قیام امام(علیه السلام) برای طلب حكومت نبود. آن حضرت از عواقب امر، مطلع بود و دیگران هم از مآل و پایان این حركت، آگاه بودند. امام(علیه السلام) خود را مكلّف میدانست كه در برابر وضعی كه پیش آمده عكسالعمل نشان دهد.
او بیعت با یزید را جایز نمیدانست و امتناع از آن را هرچند به قیمت خون پاكش تمام شود واجب میشمرد.
حسین(علیه السلام) شخصیت اول در بین امت بوده و تمام شرایط زمامداری اسلامی در او جمع بود؛ ریشه در خاندان رسالت داشت و به اصلاح امت اهمیت میداد. این شخصیت مصلح و هدایتگر چگونه راضی شود خلافت، بازیچه جوانی فاسق، فاجر و متجاهر به گناه گردد؟
اگر امر به معروف و نهی از منكر واجب باشد، حسین(علیه السلام) اولكسی بود كه باید به آن عمل كند، و اولكسی است كه باید برای پاككردن محیط از منكرات و كفر و ظلم اگرچه به بذل جان باشد، اقدام نماید. اگر حسین(علیه السلام) در راه بقای دین و دفاع از شرع، مجاهده و فداكاری نكند؛ پس چه كسی جهاد نماید؟
حسین(علیه السلام) فداكاری و جاننثاری در راه اقامه حق و اِماته باطل و نجات اسلام را واجب میدانست كه فرمود:
«مرگ را جز سعادت نمیبینم و زندگی با ستمگران را جز ذلت نمیانگارم».
و هم او بود كه فرمود:
«لا اُجیبُ ابْنَ زِیادٍ إلی ذلِكَ أَبَداً فَهَلْ هُوَ إِلّا الْمَوْتُ فَمَرْحَباً بِهِ»؛[2]
«خواستة ابنزیاد را اجابت نمیكنم؛ مگر نتیجة آن جز مرگ نیست، پس به مرگ خوشامد میگویم».