جمعه: 10/فرو/1403 (الجمعة: 19/رمضان/1445)

دلجویی از همراهان به هنگام ناراحتی

یك روز ـ شاید در همین دو سه سال پایان عمر شریف و پربركتشان- در جلسه استفتاء مسأله‌ای مطرح شد.

آقا اظهار نظر فرمودند و حقیر، ایرادی عرض كردم، و كلام ردّ‌ و بدل شد.

آقا فرمودند مثلاً به این تعبیر كه من پیر شده‌ام اشاره به اینكه حال بحث ندارم.

همین، و بیش از این نفرمودند، ولی این هم از ایشان به حقیر، حالت اعتراض‌گونه‌ای داشت.

بنده ناراحت شدم و سكوت كردم. كار خلافی كردم یا نه، روز دیگر به اتفاق حضرت آقای اخوی در جلسه استفتاء یك یا دو جلسه شركت نكردم.

آن مرد بزرگ‌ و آن عنصر سیادت و اخلاق در مقام دلجویی از حقیر برآمدند.

 

مرحوم حاج احمد خادمی پیشكار مخصوص خود را فرستادند به این بیان كه با آن‌همه سوابق كه با مرحوم والدتان دارم و با این‌همه سوابق و به تعبیر من حقوق بزرگی كه به شما دارم این عكس‌العمل سزاوار نبود.

به‌هرحال امر فرموده بودند كه مرا به خدمتشان ببرد. وقتی شرفیاب محضرشان شدم دو مرتبه فرمودند:

«من عذر می‌خواهم».

حقیر كه به‌شدت شرمنده شده بودم، دست مباركشان را بوسیدم، و عرض كردم كه این اظهار لطف و عذرخواهی از مثل شما بیشتر مرا تحت‌تأثیر قرار می‌دهد (البته عین الفاظ نیست و مضمون آن است).

حقیر، اكنون هم در برابر روح بزرگ آن مرحوم احساس شرمندگی می‌كنم و الطاف او را سپاسگزارم. اللّهم اجره عن الإسلام والمسلمین خیر جزاء المحسنین.

نويسنده: