یك روز در خدمت آقا كه پیاده برای درس تشریف میبردند بودیم. در بین راه، آقا سیدی خدمت ایشان عرض حاجتی كرد كه آقا وعده كردند تا بعد از درس، رفع حاجت نمایند.
آن سید محترم در درس شركت كرد. درضمن اینكه آقا درس میفرمودند، آن سید بهعنوان اشكال چیزی گفت.
آقا تصور كردند كه همان مطلب سابق را تكرار میكند، به همین خاطر فرمودند:
«گفتم كه بعد».
اخوی بزرگوار بنده آیتالله حاج آقا علی&، به آقا عرض كردند كه ایشان اشكال دارد، و اشكال او را تقریر كردند.
آقا – كه در برابر اینگونه منظرهها بسیار سریعالتأثر و نسبت به طرف، متواضع و عذرخواه میشد، و عزت و كرامت اشخاص را محترم میشمرد، و از اینكه برخورد هرچه هم غیر قابل توجه باشد با كسی بنماید سخت نگران و در مقام عذرخواهی بر میآمد- وقتی درس تمام شد و از منبر درس فرود آمدند، ناگهان دست سید را گرفتند و بوسیدند و همه را شگفتزده كردند، درحالیكه چیزی جز اینکه «گفتم كه بعد» نفرموده بودند.