عَنْ عَائِشَةَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ(ص) وَهُوَ فِي بَيْتِي لَـمَّا حَضَـرَهُ الـمَوْتُ:
از عايشه نقل است كه رسول خدا(ص) در مرضي كه بدان وفات يافت در خانه من بود كه فرمود:
«حبيب مرا به نزدم بياوريد». من (پدرم) ابوبكر را دعوت كردم. پيامبر(ص) بدو نگريست و آنگاه سر خود را بر بالين نهاد و همان سخن را تكرار كرده و فرمود: «حبيبِ مرا به نزدم بياوريد». به حاضران گفتم: واي بر شما علي بن ابيطالب را نزد او آوريد كه به خدا سوگند جز او كسي را نميطلبد! چون علي را مشاهده كرد از بستر جدا شد و پوششي را
كه بر رويش بود عقب زد و علي را در زير آن برد و همچنان او را در آغوش داشت تا از دنيا رحلت كرد درحاليكه دستش بر بدن علي بود».
[1]. خوارزمی، المناقب، ص68. اين حديث را ابنمردويه اصفهانی (مناقب، ص70) طبق آنچه شهابالدين ايجي شافعي در توضيحالدلائل (ص 178) آورده، نقل نموده است.
و نيز محبالدين طبري در ذخائرالعقبي (ص72) از عائشه نقل ميكند كه چون رحلت رسول خدا(ص) نزديك شد فرمود: «حبيب مرا به نزدم بياوريد». ابوبكر را حاضر كردند حضرت به او نگريست، دوباره سر خود را بر بالين نهاد، و بار ديگر همان را تكرار فرمود. عمر را فرا خواندند. همين كه رسول خدا(ص) او را مشاهده كرده سر بر زمين نهاد و باز فرمود: «حبيب مرا بگوييد بيايد». علي را دعوت كردند. چون رسول خدا(ص) او را ديد همراه با خود او را داخل پارچهاي كرد كه رويش انداخته بودند، همچنان او را در آغوش داشت تا جان به جان آفرين تسليم كرد.
و نيز اين حديث در تاريخ مدينة دمشق (ابنعساکر، ج42، ص393) و جواهرالمطالب (ابندمشقی، ج1، ص175) نقل شده است.
از عبدالله بن عمر روايت است كه رسول اكرم(ص) هنگام بيماريش فرمود: «برادرم را نزد من فرا خوانيد». ابوبكر را گفتند، حضرت از او روي برگرداند. آنگاه فرمود: «بگوييد برادرم بيايد». عمر را گفتند آمد. رسول خدا(ص) از او نيز روي گردانيده، آنگاه فرمود: «برادرم را بگوييد بيايد». عثمان را گفتند، آمد پس حضرت از او نيز روي برگرداند. پس علي را فراخواندند. پيامبر(ص) پارچهاي را که رويش بود برداشت و علي را در زير آن پارچه داخل نمود، هنگامي كه علي از حضور پيامبر خارج شد. از ايشان سؤال شد رسول خدا چه چيزي در زير پارچه به تو فرمود؟ گفتند: «رسول خدا مرا هزار باب آموخت كه از هر بابي، هزار باب گشوده ميشود».
ر.ک: ابنعساکر، تاريخ مدينة دمشق، ج42، ص385؛ گنجیشافعی، كفايةالطالب، ص262 - 263؛ ذهبی، سير اعلامالنبلاء، ج8، ص24؛ همو، ميزانالاعتدال، ج2، ص482 – 483؛ همو، تاريخالاسلام، ج11، ص224 – 225.