مسلمانان بیشتر نیرنگهای معاویه و مظالم بنیامیه و خسارتهایی را كه حكومت آنها به بار میآورد پیشبینی نمیكردند و هرچند میدانستند بنیامیه در فكر و عقاید و رهبری مردم، و علاقه به اسلام و عدالتگستری، مانند بنیهاشم نیستند اما گمان نمیكردند وضع
حكومت با حكومت در عصر ابیبكر و عمر چندان تفاوت یابد، و برفرض تفاوتی پیدا كند و معاویه در حفظ ظاهر مثل آنها نباشد، تفاوت آنقدرها نمیشود كه برای آن اینهمه كشتار لازم باشد، و جنگ بزرگ داخلی كه عالم اسلام را تجزیه كرده تعقیب شود.
دیگر این مردم فكر نمیكردند كه بنیامیّه در صدد فرصت هستند كه اساس اسلام را منهدم و دوران جاهلیت را تجدید و تمام حقوق افراد را پایمال و همه را استثمار نمایند.
فكر نمیكردند كه این عصر با عصر ابیبكر و عمر تفاوت بسیار دارد، مزاج جامعه عوض شده و خروج خلافت از مسیر حقیقی به تدریج كار خود را كرده است. اگر در آغاز كار ظواهر شرع، رعایت میشد برای آن بود كه مردم به عهد پیغمبر(ص) و روش حكومت الهی آن حضرت آشنا و حدیثالعهد بودند، و بزرگان صحابه - كه با آن وضع خو گرفته و به لغو همه رسوم و تشریفات بیهوده مقید و به تبعیت از مقررات اسلامی مأنوس بودند - هنوز زندگی میكردند و زمینه تغییر وضع و تشكیل حكومتهای مستبدانه و اِعمال قدرتهای شخصی و... موجود نبود.
اما در این عصر، مزاج اجتماع، تغییر كرده بود. مردم به ظلم و تجاوز حكّام، مخصوصاً در زمان عثمان آشنا شده و سودپرستان و جاهطلبان به دستگاه خلافت، نزدیك و متصدی مقامات گردیده بودند. شرط
اعطای مناصب را لیاقت و صلاحیت و حفظ مصالح و اجرای برنامههای اسلامی نمیدانستند و در قبول مناصب نیز منظور بسیاری، انجام تكلیف شرعی وخدمت به اسلام نبود.
این مطالب، كموبیش بر بیشتر مردم پوشیده بود. عوام مردم، تصور میكردند كه وضع خلافت چندان با وضع اول تفاوت پیدا نخواهد كرد؛ این بود كه ادامه این جنگ و كشتار را لازم نمیدانستند بلكه خطرناك میشمردند.