اوضاع و احوال نشان میداد كه جنگ را معاویه میبرد و سپاه امام(علیه السلام) بهصورت ظاهر مغلوب میشوند، در این صورت صدماتی كه بر شیعه و بهطوركلی بر افراد جامعه وارد میشد بیشتر میگردید و بانگ اعتراض مردم به امام(علیه السلام) كه چرا صلح را با آن شرایط نپذیرفت، بلند میشد؛ مخصوصاً كه طرفداران جنگ كمتر و طرفداران صلح بیشتر بودند. بهعبارتدیگر میگفتند: این شما بودید كه معاویه را جسور و گستاخ كردید كه بدون اعتنا به كسی و بیقیدوشرط، مقاصد شوم خود را انجام دهد و اگر صلح با آن شرایط انجام شده بود، معاویه برحسب عرف و عادت ناچار بود پای قولی كه داده و عهدی كه كرده بایستد و شرایط صلح را رعایت كند.
درحالیكه در عصر امامحسین(علیه السلام) دیگر احتمال آنكه بنیامیه - آنهم ناپاكی مثل یزید - به قول و عهد خود وفا كند، از میان رفته بود و همه، آنها را به عهدشكنی و خیانت و قتل بیگناهان و كشتن رجال بهطور محرمانه و آشكار شناخته بودند و قیام علیه آنها را لازم میدانستند.
پس همان طور كه قیام امامحسین(علیه السلام) برای اسلام، نافع و نجاتبخش گردید روش امامحسن(علیه السلام) نیز باعث بقای دین و حفظ مصالح مسلمین شد. اگر امام مجتبی(علیه السلام) یكتنه با یاوران كم در آن شرایط و احوال قیام میكرد، خونش بیثمر به هدر میرفت و دست بنیامیه در محو اسلام بازتر میشد؛ در این صورت اثری بر آن قیام مترتب نمیگشت.