شنبه: 1/ارد/1403 (السبت: 11/شوال/1445)

نمونه اول: واکنش به ولایتعهدی اشرف

گفته می‌شد كه شاه چون فرزند پسر ندارد[1]، به تشویق بیگانگان و خواست آنها در مقام این برآمده كه خواهر خود اشرف را به ولایتعهدی تعیین كند.

این موضوع چون خلاف قانون اساسی بود، محتاج به رفراندوم و مراجعه به آرای عمومی بود كه گرچه آرای عموم با آن مخالف بود ولی شاه با انتخابات‌ ساختگی و صوری و ایادی و عمال خود می‌توانست هرچه را بخواهد از صندوق‌ها بیرون بیاورد اگرچه یك رأی موافق هم كسی به آن نداده باشد.

به این مناسبت، مجلس مؤسسان را عنوان كردند و برای آن در شهرها انجمن‌ها تشكیل شد عیناً مثل مجلس مؤسسان پدرش

 

رضاخان، این موضوع موجب تشویش افكار عامه مسلمانان متعهد و مخصوصاً علما و بزرگان حوزه و سیاست شد، و فقط یگانه كسی كه می‌توانست این جریان را در نطفه خفه كند و آن مجلس مؤسسان را كه با هزار گونه تبلیغات بی‌اثر و كأن‌لم‌‌یكن سازد، به‌اتفاق همه آیت‌الله بروجردی(رحمة‌الله علیه) بود.

 از ایشان هم اعلام نظری مطرح نمی‌شد و سكوت ایشان را جمعی حمل بر مماشات می‌كردند، از سوی دیگر هم شخصیتی كه بتواند این موضوع را با آیت‌الله در میان بگذارد و اگر فرضاً ایشان را ساكت بیابد رودررو با ایشان به بحث و مناظره و وجوب مخالفت با این معنی بپردازد جز مرحوم والد آیت‌الله آخوند ملا محمدجواد صافی(رحمة‌الله علیه) كه مورد احترام آقا بود نبود، یا به‌هرحال كم بود.

در این گیر و دار، ایشان قم مشرف شدند و بزرگان حوزه مخصوصاً مرحوم آیت‌الله گلپایگانی(رحمةالله علیه) و مرحوم امام‌خمینی(رحمة‌الله علیه) با ایشان دیدارها نموده و از ایشان خواستند كه در ملاقات‌هایی كه با آقا دارند علت سكوت ایشان را جویا شده و لزوم موضع‌گیری سلبی و منفی را گوشزد نمایند، و خلاصه، ایشان را برای مخالفت با این نیت سوء شاه آماده نمایند.

ناگفته نماند كه حقیر و حضرت آقای اخوی نیز در این جریان وارد بودیم و با آقایان علمای حوزه همكاری تنگاتنگ داشتیم.

مرحوم آقای والد در ملاقاتی كه برای خصوص این موضوع با آقا

 

داشتند، موضوع را مطرح و جوانب، اطراف و مفاسد سوء آن و لزوم یك واكنش علنی و رسمی را تذكر دادند.

جلسه، بسیار پربار و نتیجه‌‌بخش شد. آقا اولاً از توهمی كه برای بعضی پیش آمده كه ایشان در مثل چنین امری - كه در جامعه اسلامی زن عهده‌دار این‌گونه مسئولیت‌ها باشد - سكوت كنند تعجب كرده و فرمودند:

خود آقایان می‌بایست آن را دفع و رد نمایند.

و فرمودند:

من اگر جانم را هم لازم باشد كه در راه ممانعت از این اقدام بدهم می‌دهم ولی از آن جلوگیری می‌نمایم.

لذا بنا شد كه آقایان نامه‌ای به آقا بنویسند و موضوع را مطرح و كسب نظر نمایند.

بنابراین نامه‌ای كه نظرم نیست انشای بنده یا حضرت آقای اخوی بود به امضای حضرات آقای گلپایگانی وآقای خمینی و آقای مرتضی حائری و دو نفر دیگر كه ظاهراً یكی از آنها آقای سیدمحمد داماد بود خدمت آقا تقدیم شد، و ایشان هم صریحاً موضع سلبی و منفی خود را اعلام نمودند؛ و نامه و جواب به خط بنده و حضرت آقای اخوی نوشته شد.

به‌هرحال، این نامه فوراً مثل توپ و بیشتر صدا كرد، و دستگاه دانست كه روحانیّت از این موضوع و مخصوصاً ولیعهدی زن به هر قیمتی باشد جلوگیری می‌نماید.

 

لذا به دست‌ و پا افتادند كه بلكه نامه منتشر نشود و پیغام آوردند كه موضوع بدون این نامه هم طبق نظر آقا مسكوت‌عنه شده است.

از این جهت، بعضی آمدند كه نامه را از حضرت والد بگیرند.

ایشان با عصبانیت جواب دادند و خلاصه نامه در سطح كشور منتشر شد و موضوع منتفی شد، و زحمات تأسیس مجلس مؤسسان به هدر رفت، و ناچار مجلس را به‌طور صوری ادامه داده و ختم کردند.

و خلاصه، غائله ولایتعهدی اشرف و وارد كردن بانوان در مسئولیت‌های عمومی - كه در هر مرتبه‌اش با اسلام سازگار نیست - با توجه و غیرت دینی حضرات بزرگان حوزه و پادرمیانی مرحوم آقای والد و عزم و تصمیم فداكارانه زعیم بزرگ مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی و همكاری اینجانب و حضرت آقای اخوی به این صورت با عقب‌نشینی مفتضحانه شاه پایان پذیرفت. والحمدلله رب العالمین.

 

[1]. در آن زمان هنوز محمدرضا پهلوی كه با فرح دیبا ازدواج نكرده بود پسر نداشت.

نويسنده: