سه شنبه: 29/اسف/1402 (الثلاثاء: 9/رمضان/1445)

رابطه عقیده به ظهور حضرت مهدى(علیه السلام)  

با عدالت اجتماعى و زمامدارى

عدالت از تعالیم و اصول مهم و اهداف عمده دعوت اسلام است كه آیات قرآن مجید و احادیث شریفه با كمال تأكید و صراحت، همه را به آن مأمور و متعهد اجراى آن ساخته است.

ازجمله در سوره مائده می‌فرماید:

(اِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى)؛[1]

«عدالت ورزید كه عدل به تقوا نزدیك‌تر است».

و در سوره انعام می‌فرماید:

(وَإِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُو()؛[2]

«وقتى سخن گفتید، به عدالت سخن بگویید».

و در سوره نحل می‌فرماید:

(إِنَّ اللّٰهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْاِحْسانِ)؛[3]

«خداوند به عدل و احسان فرمان می‌دهد».

 

امام علی(علیه السلام)  ، پس از آنكه امر به معروف و نهى از منكر را ـ چنان‌كه در فصل رابطه عقیده به ظهور حضرت مهدی(علیه السلام)   با مساوات اسلامى با آن تأكید نقل كردیم ـ بیان نموده، می‌فرماید:

«وَأَفْضَلُ مِنْ ذلِكَ كُلِّهِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمامٍ جائِرٍ»؛[4]

«برتر از امر به معروف و نهى از منكر، سخن عدل است كه در حضور پیشوا و زمامدار ستمكار گفته شود».

و نیز حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) در آغاز خلافت ظاهرى، روش صریح خود را در اجراى عدالت چنین اعلام می‌نماید:

«آگاه باشید هر زمینى كه عثمان ـ از اموال متعلق به حكومت اسلامى كه عواید آن باید صرف مصالح مسلمین و رفع حوایج نیازمندان گردد ـ به كسى بخشیده باشد و هر مالى را از مال خدا اعطا كرده باشد، به بیت‌المال برگردانده می‌شود، براى اینكه حقّ قدیم است (یعنى بااساس و باریشه و سابقه است) و چیزى حقّ را باطل نمی‌كند».[5]

«اگر بیابم آن اموال عمومى را ـ كه عثمان بخشیده است ـ درحالى‌كه مهر زنان كرده باشند، یا كنیزان را با آن خریده باشند، آن را به

 

بیت‌المال برمی‌گردانم كه در عدل، وسعت و گشایش است و آن‌كس‌كه عدل بر او تنگ باشد، ظلم بر او تنگ‌تر خواهد بود».[6]

از آن حضرت روایت است كه رسول خدا(ص) فرمود:

«لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لا یُؤْخَذُ لِلضَّعِیفِ فِیها حَقُّهُ مِنَ الْقَوِیِّ غَیْرَ مُتَتَعْتِعٍ»؛[7]

«هرگز پاك و سعادتمند نشود امّت و مردمى كه در میان آنها حقّ ضعیف از قوى بدون ترس گرفته نشود».

براى درك و فهم ابعاد این عدالت اجتماعى، مطالعه سیره و روش رسول اكرم(ص) و حضرت على(علیه السلام) را باید راهنما قرار داد.

از این مطالعه دانسته می‌شود كه روابط افراد با حكومت و روابط حكومت با افراد باید چگونه باشد.

روابط پیغمبر اكرم(ص) با اصحابش، با ضعفاى مردم، با همه افراد عادى بود. نقل كرده‌اند: شخصى در خدمت آن حضرت سخن می‌گفت، مهابت محضر رسول خدا(ص) او را فرا گرفت. پیامبر عزیز اسلام(ص) فرمود: «آسان باد بر تو! (بر خود آسان بگیر) كه من پادشاه

 

نیستم، من پسر زنى از قریش هستم كه گوشت خشكیده می‌خورد».[8]

در خبر است كه فرمود:

«مَنْ سَرَّهُ (أحَبَّ) أَنْ یُمَثِّلَ لَهُ الرِّجالُ قِیاماً، فَلْیَتَبَوَّءْ مَقْعَدَهُ مِنَ النّارِ»؛[9]

«هركس خوشحال شود و دوست بدارد مردم در پیش او ایستاده باشند باید جایگاه خود را از آتش بگیرد».

در آن هنگامى كه در روم و ایران، حاكم و سلطان، مالك‌الرقاب مطلق رعیت بود و هیچ قانون و قاعده‌اى رابطه حاكم را با رعیت كنترل نمی‌كرد و رعیت مكلّف به خدمت حاكم بود و منطق این قدرت و تسلط، منطق فرعونى )أَنَا رَبُّكُمُ الاَعْلى([10] بود. خدا به پیغمبرش امر فرمود كه خود را به مردم بشناساند:

(إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ یُوحٰى إِلَیَّ)؛[11]

«همانا من بشرى مانند شما هستم که به من وحى می‌شود».

على(علیه السلام) كسى است كه از او نقل می‌شود كه فرمود: «هركس

 

می‌خواهد نگاه كند به یك نفر از اهل آتش، نگاه كند به مردى كه نشسته است و در حضور او جمعى (به حال احترام) ایستاده‌اند».[12]

وقتى حضرت به جهاد اهل شام می‌رفتند، دهقانان «انبار» آن حضرت را دیدند، از مركب‌های خود پیاده شدند و جلو امیرالمؤمنین(علیه السلام)  به شتاب می‌رفتند، حضرت فرمود:

«ما هذَا الَّذِی صَنَعْتُمُوهُ»؛

«این چه‌كارى است كه کردید؟»

گفتند: عادتى است كه به آن امیران خود را تعظیم می‌كنیم. فرمود: به خدا سوگند! امیران شما از این سود نمی‌برند و شما در دنیا خود را در زحمت و در آخرت در شقاوت قرار می‌دهید. [13]

وقتى «حرب بن شرحبیل شبامى» پیاده در ركاب حضرت می‌رفت و او را مشایعت می‌كرد، امام(علیه السلام)  فرمود: «بازگرد كه پیاده بودن مثل تو با مثل من، براى والى فتنه و براى مؤمن موجب ذلّت است».[14]

یكى از اسناد مهم و یگانه دستورالعمل زمامدارى و برنامه عدالت اجتماعى، عهدنامه حضرت علی(علیه السلام)  است كه براى مالك ‌اشتر(رحمة الله علیه)

 

نوشت.[15] منشورى عالى‌تر و دقیق‌تر از این عهدنامه و موادى كه امام(علیه السلام)   در آن بیان فرموده، نیست.[16] حقوق همه طبقات و انسان‌ها در این عهدنامه مطرح شده و تعیین گردیده است.

اگر وزارتخانه‌هاى تعلیم و تربیت ممالك اسلام، واقعاً بخواهند رشد فكرى و اجتماعى مردم و شخصیت افراد را در برابر حكومت و مأموران آن تضمین كنند و این فاصله‌اى را كه بین حكومت و مردم است، از میان بردارند، تا به‌جاى آنكه حكومت خادم ملّت باشد، مخدوم و ارباب ملّت نباشد، باید این عهدنامه را جزء برنامه‌هاى مدارس قرار دهند و از كلمه نخست تا پایان آن، جمله‌به‌جمله، آن را در كتاب‌هاى درسى بنویسند و آن را شرح بدهند و به معلمان هم دستور بدهند كه كاملاً مقاصد آن را به شاگردان بیاموزند. خدا می‌داند كه در یك دوره، چنان وضع عوض می‌شود و سطح افكار بالا می‌رود و دهقان، كارگر، زحمت‌كش، كارفرما، كدخدا، حاكم، محكوم، رئیس و مرئوس به وظایف و حقوق و اختیارات خود آشنا می‌شوند كه زمینه‌اى براى رشد هیچ‌گونه استثمار و دیكتاتورى و استبداد در جامعه

 

باقى نخواهد ماند و بى‌عدالتى‌ها و فرعونیت‌ها و تملّق‌ها و تعظیم‌ها همه از بین خواهد رفت. ازجمله مواد عهدنامه این است:

«وَلْیَكُنْ أَحَبَّ الْاُمُورِ إِلَیْكَ أَوْسَطُها فِی الْحَقِّ وَأَعَمُّها فِی الْعَدْلِ وَأَجْمَعُها لِرِضَى الرَّعِیَّةِ؛ فَإِنَّ سُخْطَ الْعامَّةِ یُجْحِفُ بِرِضَى الْخاصَّةِ. وَإِنَّ سُخْطَ الْخاصَّةِ یُغْتَفَرُ مَعَ رِضَى الْعامَّةِ»؛[17]

«باید محبوب‌ترین كارها در نزد تو، كارى باشد كه در راه حقّ (و پرهیز از افراط و تفریط) میانه‌تر و در عدل و دادگری فراگیرتر، و  خشنودى رعیت را دربرگیرنده‌تر و گسترده‌تر باشد؛ زیرا خشم تودة مردم، خشنودى خواص و نزدیکان را از میان می‌برد؛ اما خشم خواص را خشنودى همگان بی‌اثر می‌کند. (یعنى آنچه لازم است رعایت شود، رضایت عامه مردم است و با رضایت عامه، به خشم خاصه نباید توجّه كرد)».

و باز در فراز دیگرى از این عهدنامه می‌فرماید:

«وَإِنَّما عِمادُ الدِّینِ وَجِماعُ الْمُسْلِمِینَ وَالْعُدَّةُ لِلأعْداءِ الْعامَّةُ مِنَ الأُمَّةِ فَلْیَكُنْ صِغْوُكَ لَهُمْ وَمَیْلُكَ مَعَهُمْ»؛[18]

 

«همانا ستون دین و پیوند مسلمانان و تدارکات جنگی و وسیلة پیروزى آنان بر دشمنان، جمعیت و عامة مردم‌اند (كه باید روى آنها حساب كارها را كرد) پس باید توجّه و گرایش تو به آنها و میل تو به ایشان باشد».

مواد این عهدنامه بسیار است و هریك از دیگرى ارزنده‌تر و در جاى خود حساس‌تر است كه باید شخص، باتوجّه‌به شرح‌هایى كه بر این عهدنامه نوشته شده است، به‌دقت آن را مطالعه نماید تا بفهمد در حدود چهارده قرن پیش، امام(علیه السلام)  چه اصول عالى و بلندپایه‌اى را به بشریّت عرضه داشته و چه حقوقى را براى مردم در برابر مسئولان امور قائل بوده است كه در دموكراسى‌ترین كشورهاى جهان در عصر ما، هنوز هم برقرار نشده است؟

در یكى از نامه‌ها كه حضرت امام علی(علیه السلام)   به یكى از والیان امور مرقوم فرموده است، دستور می‌دهد:

«فاخْفِضْ لهم جَناحَكَ وَأَلِنْ لَهُمْ جانِبَكَ وَابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ وَآسِ بَیْنَهُمْ فِی اللَّحْظَةِ وَالنَّظْرَةِ حَتّى لا یَطْمَعَ الْعُظَماءُ فِی حَیْفِكَ وَلا یَیْأَسَ الضُّعَفاءُ مِنْ عَدْلِكَ»؛[19]
«براى رعیت، بال تواضع و فروتنى را فرو آر، نرم‌خو و مهربان باش و رویت را بر ایشان گشاده ساز، و در نگاه
 
و اشاره، بین آنها به تساوی رفتار كن، تا بزرگان به ظلم تو طمع نكنند و ضعیفان از عدل تو مأیوس نگردند».

در نهج‌البلاغه، به‌خصوص روى اصل عدالت اجتماعى و حسن رابطه حاكم و مسئولان امور با مردم، تأكیدات بلیغ شده و تعلیمات حضرت امام على(علیه السلام)   هدف‌هاى اسلام را در نظام حكومت و اجتماع اعلام می‌دارد؛ ازجمله در خطبه 216 می‌فرماید:

«أَمّا بَعْدُ: فَقَدْ جَعَلَ اللهُ سُبْحانَهُ لِی عَلَیْكُمْ حَقّاً بِوِلایَةِ أَمْرِكُمْ»[20]
«پس از حمد و ستایش خدا، خداوند سبحان برای من بر شما به‌جهت سرپرستی حکومتتان حقی قرار داده است».

و در خطبه 224 می‌فرماید:

«وَاللهِ لَاَنْ أَبِیتَ عَلى حَسَكِ السَّعْدانِ مُسَهَّداً»[21]
«به خدا سوگند اگر شب را در حال بیداری بر روی خارهای سعدان به سر ببرم...».

و نامه آن حضرت به عثمان بن حنیف و خطبه‌ها و نامه‌هاى دیگر.

این عدالت، هدف اسلام، هدف قرآن، هدف مكتب حضرت

 

محمّد(ص)و حضرت امام على(علیه السلام)  و هدف ظهور خاتم‌الاوصیاء حضرت مهدى(علیه السلام)   است.

رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین(علیه السلام)   عدالت را در فرصتى كوتاه و در یك بُعد زمانى و مكانى محدود، به مردم نشان دادند و چهره مطلق و جامع و كاملش، به‌وسیله حضرت مهدى(علیه السلام)   آشكار می‌گردد و از بارزترین و روشن‌ترین صفات و علایم، مهدى موعود(علیه السلام)   است كه در بیش از صد حدیث، آن رهبر دادگستر به این صفت (عدالت‌گسترى) توصیف و معرفى شده است.

در نظام امامت، حاكم در برابر پرخورى ستمگران و گرسنگى مظلومان و افراط و تفریطى كه در امور واقع شود، مسئول است.

امام على(علیه السلام)   این مسئولیت را در خطبه «شقشقیه» چنین اعلام می‌دارد:

«أَما وَالَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْلا حُضُورُ الْحاضِرِ وَقِیامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النّاصِرِ وَما أَخَذَ اللهُ عَلَى الْعُلَماءِ أَلاّ یُقارُّوا عَلى كِظَّةِ ظالِمٍ وَلاَ سَغَبِ مَظْلُوم لَاَلْقَیْتُ حَبْلَها عَلى غارِبِها»؛[22]
«سوگند به خدایی كه دانه را شكافت و انسان را آفرید، اگر حضور انبوه بیعت‌کننده‌ها نبود و حجت به داشتن کمک و یاور قائم نمى‌شد، و خدا از علما پیمان
 
نگرفته بود، كه در برابر پرخورى ستمگر و گرسنگى مظلوم سکوت نکنند، هرآینه مهار خلافت را بر کوهان آن انداخته و رهایش می‌کردم».
 

[1]. مائده، 8.

[2]. انعام، 152.

[3]. نحل، 90.

[4]. نهج‌البلاغه، حکمت 374 (ج4، ص90)؛ مجلسی، بحارالانوار، ج97، ص89.

[5]. مغربی، شرح‌الاخبار، ج1، ص373.

[6]. نهج‌البلاغه، خطبه 15 (ج1، ص46)؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج1، ص377؛ ابن ابی‌‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج1، ص269.

[7]. نهج‌البلاغه، نامه 53 (ج3، ص102)؛ ابن‌شعبه حرانی، تحف‌العقول، ص142؛مجلسی، بحارالانوار، ج33، ص608؛ ج74، ص258.

[8]. طبرسی، مکارم‌الاخلاق، ص16؛ مجلسی، بحارالانوار، ج16، ص229.

[9]. احمد بن ‌حنبل، مسند، ج4، ص100؛ ابوداوود سجستانی، سنن ابی‌داوود، ج2، ص525؛ طبرسی، مکارم‌الاخلاق، ص25.

[10]نازعات، 24؛ «من پروردگار برتر شما هستم».

[11]. كهف، 110.

[12]. مجلسی، بحارالانوار، ج70، ص206؛ همو، مرآة‌العقول، ج10، ص198.

[13]. نهج‌البلاغه، حکمت37 (ج4، ص10 - 11)؛ منقری، وقعة صفین، ص144؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج1، ص372.

[14]. نهج‌البلاغه، حکمت 322 (ج4، ص76 - 77)؛ اسکافی، المعیار والموازنه، ص193؛ طبری، تاریخ، ج2، ص45؛ ابن‌اثیر جزری، الکامل فی‌التاریخ، ج3، ص324 - 325.

[15]. نهج‌البلاغه، نامه 53 (ج3، ص82 - 111).

[16]. به كتاب الامام على صوت العدالة الانسانیه تألیف جرج جرداق، نویسنده مسیحى كه بین این عهدنامه و مواد اعلامیه حقوق بشر مقایسه كرده و علاوه‌بر صراحت و دقت متن و ابتكار، امتیازات دیگر این عهدنامه را یادآور شده است؛ ج1، ص103 ـ 245؛ و به كتاب رمضان در تاریخ تألیف نگارنده رجوع شود.

[17]. نهج‌البلاغه، نامه 53 (ج3، ص86).

[18]. نهج‌البلاغه، نامه 53 (ج3، ص86).

[19]. نهج‌البلاغه، نامه 27 (ج3، ص27).

[20]. نهج‌البلاغه، خطبه 216 (ج2، ص198).

[21]. نهج‌البلاغه، خطبه 224 (ج2، ص216)؛ عاملى نباطی، الصراط‌المستقیم، ج1، ص163؛ قندوزى، ینابیع‌الموده، ج1، ص442.

[22]. نهج‌البلاغه، خطبه 3 (ج1، ص36 - 37)؛ صدوق، علل‌الشرایع، ج1، ص151؛ ابن‌مردویه اصفهانى، مناقب على بن ابى‌طالب(علیه السلام) ، ص135طبرسى، الاحتجاج، ج1، ص288.

نويسنده: