اولاً: قیام برای تشكیل حكومت حق و عدالت اسلامی و تضمین حُسن جریان امور اجتماعی و عمومی و اجرای احكام و نظامات آسمانی قرآن مجید و اصلاحات حقیقی از شخصیتی مثل حسین(علیه السلام) عین سیاست و به معنا و مفهوم صحیح و معقول و واقعی آن است. میان این سیاست با سیاستی كه از آن توطئه و نیرنگ و فتنهانگیزی و مقدّمهچینی برای مقاصد شخصی و به دست آوردن قدرت و تفوق، قصد میشود، هیچ رابطهای نیست. آن سیاستی كه هدف آن تشكیل
حكومت اسلامی است، كوشش برای حفظ حقوق و تأمین آزادی انسانها و حكومت خدا و احكام خدا بر مردم است. اما آن سیاستی كه در عرف بعضی از مردم عصر ما معمول شده به معنای طلب حكومت و تفوّق بر جامعه و استثمار دیگران میباشد؛ پرواضح است كه چنین سیاستی مذموم است.
سیاست امامعلی(علیه السلام) ، سیاست بود و سیاست معاویه هم سیاست شمرده میشد. هر دو جنگ میكردند، و هر دو قشون و سپاه داشتند اما این كجا و آن كجا؟ امامعلی(علیه السلام) جنگ میكرد:
تا اینكه كلمه خدا برتری یابد.
جنگ میكرد تا احكام خدا بر همه حاكم گردد و مساوات و عدالت اسلامی برقرار شود. اما معاویه جنگ میكرد تا زمامدار و برگردن مردم سوار شود و بر مال و جان و ناموس جامعه مطابق میل و هوسش حكمرانی نماید. البته اگر غرض از سیاست، روش معاویه و عمرو عاص باشد، مذموم و نزدیكشدن به آن نزدیكشدن به آتش است، و اگر غرض از سیاست، روش پیغمبر اكرم(ص) و امامعلی(علیه السلام) باشد از عالیترین صفات كمال بشری است.