شنبه: 1/ارد/1403 (السبت: 11/شوال/1445)

10. علّت غیبت امام عصر (ع) با وجود آمادگی شرایط ظهور

«دوایت م. نلدسن» خاورشناس، پیرامون غیبت حضرت مهدی (ع) بیاناتی دارد و در آن به مناسبات متعدّد اشاره كرده است. ازجمله مطالب او این است كه: شیعه دوران‎های گوناگونی را پشت سر گذاشته، گاهی تشیّع در اعتلا و قوّت بوده است، مانند عصر آل بویه و صفویه و زمانی ظلم و جنگ و فتنه و فساد، در ممالك اسلامی شایع بوده است، مثل اعصار جنگ‌های صلیبی و دوران هجوم و یورش مغول به شهرهای ایران؛ مع‎ذلك امام مهدی (ع) ظهور نكرده‌اند، مانند آنكه علایم ظهور آشكار شده ولی امام ظاهر نشده باشند.[1] او در این زمینه سخنان دیگری از این قبیل گفته و در اذهان مردم پاره‎ای شبهه ایجاد كرده است.

اصولاً باید توجّه داشت كه سخنان خاورشناسان در مسائل اسلامی، به‌خصوص در مواردی كه برخلاف نظر محقّقان و دانشمندان مسلمان باشد، مورد اعتماد نیست؛ و به اعترافات و سخنان آنها، صرفاً در برابر خودشان و برای ملل دیگر، و در مقام تأیید آرای علمای اسلام می‌توان استشهاد كرد، ولی در مقام تحقیق و كشف حقیقت، به چند جهت كه ذیلاً یادآور می‌شویم، گفتار آنان اصل نبوده و قابل استناد نمی‌باشد:

 

1. بسیاری از خاورشناسان، عمّال استعمار و صهیونیسم و تبشیر و دستگاه پاپ هستند و از جانب وزارت‎های مستعمرات یا مراكز دیگر حتّی یونسكو ـ كه تحت نفوذ كامل «صهیونیسم» قرار دارد ـ مأموریت دارند تا علیه اسلام و مسلمانان، كتاب و رساله و مقاله بنویسند.

این دسته از خاورشناسان، پیش‌قراول استعمار و غرب‌زدگی بوده و در جداكردن مسلمانان از فرهنگ و آداب اسلام و تضعیف علایق اسلامی و كم‌كردن التزام مسلمانان به احكام و تعالیم دین نقش مؤثّری داشته، و نقشه‎هایی كه علیه مسلمانان طرح كرده و پیشنهادهایی كه بسا به‌صورت دلسوزی و دعوت به ترقّی و تعالی می‎دهند، از سوء نیت و خبث باطن آنها حكایت می‌كند؛ و متأسّفانه گفته‎های آنها در مطبوعات و جراید و مجلّات غرب‎زده و مقلّد و مزدور مسلمانان نیز منعكس می‌گردد.

مثلاً یكی از آنها فردی است به نام ماسینیون كه مأمور وزارت مستعمرات فرانسه بود. وی همان كسی است كه پیشنهاد داد تا برای تجزیه و تفرقه ملل عرب و برای متروك‌كردن لغت قرآن و بیگانه‌كردن مسلمانان از منطق قرآن و هدایت‎ها و ارشادات آن، باید در هر منطقه از بلاد عرب، لغت‎های محلّی را رسمیّت داد تا به‌تدریج، زبان قرآن و منطق و تعلیمات قرآن مهجور گردد و كسی چیزی از آن را درك نكند و همه از آن بیگانه شوند.[2]

بعضی از این مستشرقان مانند جولدتسیهر در كتاب‎هایی كه نوشته‎اند،

 

مغرضانه مطالب را تحریف كرده‌اند و مانند لامنس سعی می‌كنند در تاریخ اسلام، تصرّف نموده و واقعیّات را انكار كنند و افرادی را كه خیانت كرده و با مسیحیت همكاری داشته‎اند تبرئه نمایند، و حكومت‎هایی مثل حكومت بنی‌امیّه را شرعی و نمونه نظام اسلام معرّفی كنند!

برخی دیگر فریب‌كارانه پیرامون اسلام كتاب نوشته و قصدشان این بوده است كه در یك یا دو مورد حسّاس، حقیقتی را مسخ یا تهمتی را به اسلام وارد كنند و به‌طوری آن را عرضه بدارند كه حتّی بسیاری از مسلمان‎ها هم ملتفت سوء نیّت و غرض آنها نگردند.

برخی هم به‌منظور سابقه‎سازی برای اقلیّت‎هایی كه اختراع كرده یا تحت‎الحمایه و مزدور و جاسوس خود قرار داده‎اند، به استشراق می‎پردازند و برای این اقلیّت‎ها، تاریخ و نفوذ و دین، جعل می‌نمایند چنان‌كه در مورد وهّابی‎ها، قادیانی‎ها، بهایی‎ها، شیخی‎ها و حتّی صوفی‎ها كوتاهی نكرده و در خیانت‎ها و جاسوسی‎های بزرگ، از آنها بهره برده‎اند.

2. گروه دیگری از خاورشناسان به‌واسطه قلّت اطّلاع و ضعف بررسی، اظهار نظرهای غلط و جاهلانه و دور از حقیقت می‌نمایند؛ و بسا كه صلاحیّت علمی و حدود اطّلاعاتشان، از حد مسافرت عادّی به چند كشور شرقی و كارمندی یك سفارتخانه یا یك مؤسّسه در یك كشور شرقی، تجاوز نكند.

بدیهی است كه بررسی‎ها و آرای این افراد، عامیانه و مبتذل و بی‎ارزش است. ولی بااین‌همه، غرب‌زدگان شرق، چون شیفته هر رأی و نظری می‌باشند كه صاحبش اسم فرنگی داشته باشد و به او «مِستر» یا «مسیو» یا

 

«مِسیس» یا «مادام» بگویند، به گفتار و نوشته‎های آنان به نظر احترام نگریسته و مثل اصل مسلّمی می‎پذیرند.

3. گروه دیگری را تعصّب مسیحیت، كور و كر كرده و بر اساس تعصّب، از تحریف و قلب حقایق و بستن هرگونه تهمت و افترا به مسلمانان، باكی ندارند.

4. بعضی از «خاورشناسان» به كاوش و تجسّس از آرای غیرمشهور پرداخته و اسامی و نام‎های فرقه‎های از بین رفته یا وجود نیافته را زنده می‌نمایند و این كار را به نظر خود كشفی شمرده و مسلمانان را متّهم می‎سازند.

5. برخی دیگر در مقام ایجاد تفرقه بین مسلمانان و آنان را در برابر و مقابل یكدیگر قراردادن و به اتّحاد اسلامی ضربه‌زدن، در بلاد اسلام، گردش می‌كنند؛ و از این فرقه یا اهل این منطقه چیزی را شنیده یا نشنیده، به فرقه دیگر و اهل منطقه دیگر می‌رسانند و تخم عداوت و كینه و بدبینی را بین آنها می‎پاشند.

6. بعضی دیگر برای اینكه وضع موجود را متزلزل ساخته و شعایر اسلامی را تضعیف نمایند در گذشته‎ها و سوابق بسیار دور ملل و جوامع، تجسّس می‌كنند؛ و سپس با تجدید آن گذشته‎ها، فرهنگ مرده و كهنه را به آنها عرضه می‎دارند و مردم را عقب‎گرا می‌نمایند و التزام و تعهّدشان را به سنن و شعایری كه به آن ملتزم و متعهّد هستند، ضعیف می‎سازند و سرگردان و بی‎علاقه و بی‎شخصیتشان می‌کنند و خصایص دینی و قومی آنها را از آنان سلب می‌نمایند.

 

7. معدودی مستشرقین بی‎غرض نیز هستند كه تا حدودی صلاحیّت بررسی و كاوش دارند و مقصودشان كشف حقایق و تحقیق ساده است كه برحسب درجات معلومات و تخصّصی كه دارند، نوشته‎های آنها ارزش دارد؛ ولی با وجود این، نوشته‎های این افراد نیز خالی از اشتباه نیست و نیاز به تحقیق و تلخیص دارد، هرچند بررسی‎های آنها در بعضی از رشته‎ها مفید، و مخصوصاً برای رفع تهمت‎هایی كه قرن‎ها مسیحیت متعصّب و خودخواه به اسلام زده است، سودمند می‌باشد.

پس از این مقدّمه می‎گوییم: از بررسی كتاب عقیدةالشیعه استفاده می‌شود كه نویسنده، با اینكه شانزده سال در مشهد مقدّس اقامت داشته است ولی مسائل را با عینك حقیقت‌بینی مطالعه ننموده و حتّی مانند یك فرد نه مسلمان و نه مسیحی دنبال تحقیق نبوده، بلكه اسلام و مجامع اسلامی و برنامه و آداب مسلمانان را، از دیدگاه یك نفر مسیحی مأمور و گزارشگر، مطالعه می‌كرده است.

لذا، اگرچه در بعضی موارد به ناچار اعترافاتی دارد و از خلال نوشته‎هایش حقایق بسیار روشن می‌شود؛ ولی چون حقانیّت اسلام را قبول نداشته و بررسی او هم برای حقیقت شناسی و رسیدن به دین حقّ نبوده است، در توجیه و تفسیر مسائل و حوادث، چنان روشی را پیش گرفته است كه به آشكارشدن بطلان كلیسا و مسیحیت كنونی و حقانیّت اسلام، منتهی نگردد.

این‌گونه بررسی و تحقیق در عقاید و آرا و جهات افتراق فِرَق، كار سازمان‌های شرق‎شناسی تبشیر و استعمار را آسان می‎سازد و آنان را در راه گسترش نفوذ و تسلّط بر كشورهای شرقی یاری می‎دهد.

 

كتاب عقیدة‌الشیعه باید مورد نقد و بررسی دقیق محقّقان شیعه قرار بگیرد؛ و پیرامون اشتباهات و غرض‌ورزی‎هایی كه در آن است، توضیحات لازم داده شود.

نویسنده در قسمت‎های مختلف این كتاب، به گفته‎های خاورشناسان مغرض یا اشتباه‌كاری همچون: ارنولد، لامنس، نیكلسون، جولدتسیهر، براون، مویر، مرغلیوث، نیكلین، لسترینج، برتن، ماكدونالد فریدلاندر، بروكلمن، ستانلی لین بول، سریری سایكس، بردلیم رمزی و هیوارث، نیز استناد كرده و به نتایج بررسی‎های آنها اعتماد نموده است.

در بین خاورشناسان نام‌برده، افرادی هستند كه در قلب حقایق و تحریف مطالب و غرض‌ورزی و دشمنی با اسلام و مسلمین، مشهور و معروف‌اند.

مطالبی كه او پیرامون غیبت امام (ع) در كتاب مزبور نگاشته است،[3] نمونه‎ای از اشتباهات او یا غرض‌ورزی‎ها و دشمنی‎هایش با شیعه و مسلمانان است.

زیرا هركس در عقاید شیعه و اخبار و احادیث راجع به غیبت حضرت صاحب‎الأمر (ع) و كتاب‌هایی كه در این موضوع نوشته شده حتی بررسی مختصری كرده باشد، می‎فهمد كه مسئله انتظار و شرایط و برنامه آن، از دید شیعه و منطق احادیث و اخبار، از این مناسبت‎ها كه نلدسن ذكر كرده، گسترده‎تر است و با اوضاع عمومی جهان ارتباط دارد و یك مسئله طایفه‎ای و منطقه‎ای، و مربوط به گوشه‎ای از جهان نیست، بلكه مسئله تمام زمین و تمام جهان و انقلاب جهانی مطرح است؛ مسئله مهدویت با حكومت آل بویه و سلطنت صفویه ـ با فرض اینكه برنامه كار آنها تا حدودی به نظام حكومت اسلام نزدیك بوده و احكام اسلام و نظام اسلام را تا آنجایی كه حكومت و استبداد آنها در مخاطره قرار نگیرد پیاده می‌كردند ـ ارتباط ندارد.

 

در مسئله آمادگی برای ظهور حضرت مهدی (ع) بایستی غیر از منطقه حكومت آل بویه و صفویه، وضع سایر مناطق و امكانات بسیار دیگر را نیز در نظر گرفت، تا معلوم شود كه این ظهور، در آن زمان‌ها انجام‌پذیر نبوده است.

علاوه بر آنكه حضور آن حضرت، ظهوری است كه حصول تمام شرایط و زمینه‎ها و وقت آن را فقط خدا می‎داند.

همچنین ازنظر جنگ و فتنه و فساد و بیدادگری و خون‌ریزی، وضع منطقه خاصّی را نمی‌توان در نظر گرفت و شرایط ظهور را مساعد شمرد؛ زیرا كه همیشه كم‌وبیش این حوادث بوده و هست، در منطقه‎ای حكومت شر و ظلم و فساد وجود دارد و در منطقه دیگر حكومت بالنسبه معتدل‎تر به چشم می‎خورد. اینها مناسباتی نیست كه در آن، برای آن، ظهور كلّی عدل و آرامش و نظام اصلح صورت‎پذیر باشد.

در جنگ‌های صلیبی ظلم و جور به‌اصطلاح عرفی، حتّی در مناطق طرفین وجود نداشت، اگرچه ظلم و جور به معنای حقیقی وجود داشت ـ چون همه آن حكومت‎ها بر اساس استضعاف و استبداد بودند ـ امّا رشد جوامع به حدّی نبود كه آن را درك كنند، و سنگینی و فشاری را كه آن حكومت‎ها بر روح انسان دارد، احساس نمایند؛ و معدودی هم از مردمان آشنا با منطق حقیقی قرآن، اگرچه درك می‌كردند، ولی در اقلیّت محض بودند و جنگ‌هایی را هم كه آتشش روشن بود، عدل و حق‎خواهی می‎شمردند.

در هجوم مغول نیز وضع به همین‌گونه بود؛ تأسیس حكومت جهانی اسلام و انقلاب عظیم توحیدی آن، امكان‎پذیر نبود و همان مردمی كه گرفتار این حمله بودند این مسائل عالی را درك نمی‌كردند.

 

افكار ضعیف‌پرور و از بین برنده شهامت و شجاعت و طرز تفكّر درون‎گرای صوفیانه ـ كه از عالم پهناور اسلام، حال مقاومت و دفاع از چنین یورشی را سلب كرده بود ـ بر افرادی كه به نسبت از اخیار شمرده می‌شدند، مسلّط بود.

چنان‌كه داستان قتل شیخ نجم‌الدّین صوفی در مسجد جامع و اهانت‎هایی كه از جانب مغول به قرآن مجید و مقدّسات اسلام شد، نمونه‎ای از این وضع اسفناك و افكار منحرف و راكد مسلمانان است.

غرض اینكه، زمینه برای حكومت جهانی اسلام فراهم نبود؛ نه افكار و اندیشه‎ها و سطح بینش و بصیرت و رشد مردم آماده بود، و نه مردم، حاضر به فداكاری و همكاری در این سطح جهانی بودند.

چنان‌كه گفتیم ما نمی‌توانیم این شرایط را از هر جهت به دست بیاوریم، و حصول تمام آن مقدّمات را در یك عصر معیّن پیش‎بینی كنیم، كه مثلاً در چند قرن و چند هزار سال فراهم می‌شود. و اینكه بشر باید چه كلاس‎ها و مكتب‎هایی را ببیند و چه رژیم‎هایی را پشت سر بگذارد، از اینكه آنها بتوانند اصلاحات را در سطح واحد و به نفع تمام بشریت انجام دهند، مأیوس گردد و خود را برای استقبال از آن عصر علم و پاكی و عصر فضیلت و عدالت آماده كند.

حضرت امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید:

«مَا أَطْوَلَ هَذَا الْعَنَاءَ وَأَبْعَدَ هَذَا الْرَّجَاءَ»[4]؛

«چه طولانی و دراز است این رنج و چه دور است این امید».

 

این‌همه اخبار كه در آنها این جمله وارد شده است:

«یَمْلَأُ  اللهُ بِهِ الْأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلاً بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَجَوْراً»؛[5]

«خدا به وسیله او زمین را از قسط و عدل پر می‌كند بعد از اینكه از ظلم و جور پر شده باشد».

و مانند این فرمایش امیرالمؤمنین (ع) كه می‌فرماید:

«ذَاكَ حَیْثُ تَكُونُ ضَرْبَةُ الْسَّیْفِ عَلَى الْمُؤْمِنِ أَهْوَنَ مِنَ الْدِّرْهَمِ مِنْ حِلِّهِ، ذَاكَ حَیْثُ یَكُونُ الْمُعْطَى أَعْظَمَ أَجْراً مِنَ الْمُعْطِی، ذَاكَ حَیْثُ تَسْكَرُونَ مِنْ غَیْرِ شَرَابٍ بَلْ مِنَ النِّعْمَةِ وَالنَّعِیمِ وَتَحْلِفُونَ مِنْ غَیْرِ اضْطِرَارٍ وَتَكْذِبُونَ مِنْ غَیْرِ  إِحْرَاجٍ، ذَاكَ إِذَا عَضَّكُمُ الْبَلَاءُ كَمَا یَعَضُّ الْقَتَبُ غَارِبَ الْبَعِیرِ»[6]؛

«این ظهور و فرج هنگامی به وقوع می‎پیوندد كه ضربت شمشیر بر مؤمن از به دست آوردن یك درهم حلال آسان‌تر است. این وقتی است كه عطاشونده، اجر و مزدش، از عطاكننده عظیم‎تر باشد. این هنگامی است كه مست می‌گردید از غیر شراب، بلكه از نعمت و نعیم، و سوگند یاد می‌كنید نه از روی ناچاری؛ دروغ می‎گویید، نه از جهت ضرورت. این در زمانی است كه بلا شما را بگزد، چنان‌كه پالان، كوهان شتر را می‎گزد.

این احادیث، دورنمایی از وضع آن زمان است. امّا چه اسباب و شرایطی

 

فراهم می‌شود كه زمین پر از ظلم و جور می‌شود، و این سختی‎ها و تغییرات پیش بیاید و این اسباب و شرایط، مقدّماتش از چه زمان فراهم می‌شود؟ به نظر می‌رسد كه مرور اعصار و تحوّلات و پیدایش مكتب‎های گوناگون و رژیم‎ها و نظامات در قرن‌ها و دوران‌ها، این اسباب را آماده می‌سازند و جهان را برای این ظهور عظیم، آماده می‌نمایند.

نلدسن بدون توجّه و بررسی این دقایق و نكات و جواب موضوع یا باتوجه‌به اینها و به‌صورت مغرضانه مانند آنكه علایم و نشانی‌های ظهور آشكار شده باشد و امام (ع) ظاهر نشده باشد، در اینجا سخن گفته است و افكار افراد بی‎اطّلاع و شیعه‌نشناس را گمراه كرده و تحقیق و بررسی را بدنام ساخته است.

بدیهی است كه مسلمانان آگاه، در مورد نوشته‌ها و كتاب‌های «خاورشناسان» كه بیشتر یا مغرض، یا بی‌اطّلاع هستند، به این دستور قرآنی عمل می‌کنند:

(فَبَشِّرْ عِبَادِ  *الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَولَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ اُولَئِكَ الَّذینَ هَدَاهُمُ اللّٰهُ وَ اُولَئِكَ هُمْ اُولُوا الْأَلْبَابِ)؛[7]

«ای رسول ما! بشارت رحمت ده بر آن بندگانی كه چون سخن بشنوند نیكوتر آن را عمل كنند، آن كسانی كه خدا آنان را به لطف خاصّ خود هدایت فرموده و آنان نیز به حقیقت، خردمندان عالم‌اند».

 


[1]. دونلدسن، عقیدة‌الشیعه، ص348 - 349.
[2]. چنان‌كه تغییر خط و الفبا كه در تركیه عملی شد و اكنون هم استعمار آن را در نقاط دیگر زمزمه می‎كند، به همین منظور بود كه جامعه «تُرك» از اسلام و قرآن مجید و كتاب‎ها و معارف اسلام بیگانه گردد و خیال استعمار و غرب و مسیحیت از جانب او راحت باشد و «سلطان محمد فاتح» دیگر پیدا نشود.
[3]. دونلدسن، عقیدة‌الشیعه، ص348 – 349.
1. نهج البلاغه، خطبه187 (ج2، ص126)؛ ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج13، ص95؛ مجلسی، بحارالانوار، ج34، ص212.
[5]. منتخب‌الاثر، تألیف نگارنده، ج1، ص53؛ ج2، ص133.
[6]. نهج‌البلاغه، خطبه 187(ج2، ص126)؛ مجلسی، بحارالانوار، ج34، ص212.
[7]. زمر، 17 - 18.
نويسنده: