سه شنبه: 29/اسف/1402 (الثلاثاء: 9/رمضان/1445)

رابطه عقیده به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام)  

با چگونگی‌های ذهنی و فکرى

افكار، آرا و عقاید، در تعیین جهت سیر انسان و مشخص كردن هدف و مقصود او، نقش مؤثرى را ایفا می‌كند و هرچه عقاید و آرا صحیح‌تر و با واقعیات موافق‌تر و از خرافات منزّه‌تر باشد، هدف و مقصد شخص، انسانى‌تر و اعمال و حركاتش پاك‌تر و ارزنده‌تر خواهد بود.

اسلام كه بزرگ‌ترین انقلاب‌هاى تاریخ را به وجود آورد، انقلاب را از فكر و اندیشه آغاز كرد و در درجه نخست، عقاید و افكار را زیر چتر هدایت خود گرفت و كار خود را از انقلاب اعتقادى و تهذیب افكار و پرورش اندیشه‌ها آغاز نمود تا به هدایت و تهذیب اعمال رسید و در ثواب و پاداش و ارزش عمل نیز، وضع فكرى و رشد عقلى و نیّت عامل را میزان قرار داد و پاكى نیت و اخلاص را در طاعت و عبادت شرط قبول آن قرار داد.

مبارزه با بت‌پرستى، مبارزه با بشرپرستى، مبارزه با عادات نكوهیده، اعلان اینكه معبودى جز خدا نیست (لا اله الاّ الله)، اعلان برابرى

 

و برادرى مردم، همه‌وهمه از مسئله انقلاب فكرى سرچشمه می‌گیرد و منبع آنها دریافت‌هاى فكرى صحیح است.

اسلام به مردم فهماند كه شما آزادید، نباید استعباد شوید، نباید به بردگى دیگران درآیید، حتى لازم است كه ذهن عامّه مردم را نسبت به این موضوع روشن سازیم و بارهاى افكار وحشت‌زا و زنجیرهاى عقاید پلید را از دوش و گردن مردم برداریم.

انقلاب فكرى اسلام، كنار زدن و از بین بردن شرك و عقاید مشركانه و استقرار توحید و عقاید توحیدى در افكار بود كه پرستش بت‌ها را از افق اذهان مردم برطرف ساخت و ظلمت آن را با نورانیت توحید و پرستش خدا از میان برد.

عقیده توحید، در تعالى فكر بشر و جهان‌بینى و ظهور ارزش‌هاى واقعى انسان تأثیرى بى‌نظیر داشته است. عقیده توحید، درجه نیّت انسان را تا آنجا بالا می‌برد، و بینش و هدف بشر را ـ كه گاه پست‌تر از مقصد یك حیوان و یك درنده وحشى می‌گردد ـ به‌حدّى می‌رساند كه جز به رضاى خدا، به چیز دیگرى قانع نمی‌گردد و جز به‌سوى او، به جهت دیگر متمایل نمی‌شود و به غیر او دل نمی‌بندد.

عقیده به رسالت و نبوّت نیز شخص را متعهد می‌نماید كه برنامه‌ها و وظایف دینى خویش را اجرا كند و در تكالیف و احكام الهى، فقط وجود مقدّس پیامبر را واسطه بین خدا و خلق بداند و تسلیم رسالت

 

او باشد، و در امور دنیا و آخرت، فقط از دینى كه آن حضرت آورده است، الهام بگیرد و قوانین و برنامه‌هاى دیگر را از محیط زندگى خود طرد نموده، در همه‌چیز و هر امر، تابع و پیرو پیغمبر خدا باشد.

عقیده به امامت نیز انسان را شیفته پیروى از افراد نمونه و كامل و ملهم از جانب حقّ و ملتزم به حكومت خدا و نظام خدا و تبعیت از شایسته‌ترین و صالح‌ترین افراد بشر می‌سازد و او را از نظام‌های مستبد و استعبادگر و حكومت‌هایى كه براین‌اساس تأسیس شده‌اند، متنفر می‌نماید.

درك ابعاد مختلف امامت كه یك بُعد آن، ولایت بر امور خلق و زمامدارى از جانب خداست، مردم را از دیكتاتورپرورى و خضوع در برابر مستبدان و قدرتمندان بازمی‌دارد. درك معناى امامت در این بُعد در سطح‌هاى پایین‌تر نیز، پیروى از اصلح و اعدل ناس را ایجاب می‌نماید و در اذهان، زمامدارى ساده و بى‌تشریفات و بى‌فاصله از دیگران را محبوبیت می‌دهد و حكومت متكبرانه و باتشریفات و چاپلوس را مبغوض می‌كند و آن را تحمیل و ننگ و عیب و عار و رسوایى جلوه می‌دهد و نزدیك شدن به چنین حكومت و یارى كردن و ستایش نمودن آن را گناه معرفى می‌نماید.

عقیده به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام)   و قیام انقلابى و حكومت جهانى و عدالت‌گستر آن حضرت نیز، فكر و اندیشه را وسیع و جهان‌اندیش

 

می‌سازد، كه به دورترین نقاط جهان بنگرد و خیر و رفاه مردم تمام مناطق گیتى را بخواهد و عالم را مملكت خدا بداند، كه عاقبت و پیروزى با پرهیزكاران و شایستگان است، كه خداى متعال در قرآن چنین بشارت داده است:

(وَلَقَدْ كَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِىَ الصّالِحُونَ)؛[1]

«ما بعد از ذکر (تورات)، در زبور (داود) نوشتیم، كه البته بندگان نیكوكار من ملك زمین را وارث و متصرف خواهند شد».

از اخبار استفاده می‌شود: در زمان ظهور آن حضرت، خردها و اندیشه‌ها كامل می‌گردد.[2] این نه فقط در عصر ظهور است؛ بلكه در عصر غیبت نیز چنین است كه مؤمنان واقعى، حقایق را روشنگرانه درك می‌نمایند و عالم و مسائل جهانى را با نگرش دوربین مطالعه می‌كنند.

انقلاب فكرى یك مسئله مهمى است كه با ظهور امام(علیه السلام)   انجام می‌گیرد. این انقلاب فكرى در آن زمان انجام می‌گیرد كه مكتب‌هاى مختلف، افكار انسانى را تاریك كرده و از نور اسلام، جز پرتوى در دل‌هاى خواص و آنان‌كه از بوته آزمایش الهى سرفراز بیرون آمده‌اند،

 

چیزى باقى نمانده است. در آن زمان كه مردم، طالب نور هدایت الهى بوده، از تیرگى ارواح و افكار خویش گریزان، و از همه مكتب‌ها مأیوس و سرخورده شده و آنها را به نظمى كه بشر بدان نیازمند است، وافى و كافى نمی‌بینند. در چنین موقعیتى، ناگهان بانگ ظهور آن حضرت، بازگشت به اسلام را اعلان می‌كند و قلوب و اذهان و افكار، به‌جانب آن صداى نجات‌بخش متوجّه می‌گردد و انقلاب آغاز شده و كشورهاى مختلف، یكى پس از دیگرى فتح می‌شود و مورد استقبال مردم زمین و قاره‌هاى مختلف قرار می‌گیرد و مانند آغاز نهضت اسلام، پیش از فتح شهرها، دل‌هاى مردمان و به‌ویژه گروه‌ها و ملّت‌هاى استضعاف‌شده را فتح می‌نماید.

وما ذلك على الله بعزیز

 


[1]. انبیاء، 105.

[2]. صافی گلپایگانی، منتخب‌الاثر، ص483.

نويسنده: