جمعه: 10/فرو/1403 (الجمعة: 19/رمضان/1445)

6 ـ مجارى فیض

بعضى مى‌فرمایند: ذوات شریف رسول خدا ‌(ص)  و ائمه هدى‌‌‌(علیهم‌السلام) مجارى وصول فیض خدا به ماسوا هستند.

مقصود از این بیان، اگر جمع بین نظر حكما و اهل‌ معقول و روایات و احادیث باشد، بدین ترتیب كه بخواهند، میان این رأى كه: «صادر اوّل و معلول اوّل و علّت ثانیه، عقل اوّل است و پس از آن عقول و علل دیگر تا عقل عام‌تر» با احادیثى كه دلالت دارند بر اینكه:

«أَوَّلُ ما خَلَقَ اللهُ، نُورُ النَّبِیِّ‌(ص) »؛[1]

«اولین چیزى كه خداوند خلق كرد، نور رسول ‌اكرم‌(ص)  بود».

 

وفق بدهند، كه هم نظر حكما را در چگونگى حصول كثیر از واحد و ربط حادث به قدیم حفظ نمایند، و هم این احادیث را قبول كرده باشند و بگویند: «خلقت اشیا، غیر از صادر اوّل یا عقل اوّل یا نور رسول اكرم‌(ص)  ـ هر تعبیرى كه نمایند ـ بدون‌واسطه، محال و غیرمقدور است». و بگویند: «هر واسطه‌اى نیز در رساندن فیض به واسطه بعد از خود كه معلول او هم مى‌باشد ـ به ایجاب یا غیر ایجاب ـ مثل علّت اوّلى، مؤثر و مفیض است و افاضه فیض از ناحیه فیّاض حقیقى، بدون تأثیر و توسط این وسایط امكان پذیر نیست» و به‌عبارت‌دیگر، این وسایط را به ایجاب یا غیرایجاب، جزء علل فاعلى معلولات بگیرند، این معنا خلاف آیات و روایات زیادى است كه دلالت دارند بر اینكه علّت فاعلى ایجاد کائنات و خالق مخلوقات، خداوند متعال است و هركجا نیز وسایط و فواعلى ـ مانند ملائكه ـ به ‌اذن او در بین آمده باشد، برحسب مصالحى است، و آن فاعلیت و واسطه‌بودن هم ـ برخلاف قول حكما در عقول عشره ـ ذاتى آن فواعل و وسایط نیست كه در نتیجه صدور افعال و افاضه فیوض، منحصراً بالایجاب، و لزوماً از مجراى آنها صورت‌پذیر باشد و گذشته از این قول به فاعلیت ذاتى صوادر و وسایط در برابر فاعلیت ذاتى حقّ، شرك است خواه از فاعل تعبیر به عقل‌شود و یا به نور پیغمبر‌(ص) .

 

مضافاً بر اینکه همان‌طور كه هر بنده مى‌تواند بدون‌واسطه با خدا مرتبط شود و بگوید:

«وَ أَخْلُو بِهِ حَیْثُ شِئْتُ لِسِرِّی بِغَیْرِ شَفِیع فَیَقْضى لِی حاجَتِی»؛[2]

«و خلوت كنم با او هرجا بخواهم براى راز دلم».

خدا به‌طریق‌اولى مى‌تواند فیض خود را درهرحال و هر مكان، بدون‌واسطه به او برساند. اضافه بر اینها، بین این نظر و روایات و احادیث، نمى‌توان سازگارى كامل داد؛ زیرا اگر صادر اوّل، نور جمیع حضرات معصومین‌‌‌(علیهم‌السلام) باشد، صادر دوم نور كیست؟ و اگر نور شخص پیغمبر‌(ص)  باشد، و سایر معصومین‌‌‌(علیهم‌السلام) به سلسله مراتب صادر باشند، به‌طورمستقیم با كلام حكما تطبیق نمى‌كند.

به‌هرحال، اگر مبانى حكما در این مورد به‌ نحوى تقریر شود كه اشكالى پیش نیاید، و شرك و ایجاب و محاذیر دیگر لازم نشود و برهان قاطع هم بر آن اقامه شود و دانستن این مباحث؛ یعنى چگونگى ربط حادث به قدیم و صدور كثیر از واحد هم لازم باشد و نظیر مباحثى كه منتهى به بحث از ذات الهى مى‌شود ـ كه منهىٌّ‌عنه است ـ نباشد، بدیهى است كه دراین‌صورت این سازگارى بین این نظر و احادیث بجا و معقول است.

 

ولى آنچه به‌طورمسلّم مى‌توان گفت این است كه ورود در این مباحث لزومى ندارد، خصوصاً كه شناختن پیغمبر و امام در این اوج و حدّ واجب نیست و عرفان و معرفت مقامات آنان، با معرفت این مباحث ارتباطى ندارد. بلى، شكى نیست كه صادر اكمل و اتمّ و اشرف، نور رسول خدا و ائمه طاهرین و حضرت زهرا‌‌‌‌(علیهم‌السلام) است و برحسب روایات زیادى صادر اوّل نیز انوار ایشان است، چنان‌که بنابر احادیث معتبر دیگر، خدا نور پیغمبر را از نور خود، و نور على‌‌(علیه‌السلام) را از نور پیغمبر‌‌(ص)  آفریده،[3] كه بدیهى است این معانى و تعبیرات، كه اشاره به حقایق و مطالبى راجع به غیب این عالم و غیب وجود آن ذوات مقدّس است، منافاتى با عقاید توحیدى نداشته و اشكالى ندارد؛ زیرا همان‌طور كه خدا این عالم ماده و ظاهر را از عناصر و بسائط مى‌آفریند، باطن عالم و ارواح را نیز از انوار حضرات معصومین‌(علیهم‌السلام) ، خلق فرماید و از آن عالم معنا به این عالم غیب مدد بدهد، چنان‌که از نور آفتاب و هوا و مواد زمین، به انسان و جنبندگان دیگر و نباتات مدد مى‌بخشد، هرچند ما این روابط عینى را درك نكنیم و عاجز از فهم چگونگى آن باشیم، ولى اگر صادق مصدّق از آن خبر داد مى‌پذیریم. امّا اینكه ایشان ـ كه علّت غایى خلقت هستند ـ علّت فاعلى ایجاد سایر ممكنات، به ایجاب یا غیرایجاب باشند خواه

 

آنان را مستقل در ایجاد بشمارند و تأثیر آنها را در ایجاد ذاتى آنها بگویند یا غیرمستقل بگویند و منصب و مأموریت بدانند، این‌گونه عقاید یا شرك است و خلاف توحید افعالى، و یا خلاف مطلب چهارم از مطالب مذكور در این مقدمه است.

بلى، این مقدار جایز است كه كسى بگوید، فیض وجود و رحمت و هدایت و سایر فیوض، از آنها و به‌واسطه آنها به مفاض مى‌رسد و آنها با امر خداى تعالى و تقدیر او، فیوضش را به دیگران مى‌رسانند و واسطه در ایصال‌اند، چنان‌که در مورد حضرت آدم‌‌(علیه‌السلام) قرآن تصریح دارد كه خداوند به آدم اسماء را تعلیم فرمود و سپس به آدم امر فرمود كه به ملائكه خبر دهد؛ و به‌عبارت‌دیگر گفته شود كه ارادة‌الله و مشیة‌الله بر این تعلق گرفته است كه فیض او از این مجارى به دیگران برسد، چنان‌که مشیة‌الله بر این جارى شده است كه تكثیر ذریّه آدم و هر حیوان و جنبنده دیگر ـ مگر در بعضى از موارد نادر ـ به توالد و تناسل انجام بگیرد؛ هرچند بدون آن هم خدا قادر است، و ظاهراً این بیان هم بازگشت به همان بیانات گذشته دارد؛ اگر مقصود این باشد كه آنان در ایجاد مخلوقات، منزلتى مثل منزلتى كه خدا براى پدر و مادر در پیدایش فرزند قرار داده دارند، كه به‌هیچ‌وجه علّت فاعلى شمرده نمى‌شود؛ بلكه نظیر اسباب معدّه مى‌باشند، و صرف جریان مشیت خدا و تقدیر او در پیدایش مخلوقات به این نحو است،

 

شرك نبوده و مخالف توحید افعالى نمى‌شود، امّا چنان‌که در مطلب چهارم گفته شد دلیلى قاطع از قرآن و احادیث، بر این مطلب كه مشیة‌الله ـ به‌طوركلى و مطلق ـ به این نحو قرار گرفته و بدون‌واسطه، ایجاد و خلق و امور و افعال دیگر، از خدا صادر نمى‌شود، نداریم بلكه ظواهر زیادى از آیات و احادیث، خلاف آن را ثابت مى‌نماید.

امّا اگر مقصود این است كه آنان اگرچه فاعل مستقل نمى‌باشند، ولى به اذن خدا و امر او، مأمور و مأذونند كه فیض را به دیگران برسانند و رساندن فیض فعل آنهاست، هرچند مأمور خدا و عامل اجراى مشیت او باشند، چنان‌که در مورد تعلیم آدم به ملائكه،[4] رساندن فیض عالم به ملائكه، آن افعال فعل ملائكه است، هرچند مأمور و مجرى مشیّت حقّ بودند. این معنا و منصب نیز به‌طوركلى و مطلق، براى احدى از بشر و ملائكه ثابت نیست، مع‌ذلك اگر كسى بعضى از اخبار را در این موارد، از حیث متن و دلالت، بى‌خدشه بداند و به آن معتقد شود، كفر و غلو نمى‌باشد و مطلب محالى نگفته است؛ هرچند محال نبودن و امكان، اعم از وقوع است، چنان‌که وقوع اخصّ از امكان است و اولى در این مورد سكوت و نفى‌نكردن و پرهیز از قول به غیرعلم است.

 


[1]. ر.ک: ابن ابی‌جمهور احسائی، عوالی‌اللئالی، ج4، ص99؛ مجلسی، بحارالانوار، ج54، ص309.

[2]. طوسی، مصباح‌المتهجد، ص582.

[3]. خصیبی، الهدایة‌الکبری، ص375؛ طبری امامی، دلائل‌الامامه، ص448؛ جوهری، مقتضب‌الاثر، ص6.

[4]. اشاره به آیه 33 سوره بقره.

موضوع: 
نويسنده: 
کليد واژه: