شنیدستم سر و سالار ابرار * حسین بن علی سلطان احرار
یکی باغ وسیع دلگشا داشت * غلامی باغبان و با وفا داشت
که اسمش همچو رسمش بود «صافی» * غلام او هزاران بُشر حافی
غلام شاه بود و پادشه بود * فراتر شأن او از مهر و مه بود
سگی نیز اندر آنجا پاسبان بود * غلام، او را به احسان مهربان بود
یکی از روزها آن شاه خوبان * نمود آن باغ، رشک باغ رضوان
به پنهانی قدم در باغ بنهاد * نگاهش از قضا بر «صافی» افتاد
که مشغول غذا و صرف نان بود * مر آن بسته زبان را میزبان بود
چو خود یک لقمهای میخورد زان نان* به سگ هم لقمهای میکرد احسان
نبُد آگه که نور چشم زهرا علیهاالسلام* نموده باغ را فردوس اعلی
نباشد باغ، میعاد حضور است * تو گویی موسی عمران به طور است
به ناگه آن ولیّ حق تعالی* جمال حقّ نما کرد آشکارا
به «صافی» طلعت میمون نشان داد * ز بند هر غم و محنت امان داد
سلامش کرد و مهر و مرحمت کرد * به عبد خویش، بذل مکرمت کرد
غلام باغبان از جای برخاست* ز روی شرمساری معذرت خواست
که ای مولا نبودم آگه از حال* که گردیده مبارک بخت و اقبال
تو ای دریای عفو و جود و احسان* ببخشا بر غلامِ جان به فرمان
جوابش داد آن محبوب داور* که تو ما را ببخش ای نیک اختر
کمال حُسن اخلاق این چنین است* بزرگان را ره و برنامه این است
بپرسید آنگه از آن نیک رفتار* که با سگ از چه میکردی تو ایثار؟
بگفت: این سگ در اینجا پاسبان است * نگهبان حریم بوستان است
سگ از تو، باغ از تو، صافی از تو * جلال و مجد و جود وافی از تو
سگ است امّا سگ اهل تمیز است* به این نسبت به پیش من عزیز است
امام، آن آیت کبرای خلّاق * خداوند کمال و حُسن اخلاق
چو از صافی چنین رحم و وفا دید* جوانمردی و ایثار و صفا دید
چنان در وجد و اندر شوق افتاد * که از آن حال نیکو گریه سر داد
گرفتش زیر بال مهر و اکرام * به او لطف و عنایت کرد اتمام
نمود او را لوجه الله، آزاد * به او بخشید آن بستان آباد
که این پاداش آن رحم است و آن خوی * دلا تا میتوانی باش دلجوی
به حیوانات احسان و ترحّم * سزاوار و نکو باشد ز مردم
به هر جنبنده و انسان و حیوان * ترحّم هست کار نیک مردان
ز عالم گر تو میخواهی تبسّم * ترحّم کن، ترحّم کن، ترحّم
تشکّر کرد صافی زان عنایت* از آن آقایی و جود و رعایت
بگفتا بنده این آستانم * غلام و جان نثار و باغبانم
مرا آزادگی در این غلامی است* به آن بس افتخار و نیکنامی است
نمودم وقف، این بُستان آباد * نثار شیعیان و دوستان باد
خورند از میوه این باغ، اصحاب * همه اخوان صدق و شیعه ناب
کنم تا زندهام من رایگانی * در این بستان خرّم باغبانی
حسین ای بحر رحم و جود و انصاف* حسین ای معدن انعام و الطاف
الا ای اسوه ایمان و ایثار * الا ای دین حقّ را یاور و یار
به حقّ الحق که حقّ پاینده از توست * به عالم، شمس دین، تابنده از توست
ز تو، اسلام و ایمان برقرار است* حقیقت از قیامت آشکار است
سراپای تو مجد است و شرافت * شهامت در شهامت در شهامت
ابوالاحرار و مولای شهیدان * بیان ظاهر و تأویل قرآن
تو اسم اعظم پروردگاری * تو روح دین و عالم را مداری
سزد گر حق به تو با این مقامات * نماید فخر و اعلام مباهات
غلام صافی تو صافیان اند* پر از مهر تو از پیر و جواناند
همه از مرد و زن اهل ولایند * محبّ و جان نثاران شمایند
به الطاف شما امّیدوارند * غلامان شما را بندهوارند
به این اسم و به این عنوان «صافی» * ز حق خواهند هر یک فیض وافی