مردان خدا نیز برای هدفهای عالی انسانی و الهی خود، گاهی چنین مبارزاتی دارند و بااینكه میدانند دشمنان خدا خونشان را میریزند و سرشان را بالای نیزه میكنند ولی باز هم برای نجات اسلام و توحید، پیكار و جهاد مینمایند تا عكسالعمل قیام آنها بهتدریج مردم را بیدار، و مسیر تاریخ را عوض نماید.
حسین(علیه السلام) با وضعی كه پیش آمده بود و در شرایطی كه احكام قرآن و موجودیت اسلام را شدیدترین خطرات تهدید میكرد، آینده اسلام
تاریك و مبهم بود، بلكه معلوم بود بهزودی، خورشید نورانی اسلام غروب، و دوران شرك و جاهلیت بازگشت خواهد نمود، نمیتوانست با درنظرگرفتن احتمال یا قطع به ضرر، دست روی دست بگذارد و ناظر این مصیبتها برای عالم اسلام باشد.
حسین(علیه السلام) خطر دینزدایی را كاملاً احساس میكرد؛ بنابراین در همان آغاز در پاسخ مروان كه گفته بود با یزید بیعت كن و با خاطری آسوده زندگی نما، فرمود:
«برای خداییم؛ بازگشتمان بهسوی اوست. باید با اسلام وداع كرد؛ زیرا امت به شبانی مانند یزید مبتلا گشته است».
یعنی وقتی یزید زمامدار مسلمین شود معلوم است كه اسلام به چه سرنوشتی گرفتار میگردد؛ آنجا كه یزید است اسلام نیست، و آنجا كه اسلام است یزید نیست.
در مقابل چنین منكری، حسین(علیه السلام) باید بهپا خیزد و دفاع كند و سنگر اسلام را خالی نگذارد - هرچند خودش و عزیزانش را بكشند، و خواهران و دخترانش را اسیر نمایند - زیرا حسین(علیه السلام) بقای اسلام و
بقای احكام اسلام را از بقای خویش مهمتر میدانست، پس جان خود را فدای اسلام كرد.
1. ابناعثم کوفی، الفتوح، ج5، ص17؛ ابنطاووس، اللهوف، ص18؛ مجلسی، بحارالانوار، ج44، ص326؛ مقرم، مقتلالحسین(علیه السلام) ، ص132 - 133.