدا خطاب به آدم فرمود:

«إِنَّهُ لَأَحَبُّ الْخَلْقِ إِلَیَّ وَإِذْ سَأَلْتَنِی بِحَقِّهِ فَقَدْ غَفَرْتُ لَكَ، وَلَوْلَا مُحَمَّدٌ مَا خَلَقْتُكَ»؛[17]

 

به‌درستى‌كه او (محمد (ص))  محبوب‌ترین خلق نزد من است، و حال كه به حق او از من سؤال كردى، تو را آمرزیدم، و اگر محمد نبود تو را خلق نمى‌كردم».

این حدیث را علاوه بر حاكم، ابن‌حجر در الجواهرالمنظّم و بیهقى در دلائل‌النبوّه[18] و طبرانى[19] روایت نموده‌اند.[20]

و نیز درضمن حدیثى كه ابن‌حجر از ابن‌عباس روایت نموده و آن را صحیح دانسته، آمده است:

«أَوْحَى اللهُ تَعَالَى إِلَى عِیسى(ع) یَا عِیسى! آمِنْ بِمُحَمَّدٍ وَأْمُرْ مَنْ أَدْرَكَهُ مِنْ أُمَّتِكَ أَنْ یُؤْمِنُوا بِهِ، فَلَوْلاَ مُحَمَّدٌ، مَا خَلَقْتُ آدَمَ، وَلَوْلَا مُحَمَّدٌ مَا خَلَقْتُ الْجَنَّةَ وَلَا النَّارَ»؛[21]

«وحى كرد خداى تعالى به‌سوى عیسى: اى عیسى! ایمان آور به محمّد و امر كن كسانى از امّت تو را كه او را درك مى‌نمایند به او ایمان آورند پس اگر محمد نبود، آدم را نمى‌آفریدم و اگر محمد نبود، بهشت و آتش را خلق نمى‌كردم».

 

و نیز این حدیث قدسى، معروف بین شیعه و دیگران است:

«لَوْلَاكَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلَاكَ»؛[22]

«اگر تو نبودى من آسمان‌ها را نمى‌آفریدم».

و همچنین این حدیث قدسى را روایت نموده‌اند:

«خَلَقْتُكَ لِأَجْلِی وَخَلَقْتُ الْأَشْیَاءَ لِأَجْلِكَ»؛[23]

«تو را به‌خاطر خودم و همه هستى را به‌خاطر تو آفریدم».

و در همین معنى و بلكه در تقدم آفرینش آن حضرت بر آفرینش سایر مخلوقات، ظهیر فاریابى مى‌گوید:

ایزد چو كارگاه فلك را به‌كاركرد             از كائنات ذات تو را اختیار كرد

اول تو را یگانه و بی‌مثل آفرید                وانگه سپهر هفت و عناصر چهار كرد

نى نى هنوز كاف كن از نون خبر نداشت         كه ایزد رسوم دولت تو آشكاركرد

 

بدیهى است هر مقامى از این‌گونه مقامات، غیر از نبوّت و پیامبری كه به حضرت خاتم‌الانبیا(ع) ختم شده است، برحسب دلایل عقلى و احادیث، براى اولیاى بعد از آن حضرت كه ائمّه اثنى‌عشر علیهم‌السلام مى‌باشند، ثابت و مسلّم است.

 

هُمُ الْقَومُ فَاقُوا الْعَالَمِینَ مَنَاقِباً         تَمَسَّكَ فِی أُخْرَاهُ بِالسَّبَبِ الْأَقْوَى

هُمُ الْقَوْمُ مَنْ أَصْفَاهُمُ الْوُدَّ مُخْلِصاً           مَحَاسِنُهُمْ تُجْلَی وَآثارُهُمْ تُرْوَی[24]

 

و چه نیكو گفته است ابونواس در خطاب به حضرت رضا(ع):

تَاللهِ لَمَّا بَرى خَلْقاً فَأْتَقَنَهُ                صَفَّاكُمُ وَاصْطَفَاكُمْ أَیُّهَا الْبَشَرُ

وَأَنْتُمُ الْمَلَأُ الْأَعْلَى وَعِنْدَكُمُ             عِلْمُ الْكِتَابِ وَمَا جَاءَتْ بِهِ السُّوَرُ

مُطَهَّرُونَ نَقِیَّاتُ جُیُوبُهُمُ                تُتْلَى الْصَّلَاةُ عَلَیْهِمْ أَیْنَمَا ذُكِرُوا

مَنْ لَمْ یَكُنْ عَلَوِیّاً حِینَ تَنْسِبُهُ            فَمَا لَهُ مِنْ قَدِیمِ الدَّهْرِ مُفْتَخَرُ[25]

اگر گفته شود: این‌گونه ارتباطى كه شما به آن، به ارتباط آب و جوى، و حتّى شاخه و برگ درخت با میوه، مَثَل زدید، به‌عكس نیز وجود دارد، یعنى میوه هم به وجود آب و جوى و باغ وابستگى دارد، بلكه وابستگى آن بیشتر و مؤكدتر است، زیرا بدون وجود آب و درخت، میوه حاصل نمى‌شود، درحالى‌كه بدون میوه، وجود درخت امكان‌پذیر است.

 

پاسخ داده مى‌شود:

آنچه در خارج دیده مى‌شود از درخت‌هاى بى‌میوه، غرض از وجودشان میوه نبوده است، هرچند شخصى كه آن را كاشته است قصدش میوه بوده است و اگر او به این جهت عالِم بود، هرگز آن را نمى‌كاشت. اما مدّبر حقیقى و فاعل واقعى كه عالِم به همه‌چیز است، از وجود آن درخت آنچه را كه تكویناً خواسته است، حاصل شده است، و این اشكال از این ناشى شده كه بین فاعل حقیقى عالِم با فاعل ظاهرى جاهل فرق نگذارده‌اند. در اینجا موضوع سخن، فاعل حقیقى عالِم حكیم است كه خود فرموده است:

﴿أَفَرَأَیْتُمْ ما تَحْرُثُونَ* ءَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾؛[26]

«آیا ندیدید تخمی را كه در زمین كاشتید؟ آیا شما آن را رویاندید یا ما رویاندیم؟».

و نیز در آیه دیگر مى‌فرماید:

﴿أَفَرَأَیْتُمْ مَا تُمْنُونَ *ءَأَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُون﴾؛[27]

 

«آیا ندیدید كه شما نخست نطفه‌اى بودید؟ آیا شما آن نطفه را به‌صورت انسان آفریدید، یا ما آفریدیم؟».

ثانیاً: ارتباط بدن عنصرى امام مانند غیر امام، با اشیاى مادى و عناصر بسیط و مركّب دیگر، اگرچه معلوم و مسلّم است، اما این خصوصیّت را كه فرد خاصى چنان باشد كه دیگران وجودشان به او وابستگى معنوى داشته باشد، هیچ‌كس غیر از امام دارا نیست؛ چنان‌كه در عالم ارتباطات ظاهرى، خصوصیت اینكه فردى بدون پدر و مادر خلق شده باشد، اختصاص به آدم و حوّا دارد و خصوصیت اینكه فردى بدون پدر باشد، اختصاص به مسیح دارد.

ثالثاً: ارتباط وجود امام با مواد و عناصر، مثل سایر افراد، در جهت مادّى آنهاست درصورتى‌كه ارتباط و وابستگى آنها به امام در جهت جسم و روح و ظاهر و باطن وجودشان مى‌باشد.

به‌عبارت‌دیگر اگرچه وجود عنصرى امام به مادّه و عناصر ارتباط دارد، اما نفس این عناصر و مواد و غیب وجود تمام اشخاص و افراد به وجود امام و غیب وجود آن حضرت كه حقیقت وجود او و اصل‌ ذات اوست ارتباط دارد و این خصوصیتى است كه - باذن‌الله تعالى - فقط امام و انوار پیغمبر اكرم (ص) و ائمه معصومین علیهم‌السلام داراى آن مى‌باشند.

رابعاً: ارتباط میوه به وجود جوى و درخت و خاك و آب، از قبیل

 

ارتباط شىء به علّت مادى آن است، و ارتباط آنها با میوه از قبیل ارتباط شىء به علّت غایى آن مى‌باشد.

بنابراین ارتباط وجود عنصرى امام با آب و خاك و تمام عناصر و هوا و آفتاب و سایر مخلوقات، نظیر ارتباط شىء با علّت مادى خود مى‌باشد. و اما ارتباط سایرین با او، نظیر ارتباط شىء با علّت غایى خود است؛ و پرواضح است كه علّت غایى شىء از علّت مادى و همچنین علّت صورى آن افضل است. زیرا كه علّت غایى، مقصود بالذات و بالأصاله و استقلال است و علّت صورى و مادى، مقصود بالتَّبَع و بِالعَرَض است.

علی‌هذا ارتباط وجود ممكنات به وجود امام به گونه‌اى كه بیان شد، مقبول و مسلّم و امر غریب و مورد استبعادى نیست، همان‌گونه كه برحسب قرآن مجید و قانون مطابقت و ناموس، تناسب معلوم مى‌شود كه آنچه در زمین است، براى این بشر است و این بشر حاصل این خلقت و جلوه ى اتمّ و اكمل قدرت و علم الهى است:

ابر و باد و مه و خورشید و فلك در كارند       تا تو نانى به كف آرى و به غفلت نخورى

و:

تویى تو، نسخه صُنع الهى                 بجُو از خویش هر چیزى كه خواهى

 

همین‌طور انسان‌ها نیز وجودشان به وجود امام مرتبط است وطفیلِ وجود امام و حجّت خدا مى‌باشند و باید گفت كه:

از رهگذر خاك سر كوى شما بود     هر نافه كه بر دست نسیم سحر افتاد

روشن از پرتو رویت نظرى نیست كه نیست          منت خاك درت بر بصرى نیست كه نیست

ناظر روى تو صاحب نظرانند و لیك            بوى گیسوى تو در هیچ  سرى نیست كه نیست

همه كمالات به كمال رسول اكرم (ص) و سیدة‌النساء و ائمه طاهرین علیهم‌السلام مى‌پیوندد و معیار و میزان كمال و مصدر هدایت و ارشاد و برهان خلق و حجت خدایند:

«فَهُمْ مِفْتَاحُ خَزَائِنِ الرَّحْمَنِ وَمَعَادِنُ الْعِلْمِ وَالْعِرْفَانِ وَیَنَابِیعُ الْحِكْمَةِ وَالْإِیمَانِ»؛

چنان‌كه از حضرت امام‌صادق(ع) مروى است:

كُنَّا نُجُوماً یُسْتَضَاءُ بِنَا                             لِلْبَرِیَّةِ نَحْنُ الْیَوْمَ بُرْهَانُ

نَحْنُ الْبُحُورُ الَّتِی فِیهَا لِغَائِصِکُمْ               دُرٌّ ثَمِینٌ وَیَاقُوتٌ وَمَرْجَانُ

 

مَسَاكِنَ الْخُلْدِ وَالْفِرْدَوْسِ نَمْلِكُهَا          وَنَحْنُ لِلْخُلْدِ وَ الْفِرْدَوْسِ خُزَّانُ

مَنْ شَذَّ عَنَّا فَبَرْهُوتٌ مَكَانَتُهُ           وَمَنْ أَتَانَا فَجَنَّاتٌ وَرِضْوَانُ[28]

«ما ستارگانى بودیم كه از ما طلب روشنایی مى‌شد، و امروز در بین مردم، ما دلیل و برهان هستیم. ما دریاهایى هستیم كه كسى كه در آنها غواصى نماید بهره‌اش دُرّ و یاقوت و مرجان است. مسكن‌هاى خلد و فردوس را ما مالكیم؛ و ما خازنان خلد و فردوسیم. هركس از ما دور افتد، برهوت جاى اوست؛ و هركس به‌سوى ما بیاید جایگاهش باغ‌هاى بهشت و رضوان است».

 

[1]. أعلی، أرفع.
[2]. چه مناسب است این دو شعر از كتاب گنج دانش مرحوم آیت‌الله والد قدس‌سره:
ز قبر آیم برون چون روز محشر        مرا بس چارده شخص مطهّر
على چار و محمد چار و زهرا           حسین و دو حسن موسى و جعفر
                                                                                                                                              
و دیگرى از شعرا و مدیحه سرایان اهل بیت علیهم‌السلام گفته است:
نگسلد رشته امّید گران‌بارى جرم      زمرهاى را كه شما حبل متینید همه
سیزده تن ز شما چاشنى از یك تن یافت      زان نمكدان حقیقت نمكینید همه
                                                          
 
 
[3]. نهج‌البلاغه، صبحی صالح، نامه 28 (ج3، ص32).
چه نیكو فرموده سید رضی در اشعاری كه بنی‌عباس را مخاطب قرار داده است:
رُدُّوا تُرَاثَ مُحَمَّدٍ (ص) رُدُّوا   لَیْسَ الْقَضِیبُ لَكُمْ وَلَا الْبُرْدُ
هَلْ أُعْرِفَتْ فِیكُمْ كَفَاطِمَة       أَمْ هَلْ لَكُمْ كَمُحَمَّدٍ جَدُّ
جُلُّ افْتِخَارِهِمُ بِأَنَّهُمُ          عِنْدَ الْخِصَامِ مَصَاقِعُ لَدُّ
إِنَّ الْخَلَائِفَ وَالْاُولَى فَخَرُوا         بِهِم عَلَیْنَا قَبْلُ أَوْ بَعْدُ
شَرَفُوا بِنَا وَلِجَدِّنَا خُلِقُوا           فَهُمُ صَنَائِعُنَا إِذَا عُدُّوا
میراث محمد را برگردانید پس بدهید قبای خلافت و چوب فرمان روایی برای شما و برازنده شما نیست آیا کسی مانند فاطمه در میان شما شناخته شده است؟ و یا مانند محمد برایتان جَدّی وجود دارد؟ همه افتخارشان اینست که آنها به هنگام جدال و مخاصمت صدای بلند دارند و لجوج و سرسختند بازماندگان و گذشتگان آنها به‌وسیله آنها بر ما فخر فروختند در گذشته و بعد از آن به‌وسیله ما به شرافت رسیدند و شرفیاب شدند و به طفیلی جَدّ ما آفریده شدند پس آنها وقتی به شمار می‌آیند درحقیقت ساخته ما هستند. خوئی، منهاج‌البراعة فی شرح نهج‌البلاغه، ج1، ص173.
4]. صدوق، كمال‌الدین، ص254 – 255؛ همو، علل‌الشرائع، ج1، ص5؛ همو، عیون اخبارالرضا(ع)، ج2، ص237؛ مجلسی، بحارالانوار، ج18، ص345.
[5]. لکنهوی، عبقات‌الانوار، ج23، ص983؛ مجلسی، بحارالانوار، ج27، ص5.
[6]. بقره، 29.
[7]. الرحمن، 10.
[8]. بقره، 22.
[9]. ذاریات، 56.
[10]. لازم به تذكر است، از اینكه ما در ضمن سخنان خود كلمه «امام» را محور سخن قرار داده‌ایم، گمان نشود كه شئونی را كه در این بحث برای «امام» اثبات می‌كنیم، براى حضرت رسول اكرم (ص) ثابت نمی‌دانیم، بلكه مطلب برعكس است؛ اوّلاً برحسب روایات متواتر نور ـ كه شیعه وسنّی روایت كرده‌اند ـ پیغمبر (ص) و امیرالمؤمنین(ع) از نور واحد خلق شده‌اند ثانیاً برحسب روایات دیگر و براهین عقلی هر كمالى كه ائمه علیهم‌السلام دارا می‌باشند، مرتبه اكمل و اقوایش را پیغمبر (ص) دارا است. و پیغمبر (ص) از همه آنها افضل است و آنان نسبت به پیغمبر تابع و مطیع، و آن حضرت مطاع و متبوع است.
پس تمام شئونی كه از آنها بحث مى‌كنیم، به‌طریق‌اولى برای شخص شخیص حضرت خاتم‌الأنبیا (ص) ثابت است، این مطلب در كمال صراحت و وضوح از خطبه‌های امیرالمؤمنین(ع) در وصف و مدح پیغمبر (ص) و از مواضعی كه امیرالمؤمنین(ع) نسبت به آن حضرت در مثل لیلة‌المبیت و در شعب ابی‌طالب داشته، استفاده مى‌شود.
و خلاصه در بین تمام امّت، احدی را از علی(ع) نسبت به پیغمبر (ص) مطیع‌تر و تسلیم‌تر نخواهیم یافت و این یكی از فضایل بزرگ علی(ع) است كه احدی از صحابه در آن با آن حضرت، هم‌طراز نمی‌باشد.
[11]. بقره، 30.
[12]. بقره، 30.
[13]. سراینده این ابیات، ابننباته مصری است. خلقت و آفرینش محمد مجتبی و برگزیده انجام یافته‌ بود. صفت برگزیدگی تاج رفیع عظمت و بزرگی او بود درحالی‌که هنوز برای آدم گلی سرشته نشده بود صفت برگزیدگی تاج بلند و رفیع عظمت او بود. در حالی که برای ماه چهارده شبه و برای ستاره تاجی نبود اگر او نبود زمینی نبود و نه افقی و نه زمانی و نه آفریده‌ای و نه نسلی و نژادی به وجود می‌آمد و برای هدایت و رستگاری عبادت و مناسک که چراغ هدایتند نبود و در آنجا برای نزول وحی جایگاهی نبود.
[14]. سراینده این ابیات نیز ابننباته است. ای برگزیده پیامبران، ای آن کسی که اگر او نبود موسای کلیم در جایگاه خود قرار نمی‌گرفت نه هرگز! و نه در بهشت پدری سکونت می‌کرد و نه عیسی مسیح استخوان پوسیده‌ای را زنده می‌کرد، (نه استخوان پوسیده‌ای برای او حرکت می‌کرد و زنده می‌شد). خدا بر تو درود فرستاد پس هر صاحب مجد و عظمت و بزرگی در مقابل بزرگی و عظمت تو وظیفه‌اش تسلیم و درودفرستادن است.
.[15] برای تو اصل و ذات علوم و دانش‌ها از جانب غیب فراهم شده و رسیده است   و از همان علوم برای آدم تعلیم اسماء صورت گرفته است.
[16]. حسینی میلانی، نفحات‌الازهار، ج5، ص213 – 214؛ آلوسی، روح‌المعانی، ج1، ص64.
2. حاکم نیشابوری، المستدرک، ج2، ص615.
.[18] بیهقی، دلائل‌النبوه، ج5، ص489.
[19]. طبرانی، المعجم‌الاوسط، ج1، ص67 – 68؛ ج6، ص313 – 314؛ همو، المعجم‌الصغیر، ج2، ص82 – 83؛ همو، المعجم‌الکبیر، ج24، ص352.
[20]. نبهانی، شواهدالحق فى ‌الاستغاثة بسید الخلق، ص137 - 156.
[21]. نبهانی، شواهدالحق فى ‌الاستغاثة بسید الخلق، ص139.
[22]. ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج1، ص186؛ قندوزی، ینابیع‌الموده، ج1، ص24؛ سید بکری، اعانة‌الطالبین، ج1، ص13؛ مجلسی، بحارالانوار، ج16، ص406؛ حسینی استرآبادی، تأویل الآیات، ج1، ص437.
[23]. حافظ برسی، مشارق انوارالیقین، ص282؛ حر عاملی، الجواهرالسنیه، ص361. 
[24]. زرندی، معارج‌الوصول، ص25؛ ابن‌صباغ مالکی، الفصول‌المهمه، ج1، ص161؛ امینی، الغدیر، ج2، ص311. آنها خاندانی هستند كه در مناقب بر جهانیان برتری دارند، نیکی‌های آنها نمایان و آثارشان زبانزد است. آنها (اهل‌بیت علیهم‌السلام) خاندانی هستند كه هركس آنها را صمیمانه دوست داشته باشد به وسیله‌ای نیرومند برای آخرت خود چنگ زده است.
[25]. سوگند به خدا چون خدا خلق را آفرید و آفرینش آن را محكم كرد شما را (اهل‌بیت علیهم‌السلام) از كدورت‌ها صاف كرد و برگزید. شما ملأ اعلی هستید و نزد شما است علم كتاب و آنچه که به آن سورههاى قرآن نازل شده است پاکیزگان و پاک‌دلانی كه هركجا و هرگاه یاد شوند صلوات بر آنها فرستاده میشود.
كسی كه در هنگامى كه او را نسبت میدهی و نسبش را یاد میكنی عَلَوی نباشد او را از روزگار قدیم افتخاری نیست.
[26]. واقعه، 63 - 64.
[27]. واقعه، 58 - 59.
[28]. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج3، ص397؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج47، ص26.

 

نويسنده: